نسیم خلیلی از کتاب جدیدش صحبت میکند
نسیم خلیلی از کتاب جدیدش صحبت میکند
«در مه نشسته بود»، مروری بر زندگی و آثار ابراهیم رهبر
مجله لاهیجان : فهرست کتابهایی که نسیم خلیلی نوشته، بلندبالاست و اگر به تجربه شخصی خودم برگردم، این فهرست با «تاریخ صفویه» و «انقلاب مشروطیت ایران» شروع میشود و عناوین دیگری مانند «طلای سیاه در مس داستان» و «رواداری فرهنگی در عصر مغولان» را نیز در خود جای میدهد. کتاب جدید نسیم خلیلی که در لاهیجان منتشر شده، «در مه نشسته بود» نام دارد و مروری بر زندگی و آثار ابراهیم رهبر، نویسنده گیلانی است. گفتنیها را خود او در این مصاحبه میگوید و هر توضیحی که درباره کتاب لازم باشد در اختیارمان میگذارد.
از خود نسیم خلیلی شروع کنیم. چه چیزی شما رو به سمت نوشتن از ابراهیم رهبر کشاند؟ کمی از دلایل و انگیزههایی که در نوشتن این کتاب داشتید بگویید. نوشتههای رهبر چه ویژگیهایی دارند که شما را جذب میکند؟
نسیم خلیلی : دغدغه نوشتن درباره قصهها و معرفتشناسی نویسندگان اجتماعینویس ادبیات داستانی تاریخ معاصر ما، برای من دغدغهای دیرینه و عزیز است و برمیگردد به روزهایی که رفتهرفته داشتم مسیر اصلی خودم را در تاریخپژوهی پیدا میکردم: تاریخ مردم، تاریخ فرودستان؛ از این رهگذر تلاش کردم به ادبیات داستانی به عنوان منابع پژوهش تاریخی نگاه کنم و به انگیزه موانست با زندگی مردم در تاریخ اجتماعی، داستانهای نویسندگان اجتماعینویسمان را بخوانم و از دل آنها دادههایی برای تبیین و فهم تاریخ اجتماعی و زندگی و روزمرگیهای مردم بیرون بکشم، کمکم آنقدر با این قصهها زیستم و آنچنان در این روایتهای ساده و اصیل و شریف غرق شدم که حس کردم باید این لذت و شعف درونی را که برآیندی از همنشینی با این کتابها و قصهها بود، با دیگران قسمت کنم، باید درباره تاریخمندی، تپندگی و اهمیت این داستانهای اجتماعی و این داستاننویسان دغدغهمند بنویسم، به ویژه در فضایی از نشر و بازار کتاب که مخاطب جوان کمتر با آثار این نویسندگان پیشکسوت مواجهه دارد، با چنین دغدغهای مسیر نوشتن شناختنامه در وصف و معرفی داستانهای چهار نویسنده اجتماعینویس را شروع کردم، کوششی که با غور در داستانهای پرویز دوایی شروع شد و با نوشتن درباره منصور یاقوتی و امین فقیری به اوج رسید و منتهی شد به نگارش شناختنامه علیاشرف درویشیان؛ در این میان در راستای همان دغدغه تاریخپژوهی معطوف به تاریخ مردمِ شهرها و خطههای مختلف سرزمینم در مواجهه با گیلان، افزون بر روایتهای م.ا.بهآذین، اکبر رادی، محمود طیاری، مجید دانش آراسته، حسن حسام و غیره، با ابراهیم رهبر و قصههایش نیز مواجه شدم و اعجازی در این روایتهای ساده اما ژرفانگر دیدم که سخت پابندم کرد، درست در روزهایی که در پی مردم در تاریخ بودم، مردم ساده، کارگران و روستاییان، کتابهای کوچک و جزوهمانند رهبر را که اغلب همان جلدهای بیبزک قدیمی و کاغذهای کاهی داشتند، در کتابخانهای در یزد پیدا کردم و این داستانها بهراستی چنان خوشخوان بودند که فراوان میتونستی بخوانیشان و دادههای تاثیرگذارشان را در وصف جزئیات، روحیات و زندگی و رنج و شادیهای مردم شهرها و روستاهای کوچکی از گیلان بخوانی و با این دادههای فراوان مواد خامی برای پژوهشهای مختلف تاریخی داشته باشی، از کارگران چایچین و وصف حیات و مماتشان بگیر تا روسپیان و مهاجران به شهر و کارمندان، داستانها به جز وجه تاریخمندشان که به تو نشان میدهند روستایی چایچین و توتونکار و شالیکار چگونه با رنج و اندوه و بیماری و فقر و بیعدالتی در حال زیستن و فرسودناند، وجوهی از درونیات و اندورنه روان انسان را نیز بازمینمایانند، برای من این وجه بسیار جذابیت داشت، من با نویسندهای کوتاهنویس اما بسیار عمیقاندیش رویاروی بودم و این موضوع این داستانها و کتابها را نه فقط منابعی برای فهم تاریخ مردم در گیلان معاصر بلکه روایتهایی انسانشناسانه مینمایاند و از این رو تبدیل به کتابهای بالینی من شدند، از دیگر سو توصیفات زنده و ساده نویسنده از باران و مه و سرما و روستا و آداب و سنن و زندگی مردم بومی در تاریخ معاصر، دهههای سی و چهل و پنجاه خورشیدی، من و هر مخاطب موشکاف دیگری را به سفرهایی مکاشفهآمیز و درسآموز به شمال و گیلان میبرد و دقیقا از همین زمان به بعد بود که هر بار به شمال سفر میکردم به یاد آدمهای قصههای رهبر بودم و دوست داشتم درباره این آدمها و داستانها و باورها و جنگندگیشان برای بقا در تاریخ، به تفصیل برای مشتاقان ادبیات داستانی ایرانی حرف بزنم و از اینرو که نه به حرف زدن که به نوشتن مشتاقم پس از انتشار آن چهار شناختنامه حس کردم باید درباره رهبر هم شناختنامه مستقلی داشته باشم افزون بر این باید اشاره کنم که خواندن یادداشتی به قلم روبرت صافاریان بر کتاب سوگواران ابراهیم رهبر که نوعی مرور خاطرات او از مواجهه روزگار جوانی خودش با این کتاب بود نیز در این انگیزهبخشی تاثیرگذار بود.
کتابی که در دسته «شناختنامه» جای میگیرد، قرار است چه کار کند؟ براساس تجربه شخصی خودتان، نویسندهای که برای چهرهای شناختنامه مینویسد، چه چیزهایی را در او جستجو میکند؟
نسیم خلیلی : هرچند که تصور میکنم بخشی از پاسخ این پرسش در پاسخی که به سوال نخست دادم نیز مستتر است اما به تفصیل بیشتر اشاره میکنم که من در شناختنامهها بیش از هرچیز کوشیدهام اهمیت و زیبایی روایتهایی از نویسندگان قدیمی را به مخاطبان جوانتر اما مشتاق و علاقهمند به ادبیات داستانی ایرانی معرفی کنم، به آنها نشان بدهم که این داستانها افزون بر اینکه روایتهای آمیخته به تخیل و ادبینویسیاند، واجد وجوهی از فرهنگ عامه، تاریخ اجتماعی، پیچیدگیهای انسانی و مولفههایی از خودشناسیاند و از این رو حتما از خواندشان لذت میبرید، همچنین خواستهام با ریز شدن در جزئیات این روایتها، درست کتاب خواندن و درست داستان خواندن را به یاد مخاطبان جوان خودم بیندازم از اینرو که میشنیدم که بچهها اغلب از خواندن داستان به دنبال فقط سرگرم شدن و وقتگذرانی بودند من خواستم با این شناختنامهها یادآوری کنم که این داستانها جز وجه سرگرمکنندهشان، مشحون از اطلاعات و معرفتشناسی نویسندگانشاناند و به فهم من مخاطب از هویت و هستی انسانی خودم نیز کمک میکنند، اگر بیاموزیم که درست و هدفمند و عمیق داستان بخوانیم داستان ایرانی خواندن نه تنها ملالآور نیست که زندگیساز است، از این رهگذر بهترین مخاطبان این شناختنامهها مخاطبانی هستند که میخواهند به اجمال شناختی کلی و نسبی نسبت به نویسندگانی خاص در تاریخ ادبیات داستانی ایران به دست آورند و از دیگر سو به خواندن داستانهای ایرانی و چگونه خواندن داستان ایرانی علاقهمند بشوند؛ از دیگر سو طیف دیگری از مخاطبانی که از این شناختنامهها محظوظ خواهند شد کسانی هستند که سالها قبل در جوانی خودشان وقتی برای اولین بار با داستانهای این نویسندگان روبهرو شدهاند، خاطرهای از روایتها را به ذهن سپردهاند و اکنون پس از سالها مرور این شناختنامهها برایشان مثل مرور خاطراتی از جوانی و تعاملاتشان با داستانهای سالهای قبل است، چیزهایی که شاید بخشی از تاریخ زندگی خودشان را هم در دل داشته باشد و این موضوع ممکن است به دغدغه بازنشر کتابهای قدیمی این نویسندگان که شاید در هر کتابخانهای در دسترس نباشند بینجامد یا اشتیاق به کتابخانه رفتن را زیاد کند؛ افزون بر این در مقام کسی که در یک مقطع کوتاهی معلم تاریخ بودهام در دانشگاه، در این شناختنامهها منابعی از تاریخ مردم را به دانشجویان تاریخ که دوست دارند درباره مردم در تاریخ پژوهش کنند معرفی کردهام؛ در واقع در این شناختنامهها اغلب چند وجه مهم از روایتهای داستانی که معرف جهانبینی و معرفتشناسی هر نویسنده است در کنار وجوه تاریخمند روایتها در چند فصل موجز در اختیار طیفی از مخاطبانش قرار میگیرد. درباره روایتهای ابراهیم رهبر مثلاً، کتاب با فصلی تحت این عنوان آغاز میشود: «قصهگوی تاریخ و روستا؛ فقر و فرودستان» از اینرو که این مولفهها در داستانهای رهبر فراوان تکرار شدهاند، فقر و بیماری و دفترچه اتحادیه توتونکاران و مراجعه به طبیب اغلب در روایتهایی که در شهری به نام لیموسرا رخ میدهد، در این فصل با تحلیلی از بسترهای اجتماعی بازنمایی شدهاند، پیله خانم شالیکار است و رماتیسم دارد، این درد مزمن زنانی که برنجکارند، آن یکی کمخون است، و دکتری که با تحقیرکردن روستایی بیچیز، در مواجهه با هر دردی فقط چند قرص گچی میداد که معلوم نبود به درد درمان کدام مرض میخورد؛ درواقع نویسنده با این دادهها هم فضای غالب بر زیست روستاییان فقیر را در تاریخ دهههای سی و چهل زادگاهش، صومعهسرا و روستاهایش توصیف میکند و هم چالش ناکارآمدی نهادهای حمایتگر از جمله اتحادیه و نهادهای درمانگر را یادآور میشود تا همچون یک جامعهشناس، فضای اجتماعی را نقد کند و همچون یک تاریخنگار آن را ثبت کند و از دیگر سو همچون یک انسانشناس از مواجهه انسان اسیر در این چنبره، با هویت وجودی خودش حکایت کند؛ در همین فصل است که مواجهه چالشبرانگیز و تاریخی فرودست و فرادست را نیز در معرفی شماری از قصههای رهبر شاهد خواهیم بود، موضوعی که در تاریخ همواره مسالهای تاملبرانگیز بوده است آن هم با طرح پرسشهایی مثل این که آیا کارگران همه منزه بودهاند؟ آیا بیزاری و نومیدی فرادستان از مشی و سلوک شماری فرودستان ناچار و محروم به تبعضی و بیعدالتی و ستمشان بر ضد همه فرودستان منجر شده بود؟ در موضعگیری همراه با پیشداوری فرادستان نسبت به فرودستان قربانیان چه کسانی بودند؟ فرودستان شریف و بیگناه؟ همه این مباحث از سوی رهبر به تفصیل و با نگاهی انسانشناسانه ـ جامعهشناسانه و ادبیاتی خوشخوان توصیف شده و مواد خام ارزشمندی برای تحلیل تاریخ اجتماعی در اختیار مشتاقان و پژوهشگران تاریخ معاصر قرار داده است. در عین حال رهبر توجه مخصوصی به سنتها و آداب و اعتقادات مردم بومی داشته است، توسلشان به امامزادهها و حتی تفال به حافظ، ساختار معماری خانهها، گویش و تعاملات و مشاغل و غیره. اما وجه مهم دیگری که همچون بسیاری از نویسندگان خوشقلم و زیبابین دیگر میتوان در آثار و روایتهای رهبر نیز بازجست، بازتاب طبیعت و زیباییهایش در دل روایتهای اوست، باران و برنج، توتزار و صدای پرندهها، دلبستگی یک کودک به بلبلی که قرار است از جنگل برایش بیاورند، قصه حرمت شکار الیکاییها، مرغها که برنج بوداده میخورند، اسبها و درختان اقاقیا و خوج، همه و همه در بطن روایتهایی از فقر و اندوه و بیماری و استیصال، نماها و پسزمینههای نویدبخش و امیدوارانه از زندگی را در اختیار مخاطب قرار میدهند که بسیار دلانگیزند من در شناختنامهها به دنبال بازنمایی همه این مولفههای برآمده از معرفتشناسی نویسندگانی چون ابراهیم رهبر بودهام.
هم خود شما نویسنده سرشناسی هستید و هم چند کتاب درباره نویسندگان دیگر نوشتهاید. با این پشتوانه، میتوانید به این پرسش ما پاسخ بدهید که نویسنده مستقل بودن، در شرایط امروز کشور چه معنایی دارد؟
نسیم خلیلی : نویسنده مستقل بودن بیش از هرچیز در نگاه من یعنی همواره و در هر حالی غرق در نوشتن بودن، چه راه نوشتن هموار باشد و چه ناهموار، چه جامعه در بحران و التهاب باشد و چه آرامش غلبه داشته باشد، چه حمایت باشد و چه نباشد، چه بحران اقتصادی فلجکننده شده باشد برای یک آدم فرهنگی و چه نه، نویسنده مستقل همیشه و در هر حال در خودش احساس رسالت نوشتن را دارد، این رسالت را هیچ نهاد و هیچ شخص و هیچ ناشر و هیچ جایزه و هیچ شرایطی برای او تعیین نمیکند بلکه خودجوش و خودانگیخته است، از درونش برمیخیزد، نویسنده مستقل حتی اگر بداند که اثرش منتشر هم نخواهد شد برای ماندگاری در تاریخ مینویسد، اگر بداند که تیراژ محدود است و خواننده کم، باز هم نوشتن را رها نمیکند یا معطوفش نمیکند به حمایت کسی یا جایی تا جوهر قلمش تامین شود، نویسنده مستقل با چنین دغدغهمندیهاییست که آگاهانه یا ناخودآگاه تبدیل به تاریخنگار میشود از این منظر که هرگز قلم بر زمین نگذاشته و همواره نوشته است. چنین نویسندههایی در تاریخ معاصر ما فراواناند، آنها که در فقر و محدودیت همواره در خود احساس رسالت کردهاند که بنویسند حتی اگر سانسور بشود، یا مجبور باشند داستانشان را با نام مستعار چاپ کنند یا به خاطر آنچه که منتشر کردهاند تبعاتی را بپذیرند.
اگر حرف یا نکتهای باقی مانده است که لازم میدانید گفته شود، بفرمایید.
نسیم خلیلی : ضمن قدردانی از مجله وزین لاهیجان که این فرصت را در اختیارم قرار داد تا درباره شناختنامه نویسنده محبوبم و دغدغههایم حرف بزنم، و همچنین تشکر از نشر چهرهمهر و مدیر دوستداشتنی و فرهیختهاش، خانم شیوا پورنگ، که زمینه انتشار این شناختنامه و تقدیم آن را به مردم گیلان برای من هموار کرد، دوست دارم به این نکته اشاره کنم که بسیار خوشحالم که به عنوان نویسندهای زاده تهران، فرصت زیستن در یزد را داشتهام و در کارنامه نویسندگیام و در در داستانهایم، هم درباره یزد و هم خوزستان و هم کرمان و هم گیلان نوشتهام و شناختنامههایم درباره نویسندگانی از کرمانشاه و شیراز و تهران و صومعهسرا بودهاند و به راستی در مسیر نویسندگی متعهدانه خودم آن جمله دلانگیز «همهی ایران سرای من است» را زیستهام و همان عرق و علاقهای را که به یزد داشتهام به کرمانشاه و شیراز و رشت و اهواز هم داشتهام و هرگز به نوشتن درباره یک شهر و یک تکه از جغرافیای نازنین و شریف وطنم محدود نشدهام و اگر عمری باقی باشد با عشق و اشتیاق درباره مردمان هر جای دیگری از این سرزمین و تاریخ و داستانها و نویسندگانشان خواهم نوشت.