عادلشاه گیلانی و شورشی که او رهبری کرد (۲)
عادلشاه گیلانی ـ روایت کامل شورش او ـ بخش دوم
پایان زندگی عادلشاه گیلانی ؛ مرور نوشتههای مرحوم افشین پرتو در کتاب «تاریخ گیلان»
مرحوم افشین پرتو در کتاب «تاریخ گیلان» (نشر فرهنگ ایلیا) آنچه را که در پایان شورش برای عادلشاه و یاران وفادارش رقم خورد به خوبی توصیف میکند. ما برای تکمیل روایت خودمان، بخشی از نوشتههای وی را باهم مرور میکنیم؛ پس از اینکه عادلشاه در جنگ مغلوب و به اسیری به اصفهان برده شد. «عادلشاه را در میان هلهلهی ولگردان و بیکاران و زنان بدکارهی اصفهان به زندانش در آن شهر بردند. وی در زندان ماند تا آن روز که او را به نزد شاه بردند. نوشتهاند که شاه خشمگنانه به او نگریست و گفت تو در گیلان بر گل نرم راه رفتهای و زمین سخت اصفهان تو را میآزارد پس بهتر است که بر دست و پایت نعل بکوبند… نعلبند آورده با میخی از آهن نعل بر پاهای عادلشاه کوبیدند و به زندانش بازگرداندند. عادلشاه سه روز با پاهای نعل بر آنها کوبیده شده در زندان ماند تا آن که آن روز رسید؛ روزی که از او گشت سر دار بلند. نوشتهاند که او را به میدان نقش جهان آوردند و بر قپق [= ستون چوبی بلند] برپا داشتند. نخستین تیر را شاه از ترکش برکشیده و در کمان نهاد و با خشم بر سینهی عادلشاه دوخت و فریاد کشید که هر که مرا دوست دارد بر او تیری بزند. هزاران تیر از کمان جهید و بر پیکر عادلشاه نشست. پیکر پوشیده از تیر عادلشاه سه روز بر بالای قپق ماند و پس از به زیر کشیده شدن در گورستان اصفهان به خاک سپرده شد».
***
غریبشاه؛ مردی متعلق به سنت استقلالطلبی و خودمداری گیلان؛ روایت نسیم خلیلی از شورش عادلشاه گیلانی در دوره شاه صفی
برخی از پژوهشهایی که در سالهای اخیر انجام گرفته و منتشر شده است، امکان نقد و بررسی منصفانه تاریخ دورهی صفویه و بازخوانی دقیقتر تحولات کوچک و بزرگ این دوران طولانی را بیشتر از گذشته فراهم میسازد. به ویژه آنکه ما نیازمند شناخت گذشته از دریچهای غیر از دریچهی نگاه حاکمان و صاحبان قدرت هستیم و چنین نگرشی درسالهای دور وجود نداشت. از جمله تحقیقات ارزشمند و تازهای که به همت پژوهشگران کشورمان انجام گرفته و اکنون در دسترس ما قرار دارد، میتوان از کتاب «تاریخ صفویه» اثر نسیم خلیلی (انتشارات ققنوس) نام برد. وی در جایی از این کتاب کوچک اما غنی، به «شورش غریبشاه گیلانی» میپردازد و آن را «نشانهای … از یک بیماری مهلک که از دوره شاه عباس کبیر در رگ و پی جامعه ایرانی ریشه دوانده بود» توصیف میکند. خلیلی مینویسد: «قیام غریبشاه در واقع نخستین قیام حقطلبانه مردم گیلان در عصر صفوی نبود. دوری گیلان از پایتخت افسانهای شاهان مغرور صفوی، عامل و انگیزهای بود برای به جنبش افتادن مردمی که از سیاستهای حکومت مرکزی رضایتی نداشتند. گیلان در فراز و فرود تاریخی خویش هماره با حکومت مرکزی بیگانه بود؛ آنها از دورههایی که ریشه در باستان دارد، حاکمیتی محلی و خودمدار داشتند که اغلب آفریننده یکهتازیهای خطرساز بود. هرگاه هم که این حاکمیت فرومیپاشید و فرستادهای از مرکز به گیلان میآمد، موفق نمیشد دولت مستدامی پی افکند؛ این دولتهای مستعجل یکی پس از دیگری و با شورش مردم محلی نابود میشدند». از نظر او گیلانیها روحیه استقلالطلبی و خودمداری داشتند و به آسانی تابع حکومت مرکزی نمیشدند. در شورش خان احمد گیلانی (اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری) و درگیریهای او با دو شاه صفوی و سرانجام شکست و فرار او نمونهای از این میل به مرکزگریزی و جنگآزمایی دیده میشد. دیگرانی هم که پیش یا پس از خان احمد، حکومت مرکزی را به چالش کشیدند همگی به سنتِ استقلالطلبی گیلان تعلق داشتند. تا اینکه نوبت به غریبشاه یا عادلشاه رسید؛ «این قیام با تبعاتی که در بر داشت نشان میداد که شاه صفی باید ضربه حرکت نابخردانه جد خود را بخورد؛ سیاست شدید تمرکزگرایی شاه عباس و تلاش مضاعفش برای فورخوابانیدن شورشهای معترضانه به هر بهایی، و به ویژه سیاست اقتصادی شتابزده او در خاصه کردن ولایات، تنها در کوتاهمدت جواب میداد. اکنون زمان آن رسیده بود که نظام حاکمیت صفوی، تاوان این شتابزدگیها را بدهد». منظور از «خاصه کردن ایالت» به سادهترین عبارت ممکن یعنی نابودی اقتدار خاندانهای محلی و حذف همهی اختیارات آنها و تابعیت مستقیم ایالت از حکومت مرکزی. خیلی چنین ادامه میدهد: «نیروهای شورشی در نخستین گامها موفق شدند رشت و سپس فومن را به تصرف خود درآورند. شورشیان همچون رودخانهای خروشان و سیلی جهنده، شهرها را زیر پا میگذاشتند و به پیش میتاختند». چنان که میدانیم سرانجام شکست خوردند و خود غریبشاه به اسارت افتاد. «وقتی متهم ردیف اول را به پایتخت آوردند، جشنی در قصر شاه برپا شد؛ جشنی که اختتامیهاش مجازات یک یاغی متمرد بود. در میان این فوج بهتزده مردم، مرد بیگانهای هم ایستاده بود به نام اولئاریوس. او بعدها در سفرنامهاش از این رویداد تلخ به عنوان واقعهای تکاندهنده یاد کرد. برای بیگانهی هراسان، باور این داستان بسیار دشوار بود؛ شاه گیلان که از بازماندگان یک دودمان شاهی اصیل در لاهیجان بود، همچون حیوانی بیارزش و پست، پشت صدای جیغ زنان فاحشه و بدکاران، که گردش حلقه زده بودند، با وضعی رقتانگیز در پایتخت گردانده شد و به بدترین و دردناکترین شکلی به قتل رسید».
***
و بدین سان بغداد ز دست برفت…؛ پیامدهای شورش عادلشاه گیلانی بر مناسبات خارجی ایران
تقریباً دو سال بعد از مرگ شاه عباس بود که عثمانیها دور تازهای از حملات خود به مرزهای غربی و شمالی غربی ایران را آغاز کردند. در آن زمان شاه صفی بر تخت سلطنت کشور ما نشسته بود و به جز ضرورت مقابله با عثمانیها یا چند بحران دیگر هم درگیر بود. یکی از این بحرانها، ناآرامیهای گیلان بود که تبار رهبر آن به اشراف لاهیجان میرسید و در قیام خود از شعارهای مذهبی نیز بهره میبرد. میتوان گفت زمانی که دولت صفوی به همه نیروها و امکانات و تدارکات برای دفع تهاجم عثمانیها و خنثی کردن نقشههای توسعهطلبانهی آنها نیاز داشت، مجبور شد بخش بزرگی از نیروهای خود را راهی گیلان کند تا شورش فراگیر آن نواحی را بخوابانند. ایران تا چند سال پیش از آن، یعنی در دوره فرمانروایی شاه عباس بزرگ چند بار عثمانیها را در جنگ مغلوب کرده و سیاست تجاوزکارانهی آنها را بیاثر ساخته بود. اما شاه صفی هم از شاه عباس ضعیفتر بود و هم در زمان تهاجم عثمانیها با مشکلاتی مثل همین شورش گیلان سروکار داشت. از اینرو عثمانیها موفق به پیشروی در خاک ما شدند و حتی تا همدان جلو آمدند. به نوشتهی عبدالرضا هوشنگ مهدوی در کتاب «تاریخ روابط خارجی ایران» (انتشارات امیرکبیر): «سپاه عثمانی… همدان را متصرف شد. پایتخت باستانی ایران مدت شش روز گرفتار قتل و غارت بود و در این واقعه اغلب بناهای تاریخی آن شهر ویران شد و حتی درختان از ریشه قطع گردید. سپاه عثمانی پس از ایجاد این صحنه توحش و بربریت از راه جبال زاگرس به طرف بغداد عزیمت کرد». خروج سربازان عثمانی از همدان مایهی خرسندی بود و نیروهای ایرانی هم در چند نبرد دیگر اینجا و آنجا به پیروزیهایی رسیدند، اما بخش وسیعی از قلمرو ایران در عراق در اشغال عثمانیها باقی ماند. درگیریهای زیادی در آن روزها و همچنین ماههای بعدی میان صفویان و عثمانیها روی داد و جنگ و تنش و خصومت تا چند سال پس از آن بدون نتیجهی قطعی برای طرفهای درگیر ادامه یافت. سرانجام بغداد که در پانزده سال گذشته در قلمرو پادشاهی ایران قرار داشت سقوط کرد و از آن عثمانیها شد. دولت ایران بغداد را برای همیشه از دست داد و چنانکه برخی وقایعنگاران آن عصر گفتهاند «بدین سان بغداد ز دست برفت». نه شاهان بعدی صفوی تلاشی برای بازپسگیری آن انجام دادند نه سلسلههای بعدی موفق به این کار شدند. خلاصه اینکه شاه صفی در شرایطی دشوار با عثمانیها مواجه و گلاویز شد و یکی از عوامل ایجاد این دشواریها شورش عادلشاه گیلانی بود. بدون داوری دربارهی نیت و اهداف شورشیان و بیآنکه بخواهیم منکر ظلم و فشار دولت صفوی به مردم گیلان شویم، نباید این نکته را از نظر دور داشت که ناآرامیهای گیلان و چالشی که در آن مقطع برای اقتدار دولت مرکزی ایجاد شد موضع صفویان را در مقابل دشمن ضعیفتر کرد.
***
ظلمی که از حد گذشت…؛ شورش عادلشاه در پژوهشهای دانشگاهی
اشاره: موضوع قیام غریبشاه و شورش مردم گیلان در دو مقاله دانشگاهی نیز مورد بررسی جدی و دقیق قرار گرفته است. در این دو پژوهش علمی تلاش شده تا با موشکافی و تفسیر متون به جای مانده از آن دوره، واقعیتهای حساس و حیاتی آن ماجرای خونین روشنتر شود و درک بهتری از انگیزههای شورشیان به دست آید.
مقاله نخست با عنوان «زمینهها و علل شکلگیری قیام غریبشاه گیلانی» تحقیقی است از دکتر جهانبخش ثواقب (مدرس تاریخ دانشگاه شیراز). به اعتقاد وی قیام عادلشاه گیلانی دو گروه از اهالی گیلان را درگیر کرد: یک گروه افراد بانفوذ و خاندانهای قدیمی بودند که به افزایش قدرت و خودمختاری فکر میکردند، و گروه دوم هم مردم عادی که از نظام اقتصادی مبتنی بر بهرهکشیهای ظالمانه و مالیاتهای سنگین ناراضی بودند. وی در جمعبندی بحث خود مینویسد: «قیام غریبشاه از یک سو برآمده از تمایل اعیان و حکام سرخوردهی محلی برای رسیدن به قدرت بود که گاه به گاه از فرصتها برای نیل به این هدف بهره میجستند و از سوی دیگر نتیجهی نارضایتی و شدت هیجان مردم فرودست شهرها و روستاهای گیلان از ستم و فشار مالیاتی و نابهسامانی معیشتی و تنگناهای اقتصادی بود. حاصل آن در صورت موفقیت و پیروزی در برابر دولت مرکزی، ایجاد حکومت مستقل در گیلان بود که ضمن بروز تنش و درگیری در میان مدعیان متعدد قدرت بهویژه سردمداران قیام، سرنوشت تودهی مردم (رعایا) در آن، باوجود حاکمیت نظام بزرگمالکی و مناسبات موجود بر روابط تولید، همچنان مبهم و نابهسامان باقی میماند. در این فرض، اگرچه از زیر سلطهی عمال دولت صفوی بیرون میآمدند، لیکن ناگزیر بودند که به حکومت اعیان و بزرگمالکان محلی گردن گذارند». خلاصه بحث او ما را به یاد آن جملهی جرج اُروِل نویسندهی بزرگ انگلیسی میاندازد که هر اتفاقی هم که بیفتند و هر تحولی هم روی بدهد، درنهایت بهبودی در وضعیت زندگی مردم فرودست و فقیر حاصل نمیشود.
عنوان مقاله دیگر چنین است: «نگاهی به تأثیر نظام مالیاتی بر شورش غریبشاه»، و نام سه نفر از جمله علیاکبر جعفری (مدرس تاریخ دانشگاه اصفهان) پای آن دیده میشود. نویسندگان مقاله معتقدند که مهمترین علت شورش عادلشاه گیلانی «در نحوه حکومت و اداره گیلان و فشارهای مالیاتی در قالب گرفتن اخراجات گوناگون است که موجب سلب امنیت اقتصادی مردم این ایالت» یعنی گیلان شد. آنها چنین نتیجه میگیرند: «مهمترین علت شورش گیلان … مالیاتهای متعددی بود که دولت از کشاورزان گیلانی میگرفت. مردم گیلان مجبور بودند انواع مالیاتهای (اخراجات) اضافه را بپردازند و از سوی دیگر، بسیاری از این مالیاتها در قالب بیگاری و در مهمترین زمان کاری کشاورزان گیلانی انجام میشد». در ریشهیابی خشونتهایی که شورشیان مرتکب شدند نیز مینویسند: «مردم عاصی و مالیاتزده گیلان، چارهی مشکل خود را در تخریب تمام ساختارها دیدند» زیرا از نظم تحمیلی و ظالمانهای که خود آنها را تا آخرین قطره میمکید خشمگین بودند.
توضیح تکمیلی درباره مأخذ انتشار این دو مقاله:
مقاله اول: مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان ـ شماره هجدهم و نوزدهم ـ پائیز و زمستان ۱۳۷۸
مقاله دوم: فصلنامه «پژوهشهای تاریخی» (دانشگاه اصفهان) ـ شماره ۳۶ ـ زمستان ۱۳۹۶
مقابلِ طبقه حاکم، طبقه محکوم قرار داشت که مرکب از صاحبان حِرَفه، پیشهوران، رعایا، کشاورزان و کارگران محلی بود. صاحبان حرف و پیشهوران به کارها و مشاغل معمولی جامعه میپرداختند و از طبقات مولد جامعه محسوب میشدند. رعایا و کشاورزان به کار زراعت و کشاورزی و باغداری و به ویژه تولید ابریشم میپرداختند. سطح زندگی این طبقه چندان رضایتبخش نبود و فشار مالیاتی سنگین بود، زیرا معافیتهای مالیاتی شاهعباس در نواحی مرکزی، شامل منطقه گیلان نمیشد. خاصه شدن گیلان که اقتصاد آن بر پایه کشاورزی و کلاً زمینداری قرار داشت، خود موجب افزایش فشار مالیاتی بر مردم گشت به ویژه پس از انحصار ابریشم به فرمان شاه که مهمترین کالای آن عصر بهشمار میآمد و گیلان از نواحی عمده ابریشمخیز ایران محسوب میشد. تولیدکنندگان ناچار بودند که ابریشم را به عاملان شاه بفروشند که پس از ذخیره شدن درانبارهای شاهی، خود شاهعباس به طرق مختلف (از طریق کمپانیهای خارجی، ارامنه وغیره) به فروش آن اقدام میکرد.
اراضی خاصه یا خالصه متعلق به شخص شاه بود و عواید آنها مستقیماً به خزانه شاهی داخل میشد یا به مصرف مخارج دربار میرسید و قسمتی از آنها نیز تیول اعضای دستگاه سلطنتی یا افراد سپاهیان مخصوص شاه و کارمندان و مؤسسات وادارات بود. از اینرو، عایدات ایالات خاصه در خود محل نیز صرف امور اقتصادی ورفاه حال عامه نمیشد و در مجموع زندگی مردم در فشار و تنگنا قرار میگرفت.
حکومت دیرپای وزیران گیلان نیز موجب خستگی و آزردگی رعایا از آنان شده بود . شورشها و قیامهای گاهبهگاه در خطه گیلان و لشکرکشیهای دولت مرکزی برای سرکوب این تحرکات، بر زندگی مردم تأثیر میگذاشت و از این رهگذر دستخوش ضرر و زیانها و خساراتی میشدند.
قلمرو اراضی خاصه (مثل گیلان و مازندران و نواحی دیگر) به وسیله وزیران و عاملان ویژهای که صرفاً در امور کشوری قدرت داشتند و از طرف دولت شاه تعیین میشدند اداره میشد. شیوه اداره اینان از لحاظ رعایا بهتر از شیوه اداری حکام و بیگلربیگیان نبود. ساخت دیوانی اداره گیلان قبل از وقوع قیام غریبشاه گیلانی، مرکب
از یک وزیر، یک معتمد، چند سپهسالار نظامی، چند دبیر، چند محاسب و مستوفی و افرادی بهعنوان محصل مالیاتی (جمعکنندگان مالیات) بود. به واسطه سابقه مردم گیلان در قیام علیه دولت صفویه طبیعی است که سختگیری و خشونت مأموران دیوانی مرکزی در آن منطقه شدید بود. این امر بر مردم فشار وارد میکرد و آنان را در برابر این اجحافات آماده و مساعد تحرکات خشن مینمود
.
در قیام غریبشاه نیز اگر چه عدهای از بزرگان و ملاکین در پی اهداف خود آغازگر آن شدند، اما با پیوستن توده مردم به این شورش بهسرعت طرفداران غریبشاه افزایش یافتند و این شورش به شکل یک حرکت اجتماعی از طرف مردم گیلان درواکنش به فشارهای مالیاتی و ظلم عاملان صفوی درآمد. مردم در این قیام گسترده، علیه ظلم و حکومت مرکزی و بیعدالتیهای اجتماعی اعتراض کردند و بهزودی حکمرانان دولتی را از منطقه دور کردند. به عبارتی، این حرکت اجتماعی که مورخان روسی(۶. ص۵۵۴). آن را یکی از بزرگترین قیامهای مردمی در قرن یازدهم هجری قمری بهحساب آوردهاند، با شدت گرفتن دامنه آن، رهایی از تسلط مأموران حکومتی و استقلال بیشتر را طلب میکرد. تصرف انبارهای ابریشم و کالاهای دیوانی نشاندهنده خشم مردم از تحمیلات دولت بر این ولایت بود. زیرا مالیات ابریشم معادل یک سوم محصول، و صدور و فروش ابریشم گیلان را شاه در اختیار داشت و محصول ابریشم گیلان ۸۰۰۰عدل بود (۱۳. ص۲۸۱ و ۵. ص۷۴۴). که بالاترین میزان این محصول در کشور بود. انحصار محصول ابریشم که به مقدار زیاد در گیلان به عمل میآمد در بروز نارضایتی توده مردم مؤثر بود و آنان برای رهایی از این انحصار و نیز کاستن فشار مالیاتی و تغییر در مناسبات اقتصادی حاکم قیام کردند و مالکان و حکام و متنفذین نیز بیشتر برای مقاصد سیاسی خویش در رأس این قیام قرار گرفتند.
به نوشته اسکندربیک ترکمان: «وزرا و عمال گیلان و تحویلدارانِ مال دیوان، از غوغای عام و هجوم لئام سراسیمه گشته، جهت حفظ جان و صیانت ناموس و عیال خودبه کنار کشیده، اکثر دست از اموال و اثقال و اعمال بازداشتند و آن بیدولتان دستدرازیها به جهات دیوانی و متملکات تجار و اغنیا و متمولین هر دو ولایت نموده، آلاف و الوف تصرف کرده به باد بینیازی دادند.» (۲. ص۱۶).
علل قیام از اصل قیام با تعابیر: فتنه و سانحه، فساد و شورش، عصیان و طغیان، شاهبازی، لعب عجیب، دولت روباه صولت و غیره یاد شده و قیام کنندگان را با عناوین: اشرار و بیدولتان لئام، ارباب ضلال، گروه لئام، سفیهان ناقص خردِ سبکعقل، جمعی پریشان و قومی بینام و نشان، اجامره و اوباش، لشکر بلاظفر اجامره، اهل فساد و جنود شیطان، تابعان گمراه، مخذولان، شوریدهبختان سفیه و غیره توصیف کردهاند. = ذکر عباراتی از نوشتههای این مورّخان درباره قیام غریبشاه منعکسکننده دیدگاه مورخان رسمی نسبت به چنین قیامهایی است که در مخالفت با نظام حاکم بهوقوع میپیوست و طبیعی است که دستیابی به حقیقت اینگونه حرکتها بر اساس گزارشهای جانبدارانه از دولت صفوی تا حدی مشکل است. یکی از این واقعهنگاران رسمی در بیان این حادثه مینویسد: «جمعی از مردم گیلان که به سمت کمعقلی و صفت نادانی ضربالمثل اهل جهاناند، چون از قضیه ناگزیر حضرت غفران پناهی آگاه گشتند بر سر آرزویی که از دیرباز تخمیر وجود ایشانبود رفته شخص مجهولالقدری را به اعتبار آنکه پسر جمشیدخان است موسوم به غریبشاه نموده به مسند حکومت آن دیار نشانده غاشیه اطاعتش بر دوش کشیدند و دراندک فرصتی جمعی کثیر و جمعی غفیر در سلک ملازمان و جان سپارانش منتظم گشته شورش و فساد آغاز نهادند و از قصبه لشت نشا… که همیشه معدن و منبع مردم شیطانسیرت شیاطین سریرت بوده… به عزم تاراج بلده رشت… متوجه شدند
اقدامات شدید نظامی شاهصفی در سرکوب شورش با اعزام حکام مختلف و گماشتن ساروخان در رأس نیروهای اعزامی برای مواجهه با قیام. قیام کنندگان از پنجسو مورد تهاجم قرار گرفتند. حکام ایالات و شهرهای مجاور گیلان از قبیل ساروخان طالش حاکم آستارا، محمدی خان حاکم کهدم، گرگین سلطان حاکم گسکر، بهرام قلی سلطان صوفی حاکم دیلمان، و وزرای گیلانات برای حمله به غریبشاه به دستور شاهصفی آماده شدند. (۵) (همان. ص۲۷۵) «خوانین معظم» با قشون خویش در بخش شورشی «لشت نشا» اقامت کردند و زنان و دختران ساکنان آنجا را به بردگی و کنیزی بردند و «هر یک از شورشیان را که دستگیر میکردند یا به نزد ایشان میآوردند بدون اینکه رحمی کنند میکشتند.» (همان. ص۲۷۹) و بدین صورت شورش فرونشانده شد
اقدامات شدید نظامی شاهصفی در سرکوب شورش با اعزام حکام مختلف و گماشتن ساروخان در رأس نیروهای اعزامی برای مواجهه با قیام. قیام کنندگان از پنجسو مورد تهاجم قرار گرفتند. حکام ایالات و شهرهای مجاور گیلان از قبیل ساروخان طالش حاکم آستارا، محمدی خان حاکم کهدم، گرگین سلطان حاکم گسکر، بهرام قلی سلطان صوفی حاکم دیلمان، و وزرای گیلانات برای حمله به غریبشاه به دستور شاهصفی آماده شدند. (۵) (همان. ص۲۷۵) «خوانین معظم» با قشون خویش در بخش شورشی «لشت نشا» اقامت کردند و زنان و دختران ساکنان آنجا را به بردگی و کنیزی بردند و «هر یک از شورشیان را که دستگیر میکردند یا به نزد ایشان میآوردند بدون اینکه رحمی کنند میکشتند.» (همان. ص۲۷۹) و بدین صورت شورش فرونشانده شد.
قیام غریبشاه از یکسو برآمده از تمایل حکام و اعیان سرخورده محلی برای رسیدن بهقدرت بود که گاه بهگاه از فرصتها برای نیل به این هدف بهره میجستند و از سوی دیگر نتیجه نارضایتی و شدت هیجان مردم فرو دست شهرها و روستاهای گیلان از ستمو فشار مالیاتی و نابسامانی معیشتی و تنگناهای اقتصادی بود. حاصل آن در صورت موفقیت و پیروزی در برابر دولت مرکزی، ایجاد حکومت مستقل در گیلان بود که ضمن بروز تنش و درگیری در میان مدعیان متعدد قدرت به ویژه سردمداران قیام، سرنوشت توده مردم (رعایا) در آن، با وجود حاکمیت نظام بزرگ مالکی و مناسبات موجود برروابط تولید، همچنان مبهم و نابسامان باقی میماند. در این فرض، مردم اگر چه از زیرسلطه عمال دولت صفوی بیرون میآمدند، لیکن ناگزیر بودند که به حکومت اعیان و بزرگمالکان محلی گردن گذارند.
قیام غریبشاه در اصل در صدد نابودی دولت صفوی نبود، بلکه در حد یکشورش محلی دامنه آن بالا گرفت که آن نیز بهسرعت متوقف شد. ناهماهنگی اغراض و اهداف قیام کنندگان، بروز شکاف بین قدرتطلبان و مردم ناراضی و پرشور، نداشتن برنامه و سازماندهی مشخص از درون قیام، و شدت عمل دولت مرکزی در مهار آن، کهبه قصد جلوگیری از تجزیه ایالت و عدم بروز حوادث مشابه در ایالات دیگر صورت گرفت از برون، به حیات کوتاه آن پایان داد و گیلان همچنان در دوره شاهصفی به عنوان ایالت «خاصه» باقیماند.
محمود پاینده لنگرودی در خصوص آنچه که بر عادل شاه و مردم گیلان رفت مینویسد: «گیرم که تو ای کالنجار سلطان! پسر جمشید شاه آن سوی سپید رود بودی همینقدر به شیوهٔ گرگمنشانه پدر که از کلهٔ اسیران در کله منار کرد پشت پا زدی و پیشگام و دادخواه همه پابرهنههای داغدار برنجکار باغدار شدی، سزاواری سیاسی همهٔ آزادمردان روزگاری… اینک باور کن ای نادیده دوست! ای انسان سرفراز تاریخ! که بارها والاترین واژههای زندگی را در حماسهٔ جنبش پر شکوه تو و یارانت به کار گرفتم و شعرها به استواری کوههای سربلند دیلمستان و به پاکی پر خروش دریای بیکران زادگاهمان و به روانی آبهای پرتکاپوی سپیدرود، سرودم اما این همه را لایق جای گل میخهای نعل پاهای تو ندیدم.
عادل شاه رشتی ویاران سلحشوررشتی و لشتنشایی و فومنی ولاهیجانیش هم به طرز وحشیانه ای وبیرحمانه توسط عوامل آن شاه کفتارصفت مردیکه به پدر وپسر وداماد خویش رحم نکرد( شاهان کثیفی که لیاقت اداره وسلطه بر مملکت خویش رانداشته اند وقصد جهانگشایی داشتند وسایر بلاد ایران هم که از ایران جدا شدندآها را قبول نداشتند) اعدام شدند اماه چهره این مرد بزرگ وروح پر صلابتش و الگوی قیامش نقشبند دلیران بزرگ وسلحشوران گیلان وایران شد وهمیشه بر تارک تاریخ ایران می درخشد.شگفتا از آنهمه عشق وایثار در تاریخ میهن ما یادی از گیلان کم شده مگر در مقولاتی منقوش وپراکنده،ستمی این چنین بر قهرمانان ما از گیلان نیز روا شد.نا گفته نماند قهرمانان که با بیش از ده سال جنگهای ایذایی سپاهان پطرتزا روسیه،همچنین سپاهیان ترکان عثمانی متحد پطرتزا را زیر ضربات خود گرفتتند.وتلفات دشمن را به آن حد رسانیدند که امپراطریس وقت روسیه اماایوانوناک جانبه احضار قشون خویش را ضروری دانسته،آماده عقد قرار داد جدیدی شد که در شهر رشت به امضا رسید(۱۷۳۲م)(۱۱۴۴ه ق) به م.جب آن قرار داد روسها، گیلانیان وسرزمینهای واقع در جنوبرود کور(کوروس) را تخلیه کرد وتحویل نمایندگان ایران نمودند.تاریخ نویسان ناسپاس کم دستی نموده در این مورد چنین نوشته اند: شیادی به نام مجهول در گیلان به دعوی سلطنت برخاست، گیلانیان به او پیوستند فتنه عظیمی برخواست، عساکر روس که به بهانه مدد شاه تهماسب ثانی به گیلان آمده بودند به مملکت روس مراجعه مردند همین وبس.از این موضوع در تاریخ ایران وجهان مقوله کمی نیست چراکه تر کیه عثمانی درزمان سلطنت شاه سلیمان بزرگترین ارتش جهان راداشت اقتدار قشون روس هم که همیشه بر همگان مشهود است گویند سلاح سربازان رشت زنجیر بوده تاریخ را قوم غالب می نویسد تو گویی قسمت های مهمی از این تاریخ به دستور شاه صفوی تحریف شده وشاید این سردارمجهولی که در گیلان برخاست ودر جنگ بین ایران و دولت عثمانی وروسیه جانفشانی نمود همان عادل شاه معروف باشد. غریبشاه همان کالنجار سلطان رشتی بوده که مردم گیلان به دلیل ظلم و اجحافات عمال و دیوانیان صفویه در آن ایالت، او را عادلشاه لقب دادند، بدان امید که از ستم و بیعدالتی موجود رهایی یابند. اما در نظر دولتیان به غریبشاه اشتهار یافت، چراکه او پیش از آن، قدرت خود را بر اثر تسلط شاهعباس بر گیلان از دست داده بود و درغربت و گمنامی به سر میبرد..منبع تاریخ ایران از آغاز تا مشروطیت واینترنت