یزدانی و گوشهای از تاریخ مشروطیت ایران
کتاب «کودتاهای ایران» یکی از مهمترین نوشتههای سهراب یزدانی است؛ و شاید حتی مهمترین آنها. ما در این کتاب با یک متن سنجیده و مستند سروکار داریم که روی واژه به واژهی آن فکر شده است. اینجا هم مانند سایر آثار یزدانی، از لفاظی و گزافهگویی دربارهی جریانها و چهرهها خبری نیست و هر چیزی سرجای خودش قرار دارد. ما در چارچوب این متن و به کمک برشهایی از فصل دوم آن، گوشهای از تاریخ مشروطیت ایران را باهم مرور خواهیم کرد.
یک: نگاه کلی به سیر حوادث
یزدانی معتقد است که «جنبش مشروطهخواهی ایرانیان کم و بیش آسان به پیروزی رسید». اما این پیروزی آسان و «عقبنشینی حکومتگران به این معنی نبود که آنها به نظام سیاسی جدید تن دادهاند». پس مبارزه «بر سر مشروطگی دولت و ماهیت نظام سیاسی نوین» حتی پس از صدور دستخط مشهور مظفرالدینشاه ادامه یافت؛ و میدانیم که ماجرا تا به توپ بستن ساختمان بهارستان و سرنگونی نخستین مجلس شورای ملی ایران پیش رفت. پس پیروزی نهضت مشروطه به تشکیل نظام سیاسی جدیدی در ایران منجر شد، اما ریشهی استبداد دستنخورده (یا تقریباً دستنخورده) باقی ماند. تفاوت فهم و سلیقهی رجال سیاسی زمانه از سیاستورزی، و تقابل میان هواداران مشروطه سلطنتی و طرفداران مشروطه پارلمانی و البته دلبستگان به خودکامگی، بستر «درگیریهای نخستین دورهی قانونگذاری» را ایجاد کرد و عبور از بیثباتی و بحران را ناممکن ساخت.
دو: محمدعلی شاه و دشمنی با مشروطیت
بیماری مظفرالدین شاه ادامه یافت و تشدید شد و او مدت کوتاهی بعد از پذیرش مشروطیت و آغاز به کار مجلس شورای ملی از دنیا رفت. سلطنت برای پسرش محمدعلیمیرزا به میراث ماند که در جبههبندی آن روزهای صحنهی سیاسی ایران، یکی از طرفداران خودکامگی به شمار میرفت؛ و حتی میتوان گفت که مهمترین چهرهی این جبهه محسوب میشد. او «با خودکامگی پرورش یافته بود و پادشاهی را جز فرمانراندن به خودکامگی نمیدانست. او قانون اساسی را برخلاف آرزوهای خود میدید. این قوانین دست و پای او را به هنگام پادشاهی میبست. بنابراین، همین که به پایتخت رسید، در قانون اساسی دست برد و چند اصل آن را تغییر داد. اما مقاومت نمایندگان او را سرجایش نشاند». اما دشمنی او و جریانهای هوادارش با نظام جدید کشور، که مجلس شورای ملی نماد و بارزترین نشانهی آن بود نه فرونشست و نه حتی کاهش یافت. تقابل میان دو طرف این مبارزه، شاید نه از همان ابتدا، اما از یک جایی به بعد چنان بالا گرفت «که یکی از دو طرف باید صحنه را ترک میکرد». همانطور که شاه جدید و طرفدارانش برای سرنگونی مجلس و بازگشت به شرایط پیشین میکوشیدند، عدهای از مشروطهخواهان نیز به برکناری شاه فکر میکردند و در برخی محافل نیز چند نفری از ضرورت کشتن شاه، همچون راهی سریع و قاطع برای تثبیت مشروطیت سخن میگفتند.
سه: کودتا، درگیری و شکست مدافعان مجلس
اشاره شد که درگیریها سرانجام به کودتا و خونریزی جلوی ساختمان مجلس کشید و کودتاگران، مدافعان مجلس را مغلوب کردند. یزدانی در تحلیل چرایی شکست مدافعان مجلس مینویسد: «سازمان نظامی مدافعان مجلس ضعیف و بههمریخته بود… تعداد مدافعان اندک بود… افراد مسلح بیش از هشتاد نفر نمیشدند. در میان مدافعان مجلس [فقط] شش تن نظامی بودند، اما بیشتر مدافعان جنگآزموده نبودند یا در تیراندازی مهارت نداشتند. از آغاز جنگ نیز دچار کمبود فشنگ و مهمات شدند. هدف مدافعان دفاع محض بود. اما چگونه میشد ساختمانی را در میان شهر و در محاصرهی نیروی مهاجم، که برایش پیاپی کمک میرسید حفظ کرد و این مقاومت تا کی میتوانست ادامه پیدا کند؟ هیچ نیروی کمکی به داد مدافعان نرسید». پس از آن نیز مقاومت چندانی از طرف جبههی مغلوب انجام نشد؛ زیرا «موج اولیهی سرکوب وحشیانه بود و خاطرهی روزهای سیاه دورهی استبداد را زنده میکرد. شاه هم از مخالفان خود انتقام میگرفت و هم تخم هراس در دلها میافشاند و فکر ایستادگی را از ذهنها میزدود». یزدانی در ادامه میافزاید: «محمدعلیشاه نخستین کودتای نظامی ایران معاصر را به نام خود ثبت کرد. او کودتایی سلطنتی و درون حکومتی انجام داد. شاه که رئیس اجرایی کشور بود، مجلس را برانداخت و به زندگی حکومت مشروطه پایان بخشید و نظام خودکامهی پیشین را احیا کرد».
چهار: جمعبندی یزدانی دربارهی حوادث آن دوره
یزدانی مینویسد: «هرچند شاه مجلس را به توپ بسته و در اعلامیههای رسمی آن را منحل کرده بود، ادعا میکرد همچنان به مشروطیت وفادار است. اعلامیههای دولت نیز بر این مطلب تأکید میکرد. اما رفتار سیاسی حکومتگران به گونهای دیگر بود. خودکامگی به جامعه بازگشته بود و در شیوههای خشونتآمیز زمامداری آشکار میشد. تناقض بین بیانیههای رسمی و روش ادارهی کشور پایههای حقانیت نظام سیاسی را سست میکرد. از سوی دیگر، مراجع تقلید در عتبات … پشتیبانی خود را از مشروطیت اعلام داشتند و دولتیان را ظالم و غاصب خواندند. اقدام آنها برای محمدعلیشاه مشروعیتی باقی نمیگذاشت». خلاصه اینکه «حکومت محمدعلیشاه نتوانست به اقتدار مطلقی که میخواست دست بیابد. پیروزی در پایتخت چیرگی او را بر سراسر کشور برقرار نکرد. مشروطهخواهان در چند شهر و منطقه نیرو گرفتند و دایرهی قدرت حکومت را محدود ساختند. پس از سیزده ماه مقاومت مردمی و جنگ داخلی، نیروهای نظامی ملیون خود را به تهران رساندند. شاه پایتخت را نیز از دست داد و فرمانروایی خودکامهاش فروریخت. به این ترتیب، نخستین کودتای سدهی بیستم ایران در مرحلهی حمله به پیروزی رسید، اما کودتاگران نتوانستند مرحلهی تثبیت را با موفقیت پشت سر بگذارند. در طی ماههای بعد، مشروطهخواهان شکستخورده بر شاه برتری جستند و حکومت کودتاییاش را سرنگون کردند».
پینوشت: کتاب «کودتاهای ایران» نوشته سهراب یزدانی، به همت انشارات ماهی چاپ و در بازار کتاب ایران عرضه شده است.