گیلان و موجهای مهاجرت
چندی قبل یادداشتی با عنوان گیلان ، فلسطینی دیگر در مجله «گیلهوا» منتشر شد (شماره ۱۵۳) که به نکات مهم و قابل تأملی دربارهی بحران آب و مهاجرتهای همراه آن میپرداخت. این مسأله یکی از مهمترین مسائل پیش روی ما گیلانیهاست و مجموعهای از مسائل دیگر را هم در خود جای میدهد. ما چهار نکته از نکات موجود در این یادداشت را انتخاب کردهایم و همراه شما آنها را بازخوانی میکنیم.
یک: نویسندهی آن یادداشت بعد از گذر مقدمات اولیه بحث مینویسد: «برخی کارشناسان اعلام داشتهاند با روند موجود تا ۵۰ سال آینده، جنوب و مرکز ایران به برهوتی از بیابان تبدیل میشود و جابهجایی عظیمی در سطح جمعیتی در کشور بروز خواهد کرد. شروع این جابهجایی و هجوم در چند سال گذشته در استانهای شمالی نمود عینی یافته و از تابستان امسال ـ حداقل در گیلان ـ سرعت بیشتری به خود گرفته است. اگر این روند ادامه یابد، شمال که خود با خشکسالی عمومی و مشکل آب به طریقی دیگر خاصه انواع آلودگی مواجه است، باتوجه به تراکم جمعیت بسیار بالای آن به سختی میتواند تنها تا ۲۰ سال تاب مقاومت این سونامی مهاجرت را داشته باشد. در محافل درون استانی و اتاقهای فکر حتی پیشبینی شده جمعیت استان به چند برابر افزایش پیدا کرده و تنها جمعیت شهر رشت نزدیک به ۵ میلیون نفر برسد!»
دو: نگرانی وی به دلایل محکمی برمیگردد؛ اینکه «بحران آب، بحران مهاجرت به دنبال دارد. طبیعی است موج اول مهاجرت توسط کسانی صورت میگیرد که دستشان به دهنشان میرسد و پول و پلهای زیر سر دارند که میتوانند به راحتی زمین بخرند و ویلا بسازند و آسوده در آن زندگی کنند و تا حدی فرهنگمدار هستند، حال نیازمند یا بینیاز مهم نیست و قرار نیست جلوی اینها یا هرکسی که میتواند و میخواهد مهاجرت کند و در جایی ظاهراً مطلوبتر و آرامتر سکونت کند و شهروند آنجا باشد گرفته شود. اما موجهای دوم و سوم جمعیت مهاجر که به اجبار برای زیستن، مجبور به ترک زمین و دیار خود هستند، مطمئناً با سرگردانی، حاشیهنشینی، فشار، تعرض و ایجاد تنش در مقصد همراه خواهد بود. ضمن اینکه در مقصد مهاجرت هم ایجاد اخلال در امنیت میکنند و ترکیب قومی و فرهنگی را بههم میزنند».
سه: ادامهی بحث مصداقی و همراه با ذکر نمونههای عینی است؛ «در جایی گفته شد چند خانوار از یکی از شهرهای مرکزی و کویری آمدهاند و هکتارها اراضی زارعان نیازمند را به بهای بسیار ارزان خریدهاند، حتی با خود کارگران غیربومی و افغان آوردهاند و دیوارهای مرتفع سنگنما چیده بالا رفتهاند و دور از چشم این و آن، بیش از زمین خریداری شده و دور از نظارت ادارات مسئول، یال تپهها را ته دره تصرف کردهاند. کسانی که این ریسکهای بزرگ مالی را در دل جنگل در ولایتی دور از شهر و دیار خود میکنند آدمهای معمولی نیستند. بیشک آدمهای یکشبه پولدار رانتخوار و متصل به حلقههای قدرت و حکومت هستند که به مدد ارتباطات سیاسی و رانتی موفق به خرید زمینهای کلان و ساخت و ساز در آن شدهاند. یا صاحبان مشاغلی هستند که ممکن است حتی در شهرهای خود مورد انزجار مردم و تحت پیگرد و تعقیب باشند ولی در اینجا در دل طبیعت بکر شمال با خاطری آسوده و زندگی «لاکچری» خوش میگذرانند. درحالی که در کنارشان زارعان گیلانی که در فقر مطلق زندگی میکنند و برای نجات خود از این فقر مزمن و دامنگیر زمین موروثی خود را به ثمن بخس میفروشند، یکی یکی و خانه به خانه در مقابل این یورش ثروت، عقب مینشینند و به حاشیه رانده میشوند و کسی نیست که این فقر و مظلومیت را از آنها بستاند».
چهار: سرانجام در بخش انتهایی یادداشت، بحث خود را چنین جمعبندی میکند: «حضور و هجوم مستمر اینگونه خریداران، تصادفی نیست. آنها به مدد نوعی دلالی مخرب و سازمانیافته و با آشنایی که با مسئولان محلی بههم میزنند در تبدیل زمین به ویلا چنان سریع عمل میکنند که قارچهای جنگلی هم به آن سرعت رشد نمیکنند. این هجوم و ورود هموطنان مرفهالحال ناآشنا به اقلیم گیلان و شمال، فقط خاص مناطق کوهستانی و جنگلی نیست. از دیرباز سواحل گیلان مطمح نظر آنها بوده است. ویلاسازی در سواحل مازندران که از رژِم گذشته شروع شد به کلی ارتباط مردم بومی محل را با ساحل دریا قطع کرده است. در استان گلستان هم اتفاق مشابه افتاده است. در گیلان اگرچه در گذشته کمتر به اینگونه اراضی ساحلی تملک و تصرف شده است و تاحدی مقاومت مردمی وجود داشته اما اکنون بلع اراضی ساحلی با سرعت زایدالوصلی صورت میگیرد و تمام جلگه گیلان حتی مزارع برنج و چای راهم دربرگرفته است. همه جا زمین برای فروش گذاشته شده با برای آن تبلیغ میشود. گاه ولع و حرص زمینخواری از یک طرف و فقر و نیاز زارعان گیلانی از سوی دیگر چنان به همتنیده که خود روستاها بهطور یکپارچه و شش دانگ خرید و فروش میشود و زارعان که خود صاحبان اصلی زمینند بدل به خوشنشین وعملهکار و سرایدار و باغبان این تازهواردان شدهاند».
سرمقالهنویس مجله گیلهوا: خرید و فروش اراضی گیلان مختص به زمینهای کشاورزی نیست. حریم رودخانهها، قله و یال کوهها و تپهها هم جزء اقلام خرید و فروش بنگاههای معاملاتی روستاها و شهرها قرار گرفتهاند. مافیای زمینخواری مثل اختاپوس بر همه اراضی سبز شمال چنگ انداخته و هیچ مرجع قانونی به این چوب حراج سرزمینی نظارت ندارد. در همه جا زمین مرغوب و خوشمنظر زیر نگاه هیز خریداران قرار دارد. «کچا» روستای جنگلی و کوهپایهای نزدیک به رشت نمونه بارزی از زمینخواری بخشی از مقامات نظامی و وابسته به دولت و حکومت است. سرولات در شرق رودسر، اسپیلی و دیلمان در ارتفاعات جنوب شرق و سوباتان در تالش و حیران در آستارا نمونههای بارز و آشکار شهرکسازیهای بیدر و پیکر در ارتفاعات جنگلی گیلان است.
سلام خواهش میکنم نمیدونم بکجا باید بگیم نمیدونم کی باید جلوی اینارو بگیرند بخدا ما گیلانیان دوست نداریم غریبه وارد گیلان بشن، آقایان مسولان سردبیر مجله خواهشمندم از شما اطلاع رسانی کنيد گیلان ما از دست نره، بخدا گیلان حیفه، آخه تهرانی اصفهانی چ میدونه باقالا قاتوق چیه، اونا چ میدونن ییلاق گیلان چيه اونا از لباس محلی زبانمحلی نان محلی خورش محلی و تمام آداب رسوم گیلان چ میدونن چرا با دست خودمون لگد به گیلان عزيزمون بزنيم اگر میتونید اطلاع رسانی کنید زمین نفروشند اصلا نزارند زمین به غریبه بفروشند من خیلی دل غمگینم از این جریان ،گیلان جای اجنبی اصفهانی تهرانی و غيره نيست، گیلان باید برای گیلانی باشد، لطفا کمک کنید خواهش میکنم