جغرافیای تاریخی لاهیجان
جغرافیای تاریخی لاهیجان : جستجویی در میان اسناد و شواهد کهن
پژوهشی بر جغرافیای تاریخی لاهیجان
مجله لاهیجان: دکتر سحر عبدالهی ـ باستانشناس
جغرافیای تاریخی لاهیجان: وجه تسمیهی شهر
نامواژههای گیلکی و طبری از زمانهای دوردست میآیند و «لهجه گیلکی و مازندرانی و جزو اینها از ریشه و بُن زبانهای دیرین ایرانی میباشند» (مهرآبادی، ۱۳۸۰: ۹۲). بسیاری از آنها با حفظ اصالت و تلفظ باستانیشان دست نخورده به ما رسیدهاند و شماری نیز در طول دوران، تغییر لفظ یافته و با گویشهای مختلف آمیختهاند. لاهیجان در متون تاریخی با واژگانِ متفاوتی نگاشته شده، در کتاب حدودالعالم که قدیمیترین مرجع تاریخی زبان فارسی است (تألیف ۳۷۲ هـ ق) آن را «لافجان» در کنار «برفجان» (سیاهکل فعلی) ثبت نمودهاند و از شهرهای این «سوی رودیان» (بیهپیش) برشمردهاند (احتمالاً در استنساخ به غلط جای لاهجان نشسته است) (ستوده، ۱۳۶۲: ۱۴۹). اما جهانگیر سرتیپپور آن را مطابق دهکدهی «لفمجان» امروزی میپندارد که در حومهی غربی لاهیجان واقع گردیده است (۱۳۷۱: ۴۷۰). در تاریخ الجایتو نوشتهی عبدالله کاشانی (تألیف ۷۴۰ هـ ق) همهجا «لیاهجان» درج شده (۱۳۴۸: ۶۲-۵۷) و در منابع کهن چینی «لیکان» آمده و «زوزنی» آن را «لیاهگان» یادداشت نموده است (رضازاده لنگرودی، ۱۳۸۰: ۲۵۴-۲۵۳). در نزهتالقلوب حمدالله مستوفی (تألیف ۷۴۰ هـ ق) (۱۳۶۲: ۵۶) و سایر تاریخهای محلی قرن نهم و دهم هجری مانند تاریخ گیلان و دیلمستان اثر میرظهرالدین مرعشی و تاریخ خانی نوشتهی علی بن شمسالدین لاهیجی و تاریخ گیلان و دیلمستان اثر میرظهیرالدین مرعشی و تاریخ خانی نوشتهی علی بن شمسالدین لاهیجی و تاریخ گیلان نوشتهی عبدالفتاح فومنی به کرات نام «لاهجان» آمده است که با لفظ کنونی ساکنان محلی آن تقریباً یکسان است. با برشمردن موارد فوق که از هزار سال بدین سو تا پانصد سال اخیر در جایی بهصورت «لاهیجان» امروزی دیده نشده، از اینرو میتوان نتیجه گرفت که این نامواژه با املای حاضر، لفظی متأخر است. با توجه به اینکه مردم بومی این شهر و توابع آن را «لاجُن» میخوانند که به تلفظ قدیمی آن نزدیک است.
جُز اول این کلمه «لاه» در گویش گیلکی قدیم به معنی ابریشم است، اکنون نیز در گیلان به ابریشم نُخاله (نوعی ابریشم پَست) لاس میگویند که از لفظ باستانی به لفظ سدههای میانه تغییر یافته است، در این مورد دکتر باستانی پاریزی مینویسد: ما در زبانهای پهلوی به کلمهی «لاه» به معنی ابریشم خام برمیخوریم، امروزه در بیرجند، ابریشم را به لهجهی بیرجندی «لاس» گویند، کلمهی «لاهیجان» احتمالاً بستگی به این کلمه و تهیهی ابریشم داشته است، چنین «لایجانی» ما در رفسنجان داریم (باستانی پاریزی، ۱۳۶۲: ۲۰۵)، لاهیجان دیگری در جنوب دریاچهی رضائیه (ارومیه) واقع گردیده است (خواجنوری، ۱۳۴۸: ۳۸۰)، این بلوک لاهیجان با پنجاه و هفت پارچه دِه از بلوکات ساوجبلاغ (مهاباد) میباشد (بهرامی، ۱۳۱۷: ۳۸).
چنین مترادفهایی نیز در حوزهی گیلان و مازندران به عنوان کانون تولید ابریشم خم وجود دارند که همگی از یک ریشهاند. مانند: لاکان (مفرّس لاهجان- حومهی رشت)، لاهو- لاهور (نام دو ولایت در مازندران)، لاس (ولایتی در حوزهی فیروزکوه مازندران) این نامواژه در برخی منابع به هیأت لاسگرد (لاسجرد) نیز آمده است (لوات، بیتا: ۲۳۵) و لاسگرد با لاهیجان در واقع در یک ردیف و معنی میباشند. گرد و مُعرب آن جرد به معنی تخت و اورنگ نیز شهر و آبادی است و همان است که در زبان روسی به «گراد» برگشته است همچون لنینگراد یا استالینگراد و در شهرهای ایران همانند بروجرد، دارابگرد، سوسنگرد یا هشتگرد ایضاً: لاسَم که از دو جزء «لا» به معنی ابریشم و «سَم» که در جزء دوم هوسم (رودسر فعلی) نیز آمده در زبان پهلوی به معنی شهر و آبادی است که در حومهی لاریجان مازندران واقع گردیده و معادل لاسگرد یا لاهگان (لاهجان) میباشد. کِتِک لاجان (از توابع کوچصفهان) (ستوده، ۱۳۴۹: ۳۲۴)، لاهیجان (در حومهی آمل)، لاهیجی محله (واقع در حومهی طاهرگوراب گسکر، غرب گیلان) (رابینو، ۱۳۲۰: ۱۷-۱۶)، لاهیجی پند (از رودخانههای حوالی گسکر، غرب گیلان (همان: ۱۷۵)، لاویج (حومهی مازندران) مورد اخیر، شکل دگرگون یافتهی «لاهیج» و مُعرّب «لاهیگ» است. اشپیگل محقق آلمانی نام لاهیجان را به معنی «شهر ابریشم» میداند، این عقیدهی اشپیگل از کتاب حملات روسیان به سواحل کرانه خزر اثر برنهارد دُرن خاورشناس آلمانیتبار ساکن روسیه نقل شده است. دکتر بهرام فرهوشی استاد زبانهای باستانی ایران این اشتقاق را چنین توجیه میکند: لاه یا لاس پارسی میانه (پهلوی) که اکنون به فضولات ابریشم اطلاق میشود. تبدیل «س» پارسیِ میانه به «ه» پارسیِ نو در موارد دیگر نیز دیده شده، افزون بر آن، «لاه» در برهان قاطع به معنی «پارچه ابریشمی سرخ» آمده است. «… ئیگ» صفت نسبی است. لاهیگ میشود منسوب به ابریشم و لاهیگان که لاهیجان شده است که در آن ابریشم بهدست میآید (کشاورز، ۱۳۴۷: ۸۶-۸۵). حرف «سین» در زبانهای ایرانی چون اوستایی و پارسی باستان مبدّل به «ها» میشود (پاینده، ۱۳۷۸: ۵۹۹)، چنانچه «خروس» در ابتدا «خروه» خوانده میشد. مثلاً عنصری چنین آورده است:
شب از حملهی روز گردد ستوه/ شـود پرّ زاغش چو پرّ خروه
یا در بیتی دیگر از نظامی گنجوی آمده است:
خـروه غنـــود فرو کوفــت بــال/ دُهُـلزن بـزد بر تبیــــره دوال
«جان» در جزء دوم «لاهیجان» پسوند مکان است که در سرتاسر ایران در پسِ نامها مینشیند. لیکن این پسوند در شرق گیلان و غرب مازندران به نسبت دیگر مناطق فراوانتر است، همچون «خاله» (شعبهای از رود) که در حومهی رشت و انزلی زیاد آمده و «کِلا» (جلگه و زمینهای هموار قابل کشت و آبادی) و «پی» (رود) که در اعلام جغرافیایی مازندران بسیار و «گوراب» که در آبادیهای گیلان زیاد است. «جان» غیر از معانی متداول، در لغتنامهها چنین آمده: سلاح جنگ از ریشه اوستایی «جَن» به معنی «زدن و کشتن»، به قول «هوبشمان» از کلمهی سانسکریت «ذیانه» به معنی فکر کردن و به قول «یوستی» و «مولر» جان با کلمه اوستایی «گیه» به معنی «زندگی کردن» از یک ریشه است ولی «هوبشمان» آن را صحیح نمیداند. در زبان پهلوی «گیان» شکل قدیمیتر و «جان» شکل تازهی تلفظ جنوبغربی است و در گیلکی «جَن» میباشد. از معانی برشمرده فوقالذکر چیزی مربوط که شایستهی پسوند شهرها و آبادیها باشد به دست نمیآید. «جان» معرّب و شکل دگرگون یافته و متأخر «گان» است که فراوان در جزء دوم آبادیهای گیلان دیده میشود مانند دیارجان، تمیجان، اَفَرمجان، کلیجان، تماجان، چایجان، شیخان، لیلجان، اشکجان و مالاجان که معنی انبوهی و بسیاری چیزی را در جایی میرساند (همینطور مثالهای پسوند «گان» و «کان» که در سطور بعدی میآید).
کسروی در جایی مینویسد: «کان»، این کلمه که سپس «گان» (با کاف فارسی) گردیده در آخر نامهای شهرها و دیهها فراوان آمده است، چنانکه «اردکان» و «گرکان» و «زندگان» … و بسیار مانند اینها، دربارهی معنی آن، دو احتمال میتوان داد: یکی آنکه به معنی «جا» و «زمین» باشد و دیگر آنکه به معنی «نسبت» باشد، چنانکه در کلمههای «بازرگانان» و «شایگان» یا «شاهگان» به همین معنی است. از اینجا معنی «آذربایگان» روشن میشود یعنی سرزمین یا شهر «آذرباد». از آنجا که در برخی شهرهای ایران بهویژه در نواحی جنوب، «گاف» فارسی به «جیم» تبدیل میشده است، از اینرو آذربایجان با «جیم نیز غلط نیست» (دهخدا، ۱۸۸۹۶). همو میافزاید: «گان» و «گین»؛ «گان» در پارسی گاهی به معنی «نسبت» آمده است، چنانکه در «بازرگان»، «دهگان»، «شایگان» یا «شاهگان» و … نیز چنین معنایی دارد. در زبان ارمنی «گان» بدین معنی بسیار به کار میرود ولی در آخر نام آبادیها، این معنی مناسب نیست و ما هرگز «یِ» نسبت، در نامِ آبادی سراغ نداریم. آنچه مسلّم است «جان» معرّب«گان» یا «کان» میباشد که بعد از دورهی اسلامی به «جان» مبدّل گردید و در برخی مکانها نیز به هیأت باستانی خود باقی مانده است مانند سمنگان (حومهی چالوس)، گلپایگان، سیسنگان (مازندران)، سورکان، رودکان.
با توجه به تولید انبوه ابریشم در گیلان بهویژه در لاهیجان که سابقهای بس دیرین دارد؛ میتوان لاهیجان (لاهجان) را که از دو بخش لاهیجان لاه + جان ترکیب یافته به «سرزمین ابریشم» و «ابریشمکده» و یا «کانِ ابریشم» و مانند آن معنی کرد. به زعم گزارشهای رابینو لاهیجان سابقاً به نام دارالاماره یا دارالامان نیز معروف بوده است و بعدها به نام لاهیجان المبارک نامیده شده است (رابینو: ۳۳۹).
جغرافیای تاریخی لاهیجان: شکلگیری شهر لاهیجان
لاهیجان یکی از بزرگترین و مهمترین شهرستانهای استان گیلان است و در شرق سفیدرود واقع شده است. این شهر بیش از همهی شهرهای دیگر گیلان رونق یافته و چون در قطعه زمینی باز به وجود آمده آن را سازگارتر و سالمتر از سایر سرزمینهای پست گیلان میدانند. مستوفی در قرن هشتم هجری پس از بازدید لاهیجان، در ارتباط با آن چنین نوشته است: «لاهیجان شهری بزرگ است و دارالملک جیلانات و آبش از جبال برمیخیزد و حاصلش برنج و ابریشم و اندک غله میباشد و نارنج و ترنج و میوههای گرمسیری فراوان است» (مستوفی، ۱۳۳۶: ۲۰۴) در ارتباط با چگونگی شکلگیری شهر لاهیجان و هستههای نخستین آن بررسیهای اندکی در این زمینه صورت گرفته است. با اینهمه نظریهای نادرست دربارهی نخستین هستهی شکلگیری شهر لاهیجان را در روستای دیزبن میداند و چنین معتقدند برجای ماندههای قلعهای در دیزبن را گواه آورده و زمان برپایی آن را به دورهی اشکانی نسبت میدهند و باورشان بر این است که این قلعه که «دارالامان» یا «دارالاماره» نام داشته و بعدها به نام لاهیجان المبارک نامیده شده است. به این سبب برپا شد که در زمان نیاز، کانون امنیت و جایگاه پنهانی نیروهای هزیمت یافته و پناهجوی اشکانی باشد. اما این جایگاه با توجه به نام عربی آن، بیرون بودن گیلان از قلمرو شاهنشاهی اشکانیان، نداشتن پیوند شهری یا جایگاه کنونی شهر و همچنین نبود یافتههای باستانشناختی در پیرامون قلعه که نشان از آبادانی دهد، نمیتواند نخستین هستهی شهری لاهیجان باشد (کشور دوست، ۱۳۸۵: ۲۲۹-۲۲۸). بر طبق روایتی دیگر، این شهر بهوسیلهی لاهیج بن سام بن نوح ساخته شده است (لاهیجی، ۱۹۶۹: ۱۱۱)، این نوع گفتارهای افسانهای کمابیش در مورد دیگر شهرها نیز آمده است که این موضوع مستند نبوده و درست به نظر نمیرسد. لاهیجان در سال ۷۰۶ هجری (۷-۱۳۰۶ میلادی) بهوسیلهی سلطان الجایتو اشغال گردید. این شهر محل اقامت سادات امیر کیائی شده و بعد از سقوط این سلسله حکام صفوی بیهپیش در آنجا اقامت میکردند (رابینو، ۱۳۷۴: ۳۳۹). با این همه طبق بررسیهای جدید، جایگاههایی که پایهگذار هستههای شهری لاهیجان است؛ سه تختگاه به نامهای: داخل در شمال، چُفُل و لفمجان در پارهی غربی شهر بودند که در این میان روستای لاهج (شهر لاهیجان فعلی) به سبب ویژگیهای پیوندگاهی، جای گرفتن در همسایگی کوهپایههای دیلمان و برخورداری از ابریشم به تدریج اهمیت یافت و پایگاههای پیشین همگی جایشان را به این جایگاه پسین یا نوخاسته دادند. فرآیند اهمیتیابی این هسته نو پدید بدینگونه بود که در سدهی چهارم هجری قمری به هنگام فرمانروایی خاندان ناصریان و در هنگام درگیریها و کشاکشهای توانجویانانه بر سر چیرگی به پهنهی شرقی گیلان، ابوالفضل فرمانروای ناصری برای نزدیکتر شدن بر کوهپایههای دیلمان و یاری جویی از امیران دیلمی، مقر فرمانروایی و تختگاه خود را جابجا نمود و روستای لاهج (به قولی لیاهج) را که در جنوب تختگاه پیشین قرار داشت به مرکزیت برگزید و این گزینش آغاز شکوفایی شهری شد که در قرون بعد آوازهای یافت. علاوه بر نخستین هستهی شهری، در محلهی پُردسر برپا شد. این محله در برخوردگاه یک جاده دیرینساز با رود لاهیجان (لاهجان رودخانه) پا گرفته و پیش از آنکه پل و جادهای تازه در آن بنا و احداث گردد، بخش غربی و شرق گیلان را با پلی تختهای به هم پیوند میداد. مطابق تاریخ، از سدهی پنجم هجری این توان چنین برابر شد و زمانی که در فواصل سالهای ۸۸۷ تا ۸۹۲ هـ ق پل خشتی لاهیجان بنا گردید و ریخت کالبدی شهری نیز دگرگون گشت. در روند تاریخی، محلهی پُردسر گسترش فضایی یافت و از جانب خاور به بلندای پرشکوه شیخانکوه و چشمانداز زیبای سبزهمیدان و از جانب باختر در راستای یک پیوند اقتصادی دیرینه با بخش بیهپس تا آبادی کوچک بازکیاگوراب که در سه کیلومتری لاهیجان کنونی قرار دارد، امتدادیافت (جکتاکی، ۱۳۷۰: ۲۲۸). قطبالدین لاهیجی مولف محبوبالقلوب پس از این، چند دهه پس از چیرگی صفویان در عید قربان در سال ۱۰۵۸ هـ ق آتشسوزی بزرگی در لاهیجان روی داد. این آتشسوزی که تا بازکیاگوراب گسترش یافته بود بخشی از شهر را سوزانید و چند صد باب مغازهی برودری دوزی (قلابدوزی ابریشم) و تعدادی خانه را از بین برد، با استناد بر متون تاریخی لاهیجان در طول حیات خود علاوه بر این حریق، حریق بزرگ دیگری را نیز در سال ۱۲۹۷ هـ ق تجربه کرده است، علاوه بر اینها گرفتار زلزله شعبان ۸۸۹ هـ ق و همچنین طاعون بزرگ سال ۱۲۴۶ هـ ق، وبای سال ۱۲۶۱ هـ ق و زلزله سال ۱۰۸۸ هـ ق نیز شده است، این زلزله هنگام نماز صبح روی داد، اشاره کرد و مینویسد که تمام مساجد مخصوصاً مسجد جامع و منارهها و مقبرهها و ضریحهایشان و حمامها و پلهای بیشماری ویران شده است و روسها در طول مدتی که گیلان را اشغال کرده بودند دو قصر در لاهیجان بنا کردند و اطراف شهر خندقی کشیدند. بعدها لاهیجان موقعیت خود را از نظر اینکه مرکز حکومت بیهپیش (شرق گیلان) بود از دست داد و این ناحیه با بیهپس (غرب گیلان) در تشکیل ایالت و حکومتی که مرکزش در رشت باشد متحد گردید. لاهیجان بعد از مرگ ابراهیم میرزا در سال ۱۷۴۹میلادی وسیلهی عمارلوها غارت گردید و طاعون سال ۱۸۳۰ و حریقهای وحشتناک ۲۱ صفر ۱۲۵۸ هجری آنرا به مصیبت و اندوه و ویرانی کشاند.
در دورهی صفویان این کانون، نخستین توانهای پیشین خود را ارزانی محلهی تازه از راه رسیده «میدان» نمود که در میانهی شهر لاهیجان گسترش یافتهی پیشین جای گرفته بود. محلهای که بعدها قطب اقتصادی و محل بازگانی شهر نام گرفت و به بازارگاه میانی شهر مبدل شد. در این دوره لاهیجان دارای هشت محله به نامهای: میدان، شَعربافان، خمیر کلایه، پُردسر، گاهبنه، کاروانسرابر، اردو بازار و امیر شهید بود که از محلات بزرگ و اصلی شهر به شمار میرفتند و بعدها چهار محلات فرعی و چندین هستهی شهری دیگری که بعدها به وجود آمدند از اهمیت و جایگاه ویژهای در منطقه برخوردار بودند. علاوه بر این پس از چیرگی صفویان بر گیلان در شوال سال ۱۰۰۰ هـ ق و توجهی آنان بر ارزشهای اقتصادی ابریشم این سرزمین، ارزشهای دیرین لاهیجان را به شهر تازه تأسیس رشت سپرد و این شهر به دلیل قرار گرفتن در جلگهی مرکزی گیلان و راه ارتباطی ایران ـ اروپا، تختگاههای پیشین گیلان بیهپیش و گیلان بیهپس، یعنی لاهیجان و فومن را منزوی کرد و از توسعهی آن کاست. با این همه ساختار امروزی شهر لاهیجان را باید یادگار ساخت و سازهای دورهی قاجاریه، بهویژه سالهای آغازین دورهی پهلوی دانست. بنا بر اسناد و شواهد در زمان پهلوی اول، سیاست شهرسازی نوینی اغلب شهرها، از جمله لاهیجان به کار گرفته شد و بافتهای کهن آن از میان رفت. در دو دههی پسین (از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ هـ ش) هستههای تازهی شهری لاهیجان هر یک به سببی در پیرامون هشت محلهی قدیمی و در واقع هشت هستهی کهن این شهر شکل گرفتند که در این میان، هستهای به نام «استخر» در پای کوه (شیخانکوه) که اغلب توانمندان دور و نزدیک را در خود جای داده از همه معروفتر است. در حال حاضر، لاهیجان امروز لاهیجان دیروز را در میان گرفته و در بافت امروزی آن را که آمیختهای از بافتهای دیروز و امروز است و در حال حاضر نماد شهر لاهیجان است. فضاهایی چون بازار و مراکز پخش نیازمندیهای شهر همچنان در میانه شهر قرار دارند و پراکندگی آموزشگاهها و مراکز خدماتی بهدرستی انجام نگرفته و همگان برای دسترسی به بازار و ادارات ناگزیرند که به بخش میانی شهر رفت و آمد نمایند. امروزه بار سنگین انبوهی شهر بر شانهی خیابان امام خمینی(ره) است که ستون فقرات شهر محسوب میشود. این خیابان به سبب کمی پهنای خود موجب پدیدآیی خیابانهای جانبی و کمربندی شده که اندکی بار سنگین آن را میکاهد. علاوه بر این در حال حاضر بیشتر محلات لاهیجان با برپایی خیابانهای امام خمینی، حافظ و کاشف ویژگیهای گذشته خود را از دست دادهاند، اما ساکنین محلات کهن بر ماندگاری خود پا میفشارند. در زمینهی تاریخچهی لاهیجان نیز باید گفت که این جایگاه از جمله نقاط قدیمی گیلان بوده و تاریخ آن بیشتر با تحولات سیاسی و مذهبی شمال ایران در دورهی پس از اسلام گره خورده است. آنطور که اسناد و منابع گواهی میدهند، نام و یاد لاهیجان از سالهای آغازین قرن پنجم هجری قمری به کرّات در نوشتههای تاریخی و جغرافیایی آمده و تا پیش از این آگاهی روشنی از این دیار در دست نیست. با این همه پهنهی شرقی گیلان، از جملهی لاهیجان درسالهای پسین قرن چهارم هجری آوردگاه اندیشههای گوناگون دل بسته به باور تشییع چون: زیدی، ناصریه، قاسمیه و ثائریه بود. در این میان ثائریان پیرو اندیشه ابوالفضل جعفر بن محمد معروف به «الثائر فی الله» نوه حسنالشاعر برادر ناصر کبیر بودند که میان سالهای ۳۲۰ تا ۳۵۰هـ ق همزمان با توانیابی زیاریان و آلبویه و دلمشغولی آنان بر دیگر پهنههای ایران، بر منطقهی هوسم (رودسر فعلی) فرمان میراندند.
لاهیجان از زمینلرزهها، تاراجها و قتل و غارتها، حریقها و امراض واگیرداری که در آنجا رخنه میکرد مصیبتهای فراوان دیده است. ظهیرالدین در این مورد مینویسد که زمین لرزهی سال ۸۹۰ هجری (۱۴۸۵ میلادی) بیش از اثر هرجنایتی در او اثر گذاشته است. این شهر در سال ۹۰۸ هجری (۳-۱۵۰۳ میلادی) بهوسیلهی قوای حسامالدین فومنی غارت شد و این غارت به همهچیز یعنی پول، ابریشم، اسب، قاطر، آلات مسی، کاسههای چینی و قرآن و سایر کتب لطمه وارد ساخت. پانصد زن جوان و دختر را دزدیدند و بعد آنها را به شوهرها و خانوادههایشان فروختند. لاهیجان باز هم در سال ۹۱۰ هجری (۱۵۰۵میلادی) و در سال ۹۱۴ هجری (۹-۱۵۰۸ میلادی) غارت گردید. در شوال سال ۱۰۰۰ هجری شاه عباس به لاهیجان آمد و دستور داد باغی را که در مقابل جلوخان قصر خان احمد خان (از حکام آلکیا) بود و کاخ وی در وسط جزیره شیطانکوه قرار داشت و انواع و اقسام گُلها و میوهها در آن دیده میشد خراب کردند و ۲۰۰۰ جریب زمین را که بعدها سبزه میدان نامیده شده به زمین چوگان بازی تبدیل نمودند و اطراف آن درخت کاشتند (رابینو، ۱۳۷۴: ۳۳۹).
عنوان مطلب در نسخه چاپی:
جستجویی در میان اسناد و شواهد کهن؛ پژوهشی بر جغرافیای تاریخی لاهیجان