پنج شنبه, فروردین ۹, ۱۴۰۳
مطالب ویژه

بوهلر و لاهیجان در عصر ناصری

بوهلر و لاهیجان در عصر ناصری

مجله لاهیجان: نوشت که لاهیجان شهر زیبایی است، بازار بزرگی دارد و کوه‌های نسبتاً بلندی اطراف آن دیده می‌شود. چند جمله بیشتر ننوشت، اما در همین چند جمله نکات جالبی را درباره لاهیجان در قرن سیزدهم خورشیدی ثبت کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[یک] نامش آلکساندر بوهلر و اهل فرانسه بود. تا جایی که می‌دانیم برای تدریس در مدرسه دارالفنون به ایران دعوت شد و چند سالی در کشور ما زندگی کرد. در آغاز معلم ریاضی و نقشه‌کشی بود و بعدتر برخی قواعد نظامی‌گری، مثل چگونگی برپایی اردو برای سپاهیان و بهترین روش انتقال نیرو و تدارکات و چیزهایی از این دست را به فرماندهان قوای نظامی کشور ما آموزش می‌داد. حتی در جنگ هرات ـ که متأسفانه نتیجه بدی برای ایران داشت ـ در سپاه ما صادقانه خدمت، و اسم و اعتباری برای خودش دست‌وپا کرد. اسم و اعتباری که اصلاً خوشایند انگلیسی‌ها نبود، چه آنکه آنان وجود مردان لایقی مثل بوهلر در خدمت ایران را خطری برای حضور خودشان در ایران و افغانستان می‌دیدند. در کتاب «تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران» نوشته دکتر حسین محجوبی اردکانی (چاپ دانشگاه تهران) می‌خوانیم «موسیو بوهلر فرانسوی که از دیپلمه‌های مدرسه پلی‌تکنیک پاریس و از پاییز ۱۲۶۹ به تهران آمده بود معلم مهندسی مدرسه [دارالفنون] شده. این شخص در قشون فرانسه سابقه خدمت و در کار خود تجربیاتی داشت که برای شاگردان دارالفنون مفید بود. بوهلر در جنگ هرات شرکت داشت و به سپاهیان ایران کمک علمی و فنی می‌نمود و بدین‌جهت مورد تنفر سخت انگلیسی‌ها واقع شد. به‌طوری که رالینسون [سفیر انگلیس در ایران] در ملاقات با امیرنظام گروسی مراتب تنفر دولت انگلیس را از او آشکارا اظهار داشت. بوهلر از داناترین و صدیق‌تر معلمین خارجی بود که در خدمت دولت ایران بودند. وی حساب و هندسه و جبر و مثلثات و نقشه‌کشی را تدریس می‌کرد. مترجم وی محمدحسین‌خان قاجار بود. بوهلر چند کتاب نیز نوشت که عبدالرسول‌خان اصفهانی و جعفرقلی‌خان هدایت ترجمه و چاپ کردند. پس از آن که افسران همراه فرخ‌خان امین‌الدوله که از فرانسه استخدام شده بودند به تهران رسیدند، بوهلر از مدرسه به نظام منتقل شد و سالیانی دراز در قشون ایران با درجه سرتیپی خدمت می‌نمود.»

[دو] خشم انگلیسی‌ها از بوهلر علت دیگری هم داشت. «طبق ماده پنجم عهدنامه ایران و انگلیس (منعقد در ۱۲۲۹ هجری قمری) دولت ایران موظف بود برای استخدام کارشناسان نظامی خارجی به عنوان مدرس برای تعلیم سربازان و افسران ایرانی از کشوری معلم استخدام کند که با دولت انگلیس طرف جنگ یا طرف دعوا نباشد. دولت ایران با استخدام موسیو بوهلر فرانسوی که دست بر قضا به گفته شواهد مکتوب فراوان، از صدیق‌ترین مستشاران خارجی بوده است خشم انگلیسی‌ها را دامن زد تا آنجا که هنری رالینسون سفیر انگلیس در ایران علناً به دولت ایران اعتراض کرده است. مسأله دیگر، شرکت بوهلر در جنگ هرات بود که در این مورد او حتی پا را از وظیفه فراتر گذاشت و حرارت فوق‌العاده‌ای به‌خرج داد و در مقابل ممانعت سفارت فرانسه ـ کشور متبوع خود ـ که او را از شرکت در این جنگ بازمی‌داشت علناً پاسخ داد که من در خدمت دولت ایرانم و باید از دستورهای آن اطاعت کنم.»

[سه] اما این‌ها به کنار، بوهلر به خواست ناصرالدین‌شاه سفری به مازندران و گیلان داشت و در این سفر، گزارشی از راه‌های این دو ولایت نوشت و به دربار قاجار تقدیم کرد. او در این گزارش به لاهیجان هم اشاره می‌کند و نکات جالبی درباره شهر ما روی کاغذ می‌آورد. می‌نویسد «لاهیجان در پنج فرسخی رشت واقع و امتداد راه آن به طرف مشرق و مشرق به جنوب است و این راه در میان جنگل است و از اکثر نهرهای بزرگ می‌گذرد. و در فصل زمستان از آنجا نمی‌توان گذشت الا به صعوبت و زحمت‌های بسیار، زیرا که در آن ایام گل و باتلاق زیاد در آن راه می‌شود. و پس از حرکت از رشت، از رودخانه‌ای می‌گذرند که به پیربازار می‌رود و بعد از قطع رودخانه مزبور، چند پارچه روستا در اطراف آن واقع‌اند که چندان معمور نیستند. و پس از طی دو فرسخ به قریه بزرگی می‌رسند موسوم به کوچصفهان و در آن قریه بازار آجری بسیار خوبی واقع است. و بعد از قطع سه فرسخ از قریه مزبور، به سفیدرود می‌رسند که در طرف راست آن قریه کیسم است و در آن نیز بازار بزرگی وجود دارد. و یک فرسخ از آنجا گذشته، به پل سنگی می‌رسند که از زیر آن رودی می‌گذرد که سرچشمه آن از نزدیکی کوه دلفک است موسوم به شیم رود، و در طرف شمال متصل می‌شود به سفید رود. و از این نقطه تا لاهیجان یک فرسخ است.»

[چهار] بوهلر می‌افزاید «و لاهیجان مشتمل است از نهصد و هشتاد و پنج خانه و بسیار شهر مقبول خوبی است و بازار بسیار بزرگ و پاکیزه‌ای دارد و تجارت ابریشم در آنجا نیز بسیار می‌شود. و حاکمی که برای آن شهر مشخص شده است میرزا محمدعلی‌خان است و الحق او از جمله اشخاص کامل و باحساب و منصف و آدم لایق و معقول و بی‌اجحافی است که اذیت او به‌هیچ‌وجه به رعایا نمی‌رسد. و در طرف جنوب و مشرق آن کوه‌های کوچک پردرخت خرم و باصفایی وجود دارد و بالای یکی از آن‌ها عمارت کم‌نظیری وجود داشت که اکنون خراب و متروک شده است. و در میان این کوه‌ها و شهر مزبور، سبزه‌زار و چمن خوبی واقع است و که البته در روزهای بارانی، این چمن گِلی و باتلاقی می‌شود. قبل از رسیدن به لاهیجان رودخانه از طرف مغرب جاری است به سمت لنگرود، و سرچشمه آن در نزدیکی دلفک است. و کرم ابریشم در لاهیجان بسیار به عمل می‌آورند. پس از حرکت از لاهیجان، یک رشته کوه در طرف راست راه واقع است که کل آن درخت و جنگل است. و راهی که محل عبور است، مرحوم شاه عباس از سنگ فرش کرده و در ابتدا بسیار خوب و محکم ساخته شده بود، ولی اکنون چنان خراب شده که عبور از آن بسیار دشوار است و در بخش‌هایی از راه مجبوریم از مسیر خارج شده و از حاشیه جاده به راه‌مان ادامه بدهیم. امتداد این رشته کوه و راه به‌قدر بیست درجه از مشرق به طرف جنوب است، و رود لنگرود به فاصله نیم‌ فرسخ از همان راهی که شاه عباس ساخته است به طرف چپ واقع است و بعد از طی دو فرسخ به امتداد مزبور، کمی به جانب شمال منحرف شده پس از قطع ربع فرسخ، شهر لنگرود واقع است.»

[پنج] شاید مهم‌ترین نکته موجود در گزارش بوهلر، همان اشاره به جاده‌ای باشد که در دوران صفوی، در سال‌های سلطنت شاه عباس بزرگ ساخته شد و تا چند نسل، کسانی که به لاهیجان می‌آمدند یا از این شهر به جای دیگری می‌رفتند از آن استفاده می‌کردند. هم مردم عادی از این جاده بهره بردند و هم کاروان‌های تجاری کالاهای خودشان را از طریق آن جابه‌جا کردند. از آنجا که شاه عباس بزرگ و وارثان او اهمیت زیادی برای تجارت ابریشم قائل بودند و بخشی از درآمدهای دربار را از فروش ابریشم تأمین می‌کردند، حفظ و نگهداری جاده‌های منتهی به لاهیجان ـ که یکی از مراکز اصلی تولید و فروش ابریشم بود ـ برای‌شان بسیار اهمیت داشت. اما این جاده، بعد به مرور فرسوده و تخریب شد و هیچ‌کدام از دولت‌های مرکزی یا محلی کاری برای تعمیر و بازسازی این جاده نکردند. این نکته نشان می‌دهد که سفر از شهری به شهر دیگر در دوره صفوی آسان‌تر از دوره قاجار بود و احتمالاً مردم لاهیجان در قرن یازدهم خورشیدی زندگی بهتری از لاهیجانی‌های قرن سیزدهم داشتند. واقعیت این است که دوره قاجار در قیاس با دوره صفوی، عصر انحطاط و پسرفت برای کشور ما بود و تأثیر این انحطاط و پسرفت در زندگی مردم گیلان و لاهیجان نیز ـ مثل عموم مردم ایران ـ دیده می‌شد. شاید آن عمارتی که به قول بوهلر «خراب و متروک» شده بود، جلوه‌ای از واقعیت‌های آن روزگار را نشان می‌داد. خانه‌ای بزرگ که زمانی زیبا و پررونق بود و روی بلندی مشرف به شهر قرار داشت، اما صاحبان بعدی‌اش در حفظ و نگهداری آن ناتوان بودند. خانه به مرور، با گذر زمان رو به ویرانی رفت و سرانجام از رونق افتاد. بعد هم دیگر کسی در آن زندگی نکرد. از آن فقط خاطره‌ای محو و مبهم باقی ماند؛ خاطره شکوه و بزرگی گذشته. و نیز شاید حسرتی؛ حسرت روزهای خوشی که دیگر سپری ‌شده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *