درباره مطبوعات و رسانههای شهرستان لاهیجان
درباره مطبوعات و رسانهها
یک: اولین و شاید بزرگترین مشکل درباره مطبوعات و رسانههایی که در حوزه شهرستانی کار میکنند نداشتن یک تیم کامل و حرفهای است. اگر کسانی را که این کاره نبودند و نیستند کنار بگذاریم، بچههای قوی و توانمند این عرصه هم که معمولاً مدیریت یک مجموعه رسانهای یا مطبوعاتی را به عهده دارند اغلب اوقات از داشتن یک تیم قوی که هر کدام از اعضای آن یکی از وظایف اصلی مجموعه را انجام دهند محروماند. از اینرو بیشتر اوقات همه کارهای یک رسانه (رسانههایی که جدی کار میکنند و در چارچوب شرایط موجود کارنامه قابل دفاعی دارند) به دوش یک یا حداکثر دو یا سه نفر میافتد و آنها مجبورند به اندازه هشت تا ده نفر کار کنند. که این هم برای خود آنها فرسودگی و خستگی ایجاد میکند و هم کیفیت خروجی نهایی رسانه و نشریه را پایین میآورد. مثلاً یک خبرگزاری ولو محلی برای پوشش نسبتاً کامل اخبار حوزه فعالیت خود حتماً به چند دبیر مثل دبیر سیاسی، دبیر فرهنگی، دبیر اجتماعی، دبیر اقتصادی، دبیر بخش ورزشی و … نیاز دارد و بدون این اعضا، کار درست پیش نمیرود و ضعفها خودنمایی میکنند. البته از ضرورتهای دیگر نباید غفلت کرد. مثلاً ما در حوزه شهرستان لاهیجان به کسانی که در امور روستایی مسلط باشند و اخبار مناطق روستایی شهرستان را پوشش بدهند و نسبت به مسائل حوزه کار خودشان هم تحلیلهای قابل اعتنا داشته باشند هم نیاز داریم. یا بخش فناوری اطلاعات هم هست که در عصر حاضر، پرداختن به آن و پوشش خبرهای آن لازم و حتی میتوان گفت حیاتی است. تازه در کنار همه اینها، نیاز به چند کارمند در بخش فنی برای کارهایی مثل تایپ و مدیریت سایت و مدیریت شبکههای اجتماعی هم وجود دارد که بدون آنها کادر مجموعه ناقص میماند. این مشکل بزرگ، به بحث اقتصاد رسانهها و نشریات برمیگردد. از آن جا که چرخ اقتصاد مطبوعات چاپی و آنلاین خوب نمیچرخد، رسانهها توان مالی تشکیل تیمی با این تعداد را ندارند و حتی از داشتن تیم کوچکتر از این هم محروم میمانند. در چنین شرایطی است که مثلاً صاحب امتیاز رسانه، خودش شخصاً مدیریت شبکههای اجتماعی رسانهاش را به عهده میگیرد یا مدیرمسئول با حضور در نشستها و برنامهها نقش خبرنگار را ایفا میکند. از آنجا که یک یا دو یا حتی سه نفر نمیتوانند همه حوزهها را پوشش بدهند، میبینیم که رسانهها از بسیاری خبرهای ورزشی و اجتماعی عقب ماندهاند، عملاً مسائل حوزه هنر و ادبیات را رها کردهاند و اخبار اقتصادی را به حد اشاره به گرانی کالا تنزل دادهاند. بگذریم از رسانههایی که صبح تا شب فقط اخبار منتشر شده از سوی روابط عمومی ادارات را بدون ذرهای تغییر ـ اغلب اوقات با همان غلطهای تایپی موجود در متن اولیه ـ بازنشر میدهند و حداکثر خلاقیتشان در یکی دو پست دلنوشته یا چند بیت شعر خلاصه میشود. عجیب و جالب اینکه در این حرفه، هرکس احمقتر و ناشیتر است، ادعاها و توهماتش هم بیشتر است. اما این حماقت و توهم به کنار، برگردیم به بحث خودمان. هزینه داشتن و حفظ کردن یک تیم حرفهای آنقدر زیاد است که حتی رسانههای بزرگ کشور هم در شرایط فعلی، جز به ندرت توان آن را ندارند، و از اینرو داشتن چنین توقعی از رسانهها و نشریات شهرستان ما غیرواقعبینانه است. اما با این حال، این ضعف ـ حتی اگر چارهای برای حل آن وجود نداشته باشد ـ به جای خود باقی است و میتوان آن را عامل مهمی در کمرمق بودن رسانههای ما محسوب کرد. البته بخشی از کار مدیریت یک رسانه، حتما مدیریت درست اقتصاد آن است اما فعلاً با در نظر گرفتن وضعیت کلی اقتصاد کشور و واقعیتهایی که همگی ما کم و بیش از آن باخبریم، بحث مدیریت اقتصادی رسانه یک بحث اصلی نیست و زمانی بحثی اصلی خواهد بود که در شرایط عادی (یا نسبتاً عادی) باشیم. زیرا در شرایطی که برخی کارخانههای تولیدی بزرگ و صنایع گردنکلفت کشور با این همه مشکل و بحران دستوپنجه نرم میکنند، از رسانهها و مطبوعات نمیشود و نباید توقع چندانی داشت. وقتی همه این مسائل را درباره مطبوعات و رسانهها در نظر میگیریم به این نتیجه میرسیم که باید اصطلاح «حرفهای» را با توجه به شرایط خودمان بازتعریف کنیم و به رسانهها و نشریاتی که حداقلی از کیفیت و ثباتی نسبی در کارشان دارند نمره قبولی بدهیم و آنان را با تسامح «حرفهای» بدانیم.
دو: اگر درباره مطبوعات میگوییم اوضاع اقتصادی نشریات و رسانهها خوب نیست، مگر بازار کتاب الان حالش خوب است و وضع مطلوبی دارد؟ مگر سواد حالش خوب است؟ مگر ما کتابخوانهای خوبی هستیم؟ کدام بخش فرهنگ اوضاع روبهراهی دارد که انتظار داشته باشیم وضع نشریات و رسانهها روبهراه باشد؟ رسانهها بخش مجزایی از کلیت جامعه نیستند و اهالی آن هم در جزیرهای دور از مردم زندگی نمیکنند، و به همین دلیل هرچه در جامعه میگذرد درباره رسانهها و نشریات و حتی کلیت فرهنگ و هنر ما صدق میکند. بنابراین وقتی میگوییم و شاکی هستیم که مردم روزنامه نمیخوانند و از رسانههای جدی رویگردان شدهاند، قبلش به این سوال فکر کنیم که مگر کتاب میخوانند؟ تیراژ کتاب در حال حاضر چند نسخه است؟ به جز برخی کتابهای خاص از نویسندگان مشهور، قطعاً ناشران کتابها را بیشتر از ۱۰۰ تا حداکثر ۳۰۰ نسخه چاپ نمیکنند. تازه این عدد و رقمها به ناشران کشوری برمیگردد و موسسات نشر استانی و شهرستانی به تیراژی در حد ۵۰ نسخه رضایت میدهند. آن دورهای که روزنامههایی مثل طوس و جامعه با استقبال مواجه میشدند و هر روز چند صد هزار نسخه میفروختند به این دلیل بود که در پاسخ به یک سری نیازهای هیجانی یا نیازهای واقعی مردم منتشر میشدند. آنها دست به رازگشایی میزدند که برای خواننده جذاب بود. میپرسیدند و پاسخ میدادند. اما الان هیچ رسانهای رازگشایی نمیکند. فقط که به حرف و ادعا نیست، و دنیا هم روی محور توهمات و تخیلات ما نمیچرخد. رسانه برای اینکه مخاطب وفادار و پیگیر داشته باشد و اثرگذار باشد یا باید به یک سوال پاسخ بدهد یا سوالی را مطرح کند. اما هیچکدام از اینها وجود ندارد. با این شرایط طبیعی است که مخاطب از دست میرود. تولید کتاب و روزنامه از اول هم یک پدیده وارداتی بوده در حالی که در کشوری مثل ژاپن که روزنامههایش هنوز تیراژ چند میلیونی دارند و کتابهای نویسندگان مشهورش به چندین زبان ترجمه و دهها میلیون نسخه فروش میرود و اساساً اشتغال صنعت چاپ و نشر و رسانه در آن عددی چند میلیونی را دربرمیگیرد این پدیدهها مال خودشان بوده و خودشان آن را ساختهاند. به قول فریدون صدیقی: «آنقدر که سفرهخانه و کباب کوبیده و قورمهسبزی موضوع ماست، کتاب و چاپ و روزنامه موضوع ما نیست. وقتی هم که موضوع نیست از دست میرود. چیزی که خوانده نشود، دیده نشود و شنیده نشود، وجود ندارد؛ حالا اسمش هرچه هم باشد فرقی نمیکند. وقتی روزنامه خوانده نمیشود، وقتی رسانه مخاطب ندارد، یعنی وجود ندارد». الان خیلی از روزنامههای ما با تیراژی کمتر از ۳ هزار نسخه منتشر میشوند و رسانههای آنلاین هم مخاطبانی به مراتب کمتر از این دارند. زیاد روی اعداد و آمار شبکههای اجتماعی که با نام ممبر و فالوور میشناسیم حساب نکنید و آنها را مثال نقض بحث ما نگیرید که بیشترشان جعلی یا به اصطلاح فیک هستند و با پرداخت مبلغی ناچیز میشود هم ممبر و فالوور خرید، هم لایک و وییو را اضافه کرد. حرف این است که اقتصاد رسانه زمانی معنا و مفهوم درستی پیدا میکند که در جامعهای اهل مطالعه باشیم و خواندن تبدیل به عادت شده باشد و مثلاً استاد ادبیات ما خودش کتاب بخواند. وقتی روزنامه و رسانه و سایت ما نه سوالی طرح میکنند نه به سوالی پاسخ میدهند اصلاً چرا باید وجود داشته باشند؟
درباره مطبوعات و رسانهها