میراث فرهنگی لاهیجان در گفت و گو با مریم میرزایی
میراث فرهنگی لاهیجان در گفت و گو با مریم میرزایی
ضرورت توجه بیشتر به آنچه از گذشته به جای مانده است
مجله لاهیجان | مریم میرزایی دانشآموخته کارشناسی رشته صنایع دستی از دانشگاه هنر و ارشد باستانشناسی از دانشگاه تهران است. چند سالی است که دوره تحصیلات دانشگاهی را پشت سر گذاشته و اکنون در لاهیجان در کارگاه شخصیاش و همچنین هنرستان و دانشگاه مشغول به فعالیت و تدریس است. ریشههایش به خاک گیلان پیوند میخورد، اما فقط نزدیک به یکپنجم عمرش را در لاهیجان سپری کرده و بیشتر در بوشهر و تهران ساکن بوده است.
ـ با توجه به سالهای اندک حضور در گیلان، فکر میکنید شناخت خوبی از اوضاع فرهنگی لاهیجان داشته باشید؟
اتفاقا فکر میکنم حضور چندین ساله در سایر شهرها، نگاه متفاوتی به من داده است. بهتر است بگویم این مزیت را برای من داشته که به سرزمین آبا و اجدادایام، همزمان نگاهی درونی و بیرونی داشته باشم و گاهی دست به مقایسه بزنم و شباهتها و تفاوتها را بهتر ببینم. همچنین سالهای تحصیل در تهران باعث شد تا لاهیجان را بیش از پیش دوست داشته باشم و دغدغه بیشتری نسبت به شهر و مشکلاتش پیدا کنم.
ـ اجازه بفرمایید گفتگو را با طرح یک سوال کلی شروع کنیم؛ بنظر میرسد که ارتباط ما با ریشههایمان قطع یا حداقل سست شده است؛ گذشته و همه چیزهایی که به آن منسوب است دیگر هیچ معنای عمیق و هویتبخشی برای اکثریت جامعه ما ندارد. مثلا در گیلان و همینطور در شهرستان خودمان لاهیجان، تا در جمعی از آثار باستانی و میراث گذشتگان صحبت میکنیم، بحث خواه ناخواه به سمت گنج و زیرخاکی و چیزهای اینچنینی سوق داده میشود. معمولا هم بیشتر افراد، خاطراتی دارند از فلانی و بهمانی که از پیدا کردن گنج ثروتمند شدند و حتی به دردسر افتادند. بنظر شما این نشاندهنده نوعی ابتذال عمومی و فراگیر در مواجهه با گذشته نیست؟ اینکه میراث کهنمان را به این شکل ببینیم؟
همانطور که فرمودید، سوال شما بسیار کلی است و ساعتها میتوان درباره این موضوع از زوایای مختلف گفتگوکرد. بنظرم برای فهم و روند بهتر گفتگو بهتر است ابتدا قدری درباره کلمات «میراث» و «میراث فرهنگی» گفتگو کنیم تا بدانیم موضوع مورد بحث ما شامل چه چیزهایی میشود.
ـ بسیار خوب، بفرمایید.
ببینید، کلمه میراث همانطور که همه ما میدانیم به آنچه یک فرد از خود در این دنیا به جا میگذارد، اطلاق میشود. اما میراث فرهنگی چیست؟ میراث فرهنگی به دو بخش ملموس و غیرملموس تقسیم میشود؛ منظور از ملموس آن چیزی است که قابل لمس است و وجود فیزیکی دارد، مانند بناها، اشیاء و محوطههای باستانی که باز خود به دو گروه منقول و غیرمنقول تقسیم میشوند؛ یعنی اشیائی که قابل حمل و نقلاند؛ مانند سکهها، ظروف، تابلوها و … و غیرمنقول که قابل جابجایی و انتقال نیستند؛ مانند بناها و محوطهها. اما میراث فرهنگی غیرملموس، وجود فیزیکی و قابل لمس ندارند و شامل گستره وسیعی هستند از جمله آداب و رسوم مثل علمبندی در ماه محرم، موسیقی، لالاییها، بازیها مثل لافندبازی، رقصها، جشنها، زبانها و گویشها و دانشها و مهارتها، برای مثال در گیلان مهارت و دانش کاشت چای و برنج و…
ـ بنابراین موضوع بحث ما بسیار گسترده خواهد بود.
بله همینطور است. به همین دلیل در ابتدای گفتگو خواستم این موضوع روشن شود، تا خوانندگان محترم فصلنامه شما، از اشارات مختلف به موضوعات مختلف در این گفتگو متعجب نشوند. امیدوارم بتوانم در این گفتگو به مهمترین نکاتی که به نظرم میرسد اشاره کنم، به امید اینکه مخاطبان دغدغهمند و فرهیخته شما هم همراه شوند و چه بسا در نشستهایی حضوری در این موضوع وارد گفتگو شویم و به بررسی و چارهاندیشی درباره مسایل فرهنگی شهر بپردازیم. البته این فقط یک پیشنهاد بود.
ـ آیا قبلا چنین نشستهایی را در لاهیجان داشتهاید؟
بله، قبل از شیوع بیماری کرونا، برای مدت کوتاهی با تعدادی از دوستان روزهای جمعه را به موضوع گیلانشناسی اختصاص داده بودیم. برنامه ما خواندن کتاب در موضوع غذاهای گیلان، جشنها، فرهنگ لغات گیلکی و … در یکی از کافهکتابهای لاهیجان بود که متاسفانه با شیوع بیماری کرونا و سستی ما متوقف شد، امیدوارم که به زودی بتوانیم دوباره این جمعها را برپا کنیم.
از میراث فرهنگی میگفتید…
بله، برگردیم به موضوع میراث فرهنگی، در خصوص متبادر شدن بحث عتیقهجات و گنج به ذهن که در ابتدای گفتگو فرمودید، حق با شماست. استان گیلان محوطههای باستانی زیادی دارد که از سالها پیش تا کنون، گروههای فرانسوی و ژاپنی و ایرانی، کاوشهای علمی زیادی در آنها داشتهاند. اما امروزه متاسفانه به دلیل فقدان آگاهی و گاهی فقر اقتصادی، افراد مختلف، به صورت غیرقانونی، دست به حفاری میزنند و آثار را از محوطه خارج میکنند و میفروشند. متاسفانه حتی در صورت توقیف اثر، آن اثربخشی و گرهگشایی را ممکن است دیگر نداشته باشند؛ چون اثر، بدون طی مراحل کاوش علمی و ثبت و ضبط اینکه در کدام نقطه و در چه لایهای و یا در کنار کدام آثار دیگر یافت شده، خارج شده است. و متاسفانه بسیاری از این افراد، اطلاعی از ارزش واقعی آثار ندارند، شاید هم دارند و برایشان اهمیتی ندارد. اما علت این بیتفاوتی نسبت به میراث خودی چیست؟ چه اتفاقی باعث ایجاد نوعی جدایی بین ما و میراث اجدادیمان شده؟ بنظر من نوعی فراموشی اتفاق افتاده که همچنان در حال گسترش است.
فراموشی چه چیز؟
تاریخ! بنظر من تاریخ یعنی سرگذشت مکتوب خود. و باستانشناسی یعنی خودشناسی به کمک مطالعه مواد فرهنگی و منابع مکتوب. وقتی ما تاریخ نمیخوانیم یعنی علاقهای به مرور گذشته خود نداریم، تاریخ آینه است، انگار علاقهای به دیدن خود نداریم، خوب یا بد، زشت یا زیبا، این تصویر ماست که در آینه است، تصویر همه ما. وقتی به یک اثر باستانی بیحرمتی میکنیم، در حقیقت به خود، به پدران و مادران خود بیاحترامی میکنیم. چطور ممکن است؟ تا همین چند سال پیش، قبل از رواج دوربینهای عکاسی دیجیتال، هر خانهای یک آلبوم خانوادگی داشت که برای اعضاء خانواده بسیار ارزشمند بود و همین الان هم بسیاری از افراد با دقت بسیار، این آلبومها را حفظ و نگهداری میکنند؛ و یا دستخط و وصیتنامه پدربزرگی که قاب میشد و به خوبی حفظ میشد؛ از نظر من میراث فرهنگی ملموس و غیرملموس ما به نوعی همین آلبومهای ارزشمند و یا شجرهنامهها و وصیتنامهها هستند که از نیاکانمان به ارث رسیده و ما باید امانتدارانه به دست نسلهای بعدی برسانیم.
ـ بنظر شما ما در شهر لاهیجان یا در استان گیلان در این مورد چگونه عمل کردهایم؟
متاسفانه آنچه که میبینیم، نشان از عملکرد ضعیف ما دارد، چرا میگویم ما و فقط به سازمانهای مرتبط با این موضوع از جمله صدا و سیما، میراث فرهنگی، شهرداری و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، اوقاف و … اشاره نمیکنم؟ چون فکر میکنم همه ما در هر جایگاهی به اندازه خودمان مسئول بوده و هستیم.
ـ یعنی تأثیر عملکرد ضعیف مسئولین و مردم را به یک اندازه میدانید؟
ابدا. مسئولیت اصلی به عهده سازمانهایی است که اشاره کردم. در حقیقت این سازمانها برای انجام چنین وظایفی نیز راهاندازی شدهاند، اما من به عنوان یک معلم، شما به عنوان یک روزنامهنگار و همینطور تک تک اعضاء جامعه به اندازه خودمان اثربخشیم. آیا من معلم نمیتوانم در دانشآموزان و دانشجویانم، علاقه به کشاورزی یا زبان گیلکی را که با سیاستهای آگاهانه یا ناآگاهانهی غلط عدهای، تحقیر شده است، بار دیگر به وجود بیاورم؟ سخت است و به صبوری احتیاج دارد، اما بنظر من میشود. اشاره کنم که مورد بحث ما، یک مساله کشوری است، نه فقط استان گیلان و شهر لاهیجان. اما عمق مشکلات در سطح کشور، کمتر و بیشتر دارد.
ـ بنظر شما چند درصد از مسئولیت امور به متخصصین امر محول شده؟
درصدش را با عدد و رقم نمیدانم. همینقدر میتوانم بگویم که ما فارغالتحصیلان سالهای اخیر رشتههای صنایع دستی، باستانشناسی و رشتههای مرتبط عملا جایگاهی در سازمانهای مربوطه نداریم و کسی از ما نظرخواهی نمیکند و مشورتی نمیگیرد. متاسفم که این مثال دردناک را میزنم، یکی از دوستان من که همه تحصیلات خود را تا مقطع دکترا در این رشته گذرانده و صاحب چندین مقاله خوب است، چند سال است که به کار ساخت امدیاف مشغول شده و هیچ فعالیتی در زمینه باستانشناسی ندارد. این فقط یک نمونه بود. این تقریبا وضعیت اکثریت همدورهایهای من است، نه اینکه رتبه کنکور، تعیین کننده قطعی هوش و استعداد افراد باشد، اما من از دانشجویانی میگویم که رتبههای یکرقمی و دو رقمی کنکور بودند و در بهترین دانشگاههای ایران درس خواندهاند. عدهای از دوستان نیز به کشورهای اروپایی و امریکایی مهاجرت کرده و بعضی دیگر مثل من همچنان امیدوارند و در مدارس غیردولتی و دانشگاهها به صورت پارهوقت مشغول تدریساند. اخیرا هم شنیدهام که ظرفیت پذیرش در این رشتهها، در بعضی دانشگاهها کم شده و یا به کل برداشته شده است. این را هم اشاره کنم که در آزمونهای چند سال اخیر وزارت آموزش و پرورش، اصلا و ابدا برای فارغ التحصیلان رشته باستانشناسی اعلام نیاز نشده. پس عجیب نیست که فرزندان ایران، در مدارس، به تدریج با میراث فرهنگیشان بیگانه شوند. فکر میکنم پاسخ خود را گرفته باشید که چند درصد از مسئولیت امور به متخصصین امر محول شده است. گفتگویمان قدری تلخ شد، اما لازم میدانستم که این موارد را بگویم.
ـ نقش رسانههای استان را چگونه ارزیابی میکنید؟
امروزه رسانه ما فقط رادیو و تلویزیون نیست، بلکه فضای مجازی، بنظر من، تاثیر فراگیرتری دارد. در ارتباط با صدا و سیمای استان و البته کشور فکر میکنم همگی متفقالقولیم که نقدهای زیادی به آن وارد است و عجیب اینکه متاسفانه تغییر رویهای صورت نمیگیرد. پیشتر هم اشاره کردم که فکر میکنم دستهای پنهانی، کشاورزی و زبان گیلکی، این میراث کهن اجدادی ما را با ابزارهای مختلف از جمله برنامههای بیکیفیت تلویزیونی، تحقیر کردند و این خود عاملی شد برای مهاجرت فرزندان گیلان در جستجوی شغلی غیر از کشاورزی به استانهای دیگر، مخصوصا تهران؛ و حالا در پی کمبود آب، مهاجرت از سایر استانها به گیلان، خرید و فروش زمینها، تغییر کاربریشان از کشاورزی به مسکونی و در نتیجه نابودی میراث گرانقدر کشاورزی، پیشه شریف کشاورزی! چرا فرزند گیلان باید از اینکه پدرش کشاورز است، خجالت بکشد؟ آیا این محصول فضایی که رسانهها ساختهاند، نیست؟ چرا فرزندان گیلان باید از صحبت کردن به زبان گیلکی خجالت بکشند؟ غیر از این است که از دست دادن زبان، یعنی گسسته شدن رشته اتصال ما به گذشتهمان با همه زیرمجموعههایش؟
ـ درباره تاثیر فضای مجازی در شناخت میراثفرهنگیمان، چه نظری دارید؟
من دنبالکننده بعضی از صفحات شهرستان و استان هستم. متاسفانه صفحات پربار گیلان، مخاطبان کمتری دارند و البته در بحث تبلیغ اندیشه و برنامههایشان قدری ضعیف عمل میکنند. و از سوی دیگر صفحاتی که مخاطبان بیشتری دارند، عمده اخبارشان مربوط به سوانح رانندگی و قتل میشود، و البته خدا را شکر در زمینه معرفی غذاهای متنوع و طبیعت گیلان فعالاند و خوشبختانه ما در سالهای اخیر شاهد ترویج زبان گیلکی در بعضی صفحات بودهایم که بنظرم اتفاق مبارکیست. در مجموع، از نظر من، عملکرد مردم در فضای مجازی از صدا و سیما بهتر بوده است؛ اما در زمینه معرفی مفاخر و موزهها و بناهای تاریخی یا محوطههای باستانی، خیر. برای مثال چه تعداد از هماستانیهای ما استاد جلیل ضیاءپور که نقطه عطفی در نقاشی معاصر ایران بودند، میشناسند؟
ـ درباره بناهای جدید چطور؟ بنظرتان نمای ساختمانهایی که در سالهای اخیر در لاهیجان ساخته شده، با فرهنگ و جغرافیای شهر هماهنگ و میراثدار خوبی بوده است؟
متاسفانه در سالهای اخیر شاهد رشد وحشتناک نماهای وارداتی چینی و رومی و یا ترکیب ناجوری از همه نماهای وارداتی در لاهیجان بودهایم، که آلودگی بصری ایجاد کردهاند. آیا ما در لاهیجان سنت معماری نداشتهایم؟ حتما خاطرتان هست که چند سال قبل بام تهرانی رواج پیدا کرده بود که عقلاَ با شرایط جغرافیایی شهر ما جور در نمیآمد و خوشبختانه بعدتر ممنوع شد. اینجاست که اهمیت توجه به میراثفرهنگی، نمایان میشود، اجداد ما در طی سالها آزمون و تجربه دانستند که بهترین بام برای خانهشان بام شیبدار است، اما ما بدون توجه به میراث اجدادی دست به تجربهای زدیم و تاوانش را هم لابد دادیم. همین مورد، درباره شیوه ساخت خانه در شرق گیلان نیز صادق است، به دلیل رطوبت بالای هوا، خانهها به گونهای ایواندار ساخته میشدند که امکان گردش هوا در اطراف خانه میسر میشد، اما الان چگونه است؟ بحث دیگر، بحث چگونگی استفاده از رنگها و هماهنگی یا ناهماهنگی آنها با طبیعت است. در حقیقت یک بنا، یک اثر هنری است که میبایست هم زیبایی و هم عملکرد مناسب آن در نظر گرفته شود؛ این مورد، مخصوصا در ساخت مساجد و بناهای مذهبی ما مورد توجه بوده است، که میتوان آنها را مورد مطالعه و بررسی دقیق قرار داد و همچنان برای ساخت و بازسازی مساجد جدید از آنها الگو گرفت، مثل بقعه شیخ زاهد گیلانی و مسجد اکبریه که امیدواریم مسئولین سازمانهای مرتبط، برای حفظ و مرمت این بناها اهتمام بیشتری از خودشان نشان دهند. از حق نگذریم، ساخت موزه میراث روستایی، اتفاق بسیار مبارکی در سالهای اخیر بود و خدا را شکر این موزه را نیز به عنوان الگوی مناسب، پیش چشم داریم. البته چگونگی بهرهگیری از اصول ساخت آنها و ترکیب با مصالح جدید و نیازهای روز، موضوعی است که معماران متخصص باید درباره آن نظر دهند. امیدوارم سازمانهای مرتبط و سازندگان، از مشورت متخصصان استفاده کنند.
ـ به نظر شما در موقعیت کنونی جامعه و مردم گیلان، آیا میتوان با طرحها و برنامههایی در حوزه صنایع دستی و میراث فرهنگی، گشایش، رشد و توسعه در زیست و زندگی مردم ایجاد کرد؟
بله، چرا که نه؟ خوشبختانه استان ما از همهگونه نعمت الهی برخوردار است و استان و به خصوص شهر ما لاهیجان، شهر مهمانپذیری است. با تمرکز بر داشتهها، از جمله طبیعت و مرمت و احیای بناهای تاریخی و همچنین حمایت از هنرمندان صنایع دستی میتوانیم به این هدف دست پیدا کنیم. و این ممکن نمیشود مگر با افزایش آگاهی همه اقشار جامعه، در درجه اول نیاز است که مسئولین تصمیمگیرنده، اطلاعات خودشان را به روز کنند، شهر را بشناسند و با همه ابزارهایی که در اختیار دارند، به مردم و نسل جدید بشناسانند،.
ـ میتوانید چند مثال بزنید؟
برای مثال، در بحث صنایع دستی، برپایی غرفههای مناسبتی و درخور شأن هنرمندان صنایع دستی شهر با استفاده از طرحهای حمایتی و تشویقی، چاپ بروشور و توزیع در مدارس، حتی دعوت از اساتید و برگزاری کارگاههای سه روزه در مدارس برای آموزش و آشنایی نسل نو با صنایع دستی شهرشان، برپایی مسابقات و جشنوارههای هنری، مثل عکاسی از بناهای تاریخی لاهیجان، دعوت از هنرمندان شهر و ساخت آثار هنری نمادین از شهر و نصب در میادین با نظارت اساتید فن. افراد صاحب فکر و ایده در این شهر کم نیستند، امیدوارم مسئولین، از اهالی فرهنگ و هنر شهر دعوت به عمل بیاورند و این همکاری صورت بگیرد.
ـ آیا در انتها نکتهای هست که بخواهید به آن اشاره کنید؟
بله. دو نکته هست که اخیرا ذهن من را به خودش مشغول کرده؛ یکی وضعیت بعضی خانههای تاریخی محله گابنه و دیگری رها شدن محوطه تاریخی پنجپیران که حدود هشت سال پیش کاوش شد و قرار بود تبدیل به سایتموزه شود، اما امروز کاملا رها شده. امیدوارم پیش از اینکه دیر شود، مسئولین مرتبط برای نجات خانهها و محوطه تلاش کنند.
دوست داشتم قدری بیشتر به موضوع نقش مدارس و مادران بپردازیم که فکر میکنم دیگر وقتی باقی نمانده. تک تک موضوعاتی که در این گفتگو به آنها اشاره کردیم، نیاز به ساعتها گفتگو و مطالعه و بررسی موشکافانه دارد که به دست متخصصان هر حوزه ممکن میشود. امیدوارم شما و همکارانتان در فصلنامه وزین لاهیجان، همچنان در مسیر آگاهیبخشی فرهنگی به جامعه پایدار باشید و دلهای مردم لاهیجان را به حضورتان گرم کنید. سپاس از شما که امکان این گفتگو را در اختیار من گذاشتید.