یاسمن ابراهیمی ـ داستان کوتاه: اتفاق شب
یاسمن ابراهیمی ـ داستان کوتاه: اتفاق شب
هواخفه است. لباسم از فرط عرق چکه میکند. آخرین دکمهی پیراهنم را باز میکنم. نمیتوانم نفس عمیق بکشم. پیراهنم را از تن بیرون میآورم و روی شاخهی درخت میاندازم. از دستم مدام خون میریزد روی آسفالت.
تکیه میزنم به درخت پشت سرم. خسته و کوفته. چشمانم سیاهی میرود. بوی آشغال همهجا را پر کرده، بوی کثافت. پلکهایم سنگینی میکند. دوباره خم میشوم توی چرخ زباله. با دست دیگرم چنگ میزنم توی آنها. مواظبم دیگر تکههای شکسته آینه توی دستم نرود. انگار مردم این کوچه امروز هیچ آشغال به درد به خوری نداشتند.
با صدایی تکان میخورم. به راست نگاهی میاندازم. سگ سیاه با گوشهای بریده نزدیکم میشود. تکهنانی از سطل برمیدارم و روبهرویش میاندازم. نان را بو میکند، سرش را بالا میگیرد و از کنارم رد میشود.
پیراهنم را از درخت برمیدارم، دور دستم میپیچم و مینشینم روی زمین. سایهی دستهای لاغرم که گوشهی سطل را نگه داشته به پرندهای بزرگ شبیه میشود. دستهایم را حرکت میدهم و هر بار شکلی دیگر روی زمین نقش میبندد. نگاهش میکنم.
اولین بار با اسماعیل آمد. همسایه دیوار به دیوارشان بود. به اندازه نیم متر از او بلندتر بود. سیبیلش هم در آمده بود.
ـ از صبح پا میشی میری تو تعمیرگاه! بیخود زور نزن، دو بار پاشی با من بیای، یاد میگیری!
هی حرف زد و یادش داد باید زرنگ باشد.
ـ هرچیزی که میبینی به درد بخوره بردار، از جعبه پیتزا و کارتن و قوطی کنسرو. شانس بیاری چیز درست و حسابی هم پیدا میکنی. یه بار یه انگشتر پیدا کردم، دلم نیومد بفروشم، بردم دادم به ننهم.
چشمانم سنگین میشوند. هیچوقت نشد چیز با ارزشی پیدا کنم … میدانم مادر با چادر نخی سبز چرک مردهاش که پر از گلهای زرد است، با پاهای ورمکرده و شکم گرد و برآمدهاش جلوی سکوی خانه منتظرم نشسته. ماه منیر منتظراست تا مثل همیشه چیز کوچکی از آشغالها پیدا کنم و برایش ببرم. چشمهایم را میبندم، اما چشمهای او باز است. به موهای چرب من نگاه میکند، به عینک تهاستکانیام. پدر آخرین بست تریاک را کشیده و حالش خوش نیست و دیگر بهاندازه یک نخود هم ندارد. با پشت دست میکوبد به ضبط که چراغهای رنگیاش خاموش و روشن میشوند.
ـ این مادر[…] هم همش خرابه!
صدای خواننده زن میپیچد و قطع میشود.
روشنایی چراغ خانهها، صدای چرخدستی و پاهایی که به سختی راه میروند؛ و رد خون روی آسفالت، و تمام اتفاق شب است.
یاسمن ابراهیمی ـ داستان کوتاه: اتفاق شب ـ مجله لاهیجان، شماره ۴۱، تابستان ۱۴۰۰
ـــ
داستان کوتاه دیگری از یاسمن ابراهیمی ـ تنهایی ماه