دو کتاب شعر : خاورمیانهی غمگین و تراژدی شخصی
نگاهی به دو مجموعه شعر از شاعران شهر ما ـ از: سیامک عشاقی
صحبت از شعر که میشود به سهولت نمیشود شکل معین یا دستورالعملی از پیش تعیین شده را برایش مشخص کرد. در بلبشوی این روزهای شعر که نقدها و نظرها به سمت استفاده از لایک و استیکر ـ «قلب» و «موفق باشید» و «سپاس» و «مستدام باشید» ـ سوق پیدا کرده، همواره این احتمال وجود دارد که بهترین اشعار زیر سوال بروند و دمدستیترین متنها مدام از این دهان به آن دهان و از این صفحه به آن صفحه کشانده شوند. چرا که بیهیچ دانشی تنها میشود به غریزهی خود اتکا کرد ـ غریزهی مادرانه، برادرانه، دوستانه و … در این ماجراها شکل تراژیک متن میتواند شکلهای متعددی از خود بروز دهد. حضور یک قهرمان کانونی که در رأس عشق، شکست عشقی، شکست اجتماعی و .. اصالتی از پیش تعیینشده دارد که آیینه مشترک بین همهی آنهاست یعنی ورود به حیطهی احساسات و افکار شخص دیگر. همدلی با این احساسات هرچقدر فجیعتر و دردناکتر باشد، خواننده بیشتر به این نتیجه میرسد که این شکل اجتنابناپذیر است و همزمان آن را ناعادلانه میداند. اما همیشه اینطور نیست. در مباحث ادبی امروز که از آن به عنوان ادبیات پیشرو و قابل اعتنا یاد میشود، سخن چندانی از تراژیک بودن متن نیست. شاید در تحلیل و تعلیلهای ادبی به صورت گذرا از آن نام برده و گاهی حتی به مرگ جریان تراژیک هم در فرمهای ادبی اشاره شود؛ همه به این معناست که مسائل و احساسات و باورهای امروزی نمیتواند پذیرای پارهای از ظرفیتهای تصوری انسان و شمایل تزئینشده بیریشه باشد. به بیان دیگر احساس واقعیت امروز امکان پیدایش تراژدی را بسیار ناممکن میکند؛ هست، اما بسیار کم.
با این مقدمهای که در بالا آمد اکنون میخواهم به سراغ دو شاعر حرفهای از دیار خودم بروم؛ دوستانی که کم و بیش پروسههای متعدد شعری را طی کرده و زمانی به چاپ کتاب اقدام کردند که در جای جای مکانهای ادبی نمیتوان از نام آنها عبور کرد و اگر کسی دست بر آتش باشد و اسمی از آنها نیاورد بیانصافی است که در حق ادبیات این مرز و بوم کرده است. دو کتاب از شاعران اهل لاهیجان که سالهاست در عرصهی ادبیات تلاشهای حرفهای کردهاند. محمد رمضانی با دو کتاب «تراژدی شخصی» و «حلبیآباد»، و مهدی مهدوی با کتابی به نام «خاورمیانهی غمگین».
کتاب مهدی مهدوی ـ میراثدار جوان خانوادهی مهدوی ـ اولین کتاب اوست که از طرف نشر ایلیا روانه بازار کتاب شده و مجموعهای است از شعرهای فلسفی و عاشقانهی او طی طریق روزمره و مدام در کنکاش شاعر در بطن زیستن اجباریاش در خاورمیانه. بافت محیطی آنچنان که جبر را برای او و برای سرودن این شعرها مهیا کرده است. حضور «من» حاضر در اکثر شعرها به عنوان عنصری که فقط گاهی میتواند ببیند و چیزی نگوید؛ و خود این نگفتن مبارزهای است ضد جبر. جبر محیطی و محاطی شاعر و همچنان این عشق فلسفی؛ و زمانی که دیگر از زمان نمیگوید از موقیعت حرف میزند. مهم نیست که دیگر روی چند بایستد:
ساعت هنوز
روی خداحافظیات گیر کرده
چشمهایم ملتهب مانده
حین فروریختن
دست و پا میزند (ص ۲۸)
شاعر از شکلهای نمادین بهره میگیرد و آنها را بازسازی میکند، معنای کاربردی آن را گاهی برهم میزند و از پارادوکسهای موصوف و صفتی کمال استفاده را میبرد:
چهل ستون تو
بیستون من است
روزهای رستن
در خاطرات پوسیده
و چشمهای منتظرم کور (ص ۴۷)
یا
تلخ از دنیا خواهم رفت
با چشمهایی باز و دستهایی بسته (ص ۴۸)
خاورمیانهی غمگین دارای دو دفتر است. در دفتر دوم مهدی مهدوی دست به شعر عاشقانه میبرد و مستقیم عاشقانههایش را رو میکند. چهار نامه عاشقانه که در آن به شعر میپردازد:
ابرها چشم دیدنمان را ندارند
آسمان کورانه تار میشود
در برخورد رعدها و
برخورداری برق (ص ۸۰)
***
اما بپردازیم به مجموعههای محمد رمضانی. رمضانی شاعری کتاب خواندهایست و مهندسی کلمات در کتابهای او به شدت دیده میشود. هرچند دیوانگیهای متنهای خود را هم دارد. در «تراژدی شخصی» اکثر شعرهای او حالت پرسشی دارد. در دفتر اول این کتاب به جرأت میشود گفت که همواره در حال سوال کردن است. سوالی که گاهی از بافت کنایی او نشأت میگیرد:
بیآنکه بدانیم از چه و تا کجا؟ (ص ۱۱)
به قنوت ایستادم
به این بست هست گشایشی یا نه؟ (ص ۱۷)
هرچه دستمال میکشم
پاک نمیشود
چگونه بگریزم؟ (ص ۲۰)
کثافت شعر است یا سوسک؟ (ص ۲۳)
جز سیگار چیزی کم نداشت
عقلت کجا رفته مرد؟ (ص ۲۷)
محمد رمضانی در دگرگونی آنچه در گذشته وجود داشته دچار تردید است. او نمیخواهد جهان را از نگاه و تعریف دیگران ببیند. او تعریف خود را از جهان عرضه میکند، اما نگاه خود را نسبی نمیکند، مطلق ارائه میدهد یا به صورت اکسپرسیون گزارشگونه. استفاده از کهنالگوها و دگردیسی آنها بسیار در شعر محمد رمضانی به چشم میخورد: ژول ورن، زردشت، آلیس، قابیل و … شاعر در این مجموعه انواع روایتها را آزمایش کرده است. روایت داستانی، روایت منظوم، به شکلی که ریتم شعر او اغلب شکل عمودی به خود میگیرد. استفاده کردن از جهان انسانی حیوانات هم گاهی در شعر او نمود پیدا میکند:
افتادهام یاد سوسکی که مُرد
حالا بر دوش یک دسته مورچه تشیع میشود
سوسکها، هم مورچهها، همیشه سیاهپوشند (ص ۲۴)
گاهی هم کلمات در کنار هم جملات قصار میسازند:
زندگی درگذشتی ناگهانی بود
همین و بس (ص ۶۴)
زبان شاعر این مجموعه تاحدودی فاخر و کتابی است، با این حال در بعضی شعرها پاساژ میزند، اما دوباره به وضعیت اول خود برمیگردد. شعر تراژدی شخصی یکی از بهترین شعرهای این مجموعه است که با ابزار الگویی از پیش تعیین شده و حامل کردن آنها توانسته دگردیسی خوبی را در متن به چالش بکشاند:
[رستم یقه پالتواش را بالا زد سیگار برگش را گیراند و زمزمه کرد]
بودن یا نبودن
سهراب مسئله این است نه کرکسی که در قفس نیست! قفس چیست؟ (ص ۷۶)
در این شعر این همانی متوالی بین رستم شاهنامه، شکسپیر، سهراب سپهری و درهمآمیختگی آنها به نوعی پارودی ایجاد میکند و ورطهی اندیشگی متن را به طنز میکشاند. از آنجا که تعداد کلمات برای این مقاله محدود است، حلبیآباد را در یک مقاله مجزا بررسی خواهم کرد. باشد که این دو شاعر همچنان در عرصهی ادبیات بدرخشند.
ممنون از شما . واقعا همونی بود که می خواستم،کامل و بدون نقص