مقدمه شماره ۴۱ ـ حرف ناگفتهای باقی نمانده است
مقدمه شماره ۴۱ ـ حرف ناگفتهای باقی نمانده است
مجله لاهیجان ـ مقدمه شماره ۴۱ ـ تابستان ۱۴۰۰
یک: افزایش عجیب و غریب قیمت کاغذ در چند ماه اخیر و نیز به حاشیه رفتن فرهنگ و مسائل فرهنگی ـ زیر سایه سنگین سیاست و سیاستبازی ـ مشکلات بسیاری را برای رسانهها و نشریات مستقل ایجاد کرده است. راستش در این بار آنقدر گفتهایم و نوشتهایم (و برخی دوستان دیگر هم گفتهاند و نوشتهاند) که حرف ناگفتهای باقی نمانده است و هرکسی که کمی، فقط کمی با حوزه فرهنگ و هنر ارتباط داشته باشد به خوبی میداند که وضع و اوضاع چگونه است. شاید حتی نباید خیلی از «فرهنگ» حرف زد، چون اوضاع اقتصاد که اس اساس همه چیزی است اصلاً خوب نیست و وقتی که وضع اقتصادی خوب نباشد (یا به عبارت درستتر، مثل امروز وخیم باشد) خواه ناخواه فرهنگ و مسائل فرهنگی به حاشیه میرود. اینکه هنوز برخی از اهل فرهنگ هنوز دغدغه فرهنگی دارند اصلاً عیب و ایرادی ندارد و حتی ضروری هم است، اما نمیشود از عموم جامعهای که بسیاری از اعضای آن درگیر معیشت خودشانند توقع داشت که حواسشان به فرهنگ ـ به این فرهنگ نحیف رو به مرگ ـ باشد.
دو: حالا دیگر بسیاری از نشریات و مجلات مستقل ـ همانهایی که واقعاً حرفهای جدی برای گفتن داشتند ـ دیگر منتشر نمیشود و جای خالی آنها در کیوسکها و کتابفروشیها احساس میشود. البته همه که این جای خالی را احساس نمیکنند و اهمیتی هم نمیدهند که این نشریه و آن مجله باشد یا نباشد. مجله لاهیجان هنوز سرپا مانده و شماره جدید آن منتشر شده است، اما واقعاً هیچ تضمینی نیست که شماره بعدی هم در کار باشد و این شماره که اکنون در دست شماست آخرین شماره مجله ما نباشد. هم مسائل مالی وجود دارد و هم فاصله زیادی که بین عموم شهروندان با محصولات فرهنگی افتاده است. بسیاری از مردم نیازی به خواندن یادداشتهای طولانی و تحلیلی، به عمیق شدن در مسائل و به فکر کردن به موضوعات مختلف احساس نمیکنند و همین اندازه که برخی اخبار ـ و شایعات ـ را در شبکههای اجتماعی ببینند یا شوخی با سیاستمداری را با یکی از دوستانشان به اشتراک بگذارند، خودشان را فرهیخته ـ و حتی فعال اجتماعی ـ تصور میکنند. با مُشتی اطلاعات پراکنده که درستی و نادرستی آنها هم معلوم نیست ذهنشان را پُر میکنند، اما فکرشان انقدر تنبل و کُند شده است که قدرت تحلیل مسائل جدی و فهم موضوعات اساسی را ندارند. هرچقدر بیشتر به این شکل در خودشان فرومیروند بیشتر در باورهای نادرستشان گیر میکنند و بیشتر در مواجهه با حقیقت و در مخالفت با حق لجاجت نشان میدهند. راستش کتابخوانی حتماً ضروری است، اما خواندن مجله، آنهم مجلات فرهنگی و اجتماعی مستقل و جدی هم به همان اندازه لازم و ضروری است. چون مجلات بیشتر روی مسائل روز تمرکز میکنند، از نظرات کارشناسان و تحلیلگران بهره میگیرند و به مخاطبان خودشان قدرت اندیشهورزی و نگاه انتقادی میدهند.
سه: جهل به معنی نفهمی و نادانی هیچ حد و مرزی ندارد. ممکن است شما فرد نادانی را بشناسید و به نظرتان برسد که از این فرد نادانتر در دنیا وجود ندارد، اما مطمئن باشید دست بالای دست بسیار است و حتماً فردی نادانتر از او هم پیدا میشود. اما چطور میشود با این جهل مبارزه کرد؟ پاسخ البته مشخص است و آن آموزش است، به معنی بالا بردن آگاهی. ما این پاسخ کلیتر و کلیشهایتر از آن است که بتوانیم از آن حاصلی را برداشت کنیم. پس باید در مسأله دقیقتر شد. آموزش اعاد مختلفی دارد و یک بخش آن به رسانهها و نشریات برمیگردد. بزرگترین رسانه کشور ما که انصافاً در این عرصه خوب عمل نمیکند و بهترین برنامههایش از حد مجموعههای پست و جلف تلویزیونی (که به غلط آنها را طنز یا کمدی میخوانند) و شوهای مبتذل فراتر نمیرود. بیشتر رسانههای جریان اصلی هم کاری جز پژواک صدای رسمی نمیکنند و واقعاً از آن بخش از وظایفشان که به موضوع آموزش عمومی و ارتقای فرهنگ و آگاهی است غافلاند. اگر ادعای مطرحشده در چند جمله قبلی را درست فرض کنیم، آنوقت به این نتیجه میرسیم که بخش بزرگی از بار آموزش و ارتقای فرهنگ و آگاهی عملاً به دوش نشریات مستقل افتاده است و آنها دارند جور کمکاری و ناتوانی کلهگندهها را میکشند. اما بضاعت نشریات مستقل برای انجام وظیفهای به این بزرگی کافی نیست و زور آنها به نقایص حوزه فرهنگ نمیرسد. واقعاً چه توقعی میتوان داشت از مجلاتی که حتی دخل و خرج عادیشان هم جور نیست و کمرشان زیر فشار این همه مشکل و مانع، که برخی پیدا و برخی پنهاناند خم شده است.
چهار: و درنهایت، پاسخ به این پرسش که «آیا انتشار مجله لاهیجان ادامه خواهد داشت یا نه؟» در آیندهای نزدیک معلوم میشود. واقعیت این است که گاهی باید پذیرفت مشکلات بسیار بزرگاند و مواجهه با آنها خارج از توان ما. باید جنگید؟ حتماً. اما مشکلات که با شعار و حرفهای اینچنینی حل نمیشوند و به تدابیر عملی و موثر نیاز دارند.
مقدمه شماره ۴۱ ـ حرف ناگفتهای باقی نمانده است