پنج شنبه, فروردین ۹, ۱۴۰۳
مطالب ویژه

اعتراضات اخیر در سه محور

اعتراضات اخیر در سه محور

گزارش ویژه: جستجوی حقیقت میان خروارها سخن

مجله لاهیجان: درباره آنچه در این چند ماه اخیر در کشور روی داده و گوشه‌هایی از آن را در استان و شهر خودمان هم دیدیم، گفتنی بسیار است و می‌شود از زوایای مختلف درباره‌اش بحث و صحبت کرد. ماجرا به ظاهر از اعتراض به مرگ دختری در تهران، در ساختمان پلیس امنیت اخلاقی تهران شروع شد. طبق اخبار منتشر شده، او را برای شرکت در کلاس توجیهی گشت ارشاد، سوار بر ون به آنجا برده بودند. مرگ او، احساسات عمومی را جریحه‌دار کرد و ماجرا با تجمع‌های اعتراضی و مواردی از درگیری‌های خشونت‌آمیز ادامه یافت. نام دختر مهسا امینی بود و به همین دلیل، برخی از عباراتی مثل «جنبش مهسا» یا «ایران پسامهسا» برای تبیین و تعریف رویدادهای اخیر استفاده کرده‌اند و می‌کنند (حتی هشتگ #مهسا_امینی از فرط تکرار و استفاده، به صدر هشتگ‌های پرکاربرد شبکه‌های اجتماعی رفت). درباره اصالت یا جعلی بودن این عبارت‌ها و اصطلاحات بحثی نداریم و نمی‌خواهیم وقت خوانندگان مجله را با درنگ روی برخی واژه‌ها و عبارات بگیریم. کوشش ما تأمل درباره لایه‌های عمیق‌تر این اعتراضات، و مرور آرا و نظرات قابل‌اعتنا درباره آن است. اشاره کردیم که گفتنی درباره این موضع بسیار است و اغلب رسانه‌ها و جمع بزرگی از کارشناسان (و نیز مدعیان کارشناسی) درباره آنچه شاهدش بودیم و هستیم سخن گفته‌اند. در هر کدام از این سخن‌ها، رگه‌هایی از حقیقت وجود دارد. از این‌رو برای بخش گزارش ویژه این شماره از مجله لاهیجان، تصمیم گرفتیم این «رگه‌های حقیقت» را استخراج و در سه محور دسته‌بندی کنیم تا به روایتی نسبتاً واقعی و منصفانه از این ماجرا برسیم. اصلاً مدعی نیستیم که این گزارش همه حقیقت را بیان می‌کند، اما تلاش کردیم در حد بضاعت خودمان تصویری درست و عاری از تعصب به خوانندگان‌مان عرضه کنیم.

اعتراضات اخیر ـ محور یکم: ریشه‌های اقتصادی

بسیاری گفته‌اند و می‌گویند اعتراضات اخیر، با توجه به شعارهایی که در آن شنیده شد، ریشه‌های اقتصادی ندارد. اشتباه می‌کنند. اقتصاد، چنان‌که بارها ثابت شده، اصل و زیربنای زندگی است و جوامعی که مشکلات اقتصادی کمتری دارند، ناآرامی‌های اجتماعی کمتری را هم تجربه می‌کنند. طبیعی است انسان‌هایی که در رفاه زندگی می‌کنند، ثبات و آرامش را به هر ناآرامی و آشوبی ترجیح می‌دهند و اتفاقاً می‌کوشند نظم و ثبات در جامعه حفظ شود. حتی در احادیث دینی و روایت‌های اسلامی هم، بارها و به تأکید درباره اهمیت انکارنشدنی اقتصاد در آرامش فردی و اجتماعی صحبت شده است. کسانی که تأثیر مشکلات اقتصادی مردم در بروز اعتراضات و ناآرامی‌ها را نادیده می‌گیرند، به عمد یا سهو از این نکته مهم غفلت می‌کنند که «امنیت و آرامش جامعه» با «رفاه نسبی اعضای جامعه» پیوندی تنگاتنگ دارد و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.

حسین نوری‌نیا، پژوهشگر حوزه افکار عمومی در مقاله‌ای برای روزنامه هم‌مهین (شماره ۱۰۷)، می‌نویسد: «نگاهی به گزارش پایش فقر، گزارش سند ملی اسکان غیررسمی و آمارگیری‏‌های هزینه و درآمد خانوار و روند تغییرات آن به‌خوبی نشان می ‏دهد که دغدغه مدیران و مسئولان بر ایجاد ساختاری مرفه برای عموم ایرانیان و کاهش سطوح محرومیت تمرکز نداشته است، و اگر هم برنامه‌‌‌هایی در کنترل و کاهش این مسائل تدوین و اجرایی شده، به دلایل گوناگون به نتیجه نرسیده و ابتر مانده است؛ چراکه اگر نتیجه می‏‌‌‌داد، باید جمعیت فقیر کاهش می‌‌‌‌یافت، مناطق اسکان خودانگیخته محدودتر می‌‌‌‏شد، سفره ایرانیان بزرگ‌‌‌‏تر و غنی‌‌‌‌‏تر می‌‌‌‌‏شد، امید به آینده تقویت می‌‌‌‌‌‌‌‌شد و حس شادمانی و شادکامی پله‌‌‌‌‌‌هایی بالا می‌‌‌‌‏آمد. اما اکنون بیش از یک‌سوم جمعیت کشور زیر خط فقر است. تورم دورقمی بالای ۴۰ درصد نفس قدرت خرید بسیاری را بریده و ارزش پول ملی را به پایین‌‌‌‏ترین سطح خود رسانده است. نزدیک به یک‌چهارم جمعیت در مناطق حاشیه‏‌‌‌ای و مسکن نامتعارف با زندگی دشواری دست‌وپنجه نرم می‌‌‌‌‌‌‏کنند.» 

فهرست مشکلات فقط به همین چند مورد محدود نمی‌شود. نوری‌نیا می‌افزاید «رتبه شادکامی ایران براساس گزارش‌‌‌‌‏های بین‌‌‌‌‏المللی ۱۱۸ از بین ۱۵۳ کشور است. حتی در بین ۱۲ کشور منطقه، ایران رتبه ۹ را دارد. براساس گزارش سازمان ملل متحد مبتنی بر ارزیابی شهروندان هر کشور از میزان خوشبختی و رضایت از زندگی خود، ایران رتبه ۱۱۰ را در بین ۱۴۶ کشور جهان دارد. در شاخص رفاه لگاتوم در سال ۲۰۲۱ رتبه ایران ۱۲۳ شد. هر چند در سلامت، رفاه و کیفیت زندگی این رتبه به ۶۱ تا ۷۵ می ‏رسد، ولی در آزادی‌‌‌‌‏های فردی رتبه ۱۶۵، محیط زیست رتبه ۱۵۶، وضعیت تجارت رتبه ۱۵۲و کیفیت اقتصادی رتبه ۱۳۸ دارد. همه این‌‌‌‌‏ها در شرایطی است که ایران جزو ۱۰کشور ثروتمند دنیا از نظر برخورداری از منابع طبیعی ثروت‌‌‌‌‌‌آفرین و سابقه بلند تاریخی، با دو انقلاب طی یکصد سال اخیر برای برقراری قانون بوده است.»

مشکلات اقتصادی، در زندگی بسیاری از مردم در بیکاری یا اشتغال به مشاغل نامناسب، در دشواری برای تأمین حداقل‌های زندگی، در نگرانی شدید نسبت به آینده و ناامیدی به بهبود شرایط خودش را نشان می‌دهد. این مسائل اصلاً شوخی نیستند. نه شوخی‌اند و نه موضوعاتی کم‌اهمیت. به همین لاهیجان خودمان که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم شمار بیکاران و کسانی که به شغلی بسیار کم‌درآمد مشغول‌ هستند چقدر زیاد است و بعید است خانواده‌ای از طبقات عادی و معمولی لاهیجان را پیدا کنیم که با این مشکل مواجه نشده باشد. این را هم می‌دانیم که در همین شهر، زیر آسمان خدا بسیاری از شهروندان در تأمین حداقل‌های زندگی به مشکل برخورده‌اند و به معنی واقعی کلمه زیر بار مشکلات اقتصادی کم آورده‌اند. موضوع گرانی ملک و مسکن و افزایش سرطانی اجاره‌ها هم که خود داستانی مجزاست و گویا هیچ چاره‌ای برای تدبیر آن وجود ندارد. نمی‌شود به این مسائل بی‌اعتنا بود، و نمی‌شود این واقعیت‌ها را نادیده گرفت.

اعتراضات اخیر ـ محور دوم: ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی

گفتیم اقتصاد، یا درواقع مشکلات فراوان اقتصادی یکی از ریشه‌های ماجراهای اخیر است. اما محدود و منحصر کردن این رویدادها فقط به اقتصاد و مسائل اقتصادی خطاست. نمی‌شود موضوع فرهنگ و جامعه، در همه ابعاد آن مثل سبک زندگی و تغییر نسل و دگرگونی‌های ارزش‌ها و هنجارها را کوچک یا فرعی دید یا درباره این موضوعات با طعنه و تحقیر، یا با تکبر و تفرعن صحبت کرد. آنچه انکارنشدنی است این واقعیت است که جامعه ما تغییر کرده است. نسل‌های جدیدی ظهور کرده‌اند که دنیا را متفاوت با نسل‌های قبل از خودشان می‌فهمند و دلبستگی‌ها و رویردازی‌های خاص خودشان را دارند. این تغییر نسل، که روند طبیعی جوامع انسانی است، فی‌نفسه نه مثبت است و نه منفی، و مثل هر تغییر و تحول دیگری الزامات و مسائل خاص خودش را دارد. این تغییر فقط زمانی باعث نگرانی است که چارچوب‌های حاکم بر جامعه برای جذب نسل‌های جدید مهیا و به اندازه کافی بزرگ و انعطاف‌پذیر نباشد و آن‌ها، یعنی نسل‌های جدید، ساختارهای موجود را مانع رشد و بالندگی خودشان ببینند و احساس کنند نظم کنونی پاسخگوی نیازهای‌شان نیست.

البته در جامعه ما فقط تغییر نسل مطرح نیست و سبک زندگی ما ایرانی‌ها نیز خواه‌ناخواه، متأثر از تغییرات جهانی، متحول شده است. این تحول سبک زندگی، مثل آن تغییر نسل، مسائل و الزامات خاص خودش را دارد. چنان که ابزارها نو شدند، انسان‌ها نیز تغییر کرده‌اند. اجازه بدهید مثالی بزنیم. در گذشته‌های نه‌چندان دور، افراد برای کسی که ازشان دور بود نامه می‌نوشتند و بعد صبورانه منتظر می‌ماندند تا نامه به دست گیرنده برسد و پس از مدتی نامه‌ای در جواب نامه خودشان دریافت کنند. امروزه کسی چنین نمی‌کند. تماس تصویری یا ارسال پیام از طریق پیام‌رسان‌های مختلف، روش‌های ارتباط از راه دور را زیرورو کرده است. چون آدم‌ها دیگر نیاز ندارند که چند هفته منتظر دریافت پاسخ نامه بمانند، مثل گذشته صبور نیستند و یک ساعت تاخیر در دریافت جواب را، نوعی معطلی می‌بینند. نگاه‌ ما نسبت به پدیده ارسال و دریافت پیام در قیاس به اجدادمان بسیار تغییر کرده است، همان‌طور که نسبت به بسیاری از مسائل دیگر نگاه متفاوتی پیدا کرده‌ایم.

بحث ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی اعتراضات اخیر بسیار مفصل است. اما به نظر می‌رسد یک نکته را باید در نظر داشت و آن ضرورت پذیرش تغییر، و پیدا کردن نقطه تعادل در جامعه و پر کردن شکاف‌های موجود است. بیژن عبدالکریمی، مدرس و پژوهشگر فلسفه، چندی قبل در گفت‌وگو با روزنامه اعتماد (شماره ۵۳۸۱) به همین نکته اشاره کرد و گفت «نباید فراموش کرد، ما حجمی عظیم و تراکمی بالا از خطاهای مختلف در دهه‌های گوناگون را داریم. مشکلات امروز ایران، خلع‌الساعه شکل نگرفته‌اند به مرور، در طی چندین و چند سال روی هم تلنبار شده‌اند. اصلاح امور هم به این سادگی‌ها امكان‌پذير نیست.» به سادگی امکان‌پذیر نیست، اما چاره دیگری نداریم. تنها راه پیش‌روی ما پیدا کردن نقطه تعادل و آرامش جامعه، و مبنا قرار دادن آن است. که البته این کار، جز با حذف چهره‌های تندرو و بی‌منطق و لجوج ممکن نیست. عبدالکریمی در همان گفت‌وگو به این هم پرداخت که «افراد کوتاه‌قامتی که سودهای کلانی از وضعيت‌های بحرانی و تعارض‌آميز به جیب مي‌زنند، می‌کوشند، این شكاف‌ها را دامن بزنند. اما به نظر من هر کسی این شكاف‌ها را دامن بزند به این کشور خیانت کرده است… همین افراد هستند که تمام سرمايه‌هايی که مي‌توانند نقش میانجی را بازی کنند با عباراتی چون وسط‌باز و ماله‌کش و… حذف می‌كنند. هر دو طرف هم این حذف را صورت می‌دهند، چرا که به دلیل ذهنیت ايدئولوژیک‌‌شان و اینکه همواره دو قطبی می‌انديشند (و معتقدند افراد یا با آن‌ها یا علیه آن‌ها هستند) نمي‌توانند وجود چهره‌هايی را بپذیرند که هویت مستقل داشته باشند و به این سو و آن سو غش نکرده باشند. این در حالی است که این افراد صرف‌نظر از نزاع‌هايی که در سطح جامعه و خیابان وجود دارد، به موضوع فراتری می‌اندیشند. به امر ملی و به امور مرتبط با ایران می‌انديشند. این موضوعی است که تندروهای دو طرف آن را درک نمی‌‌كنند و تلاش می‌‌كنند، مسیر رشد را سد کنند.»

اعتراضات اخیر ـ محور سوم: رسانه‌ها و افکار عمومی

اما حوادث اخیر ریشه و عامل دیگری هم داشت که نمی‌شود و نباید ناگفته از آن گذشت. این عامل، به‌ویژه زمانی که در کنار آن دو عامل قبلی قرار می‌گیرد، به یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های دلسوزان و مصلحان کشور تبدیل می‌شود. توضیح اینکه در کشور ما حرف‌های ناگفته و سانسورشده بسیار است، زیرا رسانه‌های داخلی با مجموعه‌ای از محدودیت‌های قانونی و فراقانونی مواجه‌اند و آن صراحتی را که شرایط امروز ایران و جهان می‌طلبد ندارند. چه بسیار حرف‌های جدی که دلسوزان کشور داشته و دارند و رسانه‌ها در بیان‌شان معذور بودند و هستند. حرف‌های ناگفته، به‌خصوص در شرایط بد اقتصادی کشور ما، می‌تواند به شکل خشم یا اعتراض ـ حتی گاهی اعتراض‌های آمیخته به خشونت ـ بروز کند، چنان که در حوادث اخیر چنین اتفاقی افتاد.

در چنین شرایطی است که شبکه‌هایی مثل ایران اینترنشنال (که برخی به طعنه آن را سعودی اینترنشنال می‌نامند) فرصت جولان پیدا می‌کنند و مخاطبانی را که به رسانه‌های داخلی تعلق دارند می‌ربایند و ذهن‌شان را با آنچه مطلوب خودشان است پر می‌کنند. همین رسانه‌ها بودند که آن بساط را درباره تیم فوتبال کشورمان به راه انداختند و حتی صحبت از تحریم تماشای مسابقات جام جهانی کردند. همین‌ها هستند که اصل تمامیت ارضی کشور را موضوعی بی‌اهمیت نشان می‌دهند، تحریم کشور را اقدامی ضروری معرفی می‌کنند، و حتی حامی مداخله نظامی خارجی هستند. مناسبت‌های ملی را زیر سوال می‌برند و ریشه‌های هویتی مردم ما را هدف می‌گیرند. خشونت را ترویج می‌کنند و گروه‌های مختلف جامعه ما را به دشمنی باهم تحریک می‌کنند و رودرروی یکدیگر قرار می‌دهند.

چرا چنین رسانه‌هایی فرصت اثرگذاری بر افکار عمومی ایرانیان را پیدا می‌کنند؟ پاسخ مشخص است، چون رسانه‌های داخلی به سبب همان محدودیت‌هایی که به آن اشاره شد نمی‌توانند چنان که باید و شاید نقش خودشان را ایفا کنند. وقتی رسانه‌های داخلی چنین ضعیف و کم‌رمق شده‌اند، خب طبیعی است که رسانه‌های خارجی ـ که حامیان مالی برخی از آن‌ها رسمی و علنی دشمن این کشور هستند ـ فضای باز و مساعدی برای خودنمایی و اثرگذاری پیدا می‌کنند. با تکیه بر صدا و سیما که به‌وضوح بد عمل می‌کند و بر بخش بزرگی از جامعه هیچ تأثیری ندارد (و حتی برای خیلی‌ها دافعه دارد) و نیز چند رسانه نه‌چندان قوی مکتوب و مجازی نمی‌شود به نیاز خبری و رسانه‌ای مردم پاسخ گفت. مردم، حتی عامی‌ترین لایه‌های جامعه، پرسش‌هایی دارند و زمانی که پاسخ پرسش‌های خودشان را در رسانه‌های داخلی پیدا نکنند به سمت رسانه‌های خارجی می‌روند.

اگر یک نظرسنجی ساده در همین شهر خودمان لاهیجان برگزار کنیم، می‌بینیم که درصد بزرگی از همشهریان ما اخبار را یا از طریق رسانه‌های خارجی دنبال می‌کنند یا با جستجو در شبکه‌های اجتماعی از وقایع روز مطلع می‌شوند. این امر درباره استان گیلان هم صدق می‌کند، و درباره سراسر کشور نیز، شاید با اندکی تفاوت چنین است. این مشکل، یعنی مخدوش شدن مرجعیت رسانه‌های داخلی، با تشدید سانسور یا فیلتر کردن شبکه‌های اجتماعی حل نمی‌شود. نه فقط حل نمی‌شود، که اتفاقاً تشدید و عمیق می‌شود. تجربیات گذشته به‌خوبی نشان می‌دهند که هرچقدر کار برای رسانه‌های هویت‌دار داخلی ـ که زیر نظر بهترین بچه‌های همین کشور اداره می‌شوند ـ سخت‌تر شده، رسانه‌های خارجی بی‌رقیب‌تر و بدون مانع‌تر با مخاطب ایرانی مواجه شده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *