فرهنگ و هنر لاهیجان در بوته نقد
فرهنگ و هنر لاهیجان در بوته نقد
بحثی در آسیبشناسی فرهنگ و هنر شهرستان ـ تنزل معیارهای داوری و کاهش اثرگذاری کارهای فرهنگی و هنری
در یک نگاهی کلی، اهالی فرهنگ و هنر شهرستان لاهیجان به دو دسته متفاوت تقسیم میشوند. البته این تقسیمبندی احتمالاً در همه عرصههای دیگر هم وجود داشته باشد، اما در اینجا بحث ما به همین حوزه فرهنگ و هنر محدود میشود و قصد پرداختن به عرصههای دیگر را نداریم. همچنین همین جا به این امر اشاره کنیم که منظورمان از اهالی فرهنگ و هنر، جمعیت نسبتاً بزرگی است که در شاخههای مختلف این حوزه فعالیت میکنند؛ از شاعران و خطاطان و نقاشان گرفته تا آنهایی که در بخش هنرهای نمایشی و موسیقی کار میکنند و حتی مدیران نشریات و دبیران رسانهها و خبرنگاران. این جمعیت قابل توجه را میتوانیم به دو دسته بزرگ تقسیم کنیم. یک دسته افراد حرفهای و توانمند و معمولاً بیسروصداییاند که در گوشهای به کار خودشان میپردازند و کاری که عرضه میکنند از استانداردهای لازم و کیفیت مطلوب برخوردار است. آثارشان در صحنههای استانی و ملی دیده و از طرف متخصصان واقعی رشته خودشان تحسین یا حداقل تأیید میشوند. نکته مهم و اساسی که ما بر آن تأکید داریم، همین برخورداری از «کیفیت مطلوب» و «استانداردهای لازم» در کار است؛ و صلاحیت داوری درباره این دو هم فقط به اعضای حرفهای و جدی همان رشته فرهنگی یا هنری محدود و منحصر است. مثلاً یک خطاط برجسته، با همه احترامی که در میان اهالی فرهنگ و هنر دارد، نمیتواند درباره سطح کار یک کارگردان تئاتر داوری تخصصی داشته باشد. البته میتواند یک نمایش را دوست داشته باشد یا نداشته باشد، اما بحث درباره مسائل فنی و مبانی کار نمایش موضوع دیگری است و از حیطه صلاحیت وی خارج است. باتوجه به این بحث، میتوان گفت که مثلاً یک شاعر واقعی، کسی است که از طرف شاعران سرشناس و خبره تأیید شود، یا یک نمایشنامهنویس زمانی میتواند ادعای حرفهای بودن داشته باشد که تأیید جمعی از نمایشنامهنویسان و تئاتریهای شناختهشده را بگیرد و آنها نوشتههای او را به عنوان یک کار جدی و قابل دفاع بپذیرند (البته موارد استثنایی را کنار بگذاریم، که مثلاً شاید نابغهای کار خود را عرضه کند و قدیمیترهای آن رشته، داوری درستی درباره کار عرضهشده نداشته باشند). البته در کشورهای پیشرفته، معیار دیگری هم برای حرفهای بودن مطرح میکنند؛ اینکه شاغلان در آن رشته، از کار خودشان درآمد داشته باشند و با این درآمد هزینههای زندگی خودشان (یا حداقل بخشی از هزینههای زندگی) را تأمین کنند. اما طبق نظر کارشناسان، در ایران عزیز ما نمیتوانیم این معیار را لحاظ کنیم، زیرا اقتصاد هنر و فرهنگ در کشور ما ضعیف است و گردش مالی در بسیاری حوزهها آنقدری نیست که بشود کار هنری و فرهنگی را یک شغل درآمدزا دید.
اما این مسائل را کنار بگذاریم و به دسته دوم برسیم. دسته دوم کسانیاند که به کلی با دسته اول تفاوت دارند. مهارت خاصی ندارند، اما بیشترشان در چند رشته و شاخته فرهنگی و هنری حضور دارند و تقریباً همهجا دیده میشوند. حرف زیاد میزنند و ادعاهایشان هم گوش فلک را کر میکند، اما در عمل چیز جدی و در خور توجهی برای ارائه ندارند. البته گاهی کار یا اثری عرضه میکنند که برای اعضای حرفهای و متخصص همان حوزه ارزشی ندارد و از نگاه کسی جدی گرفته نمیشود. مثلاً آدمهای حقیقتاً نادان و کمسوادی که به زعم خودشان کتاب پژوهشی مینویسند، یا افراد از همهجا بیخبری که کانال یا سایت خبری دارند، یا نابازیگرانی که اجرا را فقط کِش آوردن لب و دهن و حرکات اغراقآمیز و جعلی دست میدانند. این فهرست بسیار بلندبالا و طولانی است و میشود دهها مورد دیگر را هم به آن افزود. اما به نظر ما همین مقدار برای روشن شدن بحث کفایت میکند.
همیشه، از گذشتههای دور تا به امروز این دو دسته در کنار هم و گاهی آمیخته به یکدیگر وجود داشتهاند و احتمالاً در آینده هم وضع چنین خواهد بود. خود این تقسیمبندی خیلی نگرانکننده نیست. آنچه مایه نگرانی و حتی خطرناک است، این است که اعضای دسته دوم به دسته اول ترجیح داده شوند؛ وضعی که متأسفانه در زمان ما وجود دارد. بیشتر مدیران دولتی (نه همه آنها) امروزه دسته دوم را ترجیح میدهند، زیرا همنشینی با آدمهای جدی و حرفهای را نیاموختهاند و توانایی روحی و ذهنی گفتوگو با جماعت متخصص و دارای اصول را ندارند. آدمهای حرفهای، به اخلاق حرفهای پایبند هستند و به خاطر خوشایند این مدیر و آن مسئول، هر چیزی را نمیپذیرند؛ و حتی به کجیها و خطاها اعتراض میکنند. درست برخلاف دسته دوم، که یا اصلاً خطاها را نمیفهمند یا اگر هم بفهمند چون فاقد اخلاق و تعهد حرفهای هستند سکوت میکنند. دسته اول، مجلس کسی را گرم نمیکنند و سیاهیلشکر برنامهها و نشستهای تشریفاتی و تبلیغاتی نمیشوند. اما دسته دوم، تقریباً در هر برنامهای که در هر جا و از سوی هر ادارهای که اعلام میشود حضور دارند و در عکسهای روابط عمومی همه ادارات و سایتها و کانالها و جاهای دیگر دیده میشوند.
اجازه بدهید بحث را جمعبندی و تمام کنیم. حرف ما این است که ناتوانی در تفاوت قائل شدن میان این دو دسته، یکی از بزرگترین آسیبهای فرهنگ و هنر در زمان ماست. اگر میبینید که بسیاری از کارهای فرهنگی تا این اندازه بیاثر شدهاند و هنر تا این اندازه رنجور و نحیف به نظر میرسد، یک دلیلش این است که آدمهای جعلی و بیمایه جای افراد اصیل و جدی و حرفهای را گرفتهاند، و البته تصمیمگیرانی هم هستند که این وضعیت را، به همان دلایلی که گفتیم، مطلوب و مساعد میدانند. کارها زمانی ارزشمند و اثرگذار میشوند که به دست آدمهای توانمند و کاربلند انجام گرفته باشند، و سیاهیلشکرها و مجلسگرمکنها، حتی اگر همه امکانات جهان را هم در اختیار داشته باشند نمیتوانند اثر جالب و مهمی خلق کنند. در پایان این توضیح را اضافه کنیم که شاید بد نبود در مثالهایی که زدیم از چند نفری هم نام میبردیم و بحث را مصداقیتر میکردیم. اما به نظرمان رسید که پرداختن به مصادیق و مثالها، فقط باعث مناقشه میشود و بحث اصلی ما را به حاشیه میبرد.
فرهنگ و هنر لاهیجان در بوته نقد ـ مجله لاهیجان ـ شماره ۳۶