مرور تاریخ قاجار با عباس اقبال ۲
مرور تاریخ قاجار با عباس اقبال ـ بخش دوم: کشکمش با روسها و انگلیسیها
اشاره: گفتیم که روایت عباس اقبال از تاریخ ایران عصر قاجار، روایتی کامل و خالی از عیب و ایراد نیست، اما از نظر اختصار و انسجام، روایت قابل دفاعی است. همچنین اشاره شد که وی تاریخ را بررسی سرگذشت شاهان و سرداران و سیاست دولتها و نتایج جنگها میدید و از اینرو در نوشتههای او نباید سیرِ رشد یا انحطاط جامعه ایران و حیات اجتماعی مردم ما را جستجو کرد.
اما «ایام سلطنت فتحعلیشاه به علت شدت یافتن رقابتهای مستعمراتی دول اروپایی و کشیده شدن دامنه آن به حدود ایران، خواهی نخواهی این مملکت را هم در سیاست بینالمللی دنیا داخل کرد و روابط بین ایران با پارهای از کشورهای اروپا اهمیتی مخصوص پیدا نمود». شرح ملاقاتها و بررسی سیاست خارجی ایران آن عصر، از رخنهی تدریجی انگلیسیها و قول و قرارهایی که با ناپلئون گذاشته شد تا جنگهای ایران و روسیه و جدایی قطعی قفقاز از خاک ایران، بسیار طولانی و پرافت و خیز است و در این مرور کوتاه امکان پرداختن به آن وجود ندارد. فقط اشاره به این نکته ضروری است که برخی قراردادهایی که دولت ایران در آن زمان امضا کرد «از بدترین معاهدات تاریخ ایران» محسوب میشوند. مثلاً بعد از شکست از روسیه در نخستین دور جنگها، عهدنامهای موسوم به گلستان میان نمایندگان ایران و روسیه امضا شد که «شامل یازده فصل بود، و از شومترین معاهداتی است که در تاریخ ایران جدید به امضا رسیده بلکه چون آن اولین عهدنامه زشتی بوده است که اولیای امور ایران از شدت بیخبری با یک دولت اروپایی بستهاند و ندانسته در موقعی که روسیه در اروپا گرفتار بزرگترین بلایا بوده به قبول هر خواهش آن دولت تن در داده موجبات بدبختیهای بزرگی را برای آینده ایران فراهم ساختهاند». بعد هم که ایران در دور دوم جنگها مغلوب شد، معاهدهی ترکمانچای به ما تحمیل شد، که جزئیات آن به کنار، بخشهایی از ایران جدا شد و در مرزهای امپراتوری روسیه جای گرفت و شرایطی برای معاملات تجاری و روابط سیاسی وضع شد؛ میتوان گفت «مهمترین معاهداتی است که تا قبل از انقلاب [مشروطه] و نهضت اخیر ایران در تاریخ این مملکت بین ایران و یک دولت خارجی بسته شده چه علاوه بر اشتمال آنها بر شرایط و حدودی که همانها مبنای معاملات سیاسی و اقتصادی بین ایران و بزرگترین همسایگان گردیده سرمشقی شده است برای عموم دول خارجی دیگری که بعدها با ایران در این زمینهها معاهداتی بستهاند مخصوصاً یک قسمت از آن که راجع بوده است به حق حکومت قنسولهای روسیه در ایران (کاپیتولاسیون) به تدریج از طرف دولت ایران در مورد قنسولهای سایر دول بیگانه نیز مورد تصویب قرار گرفته و تا مدتی آلت اجرای نفوذ سیاسی عمال خارجی در کشور ما بوده است».
در سایهی این تغییر و تحولات بزرگ و پس از شکستهای جبراننشدنی ایران از روسیه در جنگهای قفقاز، حوادثی مانند شورش خراسان و درگیری با عثمانی و ناآرامیهای گاه و بیگاه در گوشه و کنار کشور، نگرانی زیادی ایجاد نکرد. اما مسألهی افغانستان که تقریباً از شب مرگ نادرشاه آغاز شده و همچنان تداوم یافته بود، با دخالت روسها و انگلیسیها دشوارتر شد و دولت ایران نیز در تدبیر قطعی آن ناکام ماند. همان روزهایی که هرات در محاصرهی سپاه ایران بود، انتشار خبر مرگ ولیعهد نیز شرایط را پیچیدهتر و عزم سرداران و سپاهیان را برای ادامهی نبرد متزلزل کرد و مسأله افغانستان همچنان حل نشده باقی ماند. گفتنی است که «عباسمیرزا از میان فرزندان عدیده فتحعلیشاه عزیزترین اولاد او به شمار میرفت و بر روی هم او یکی از بهترین افراد قاجاریه است، زیرا که علاوه بر شجاعت و مهارت در لشکرکشی به امور اداری و مملکترانی نیز بیش از جمیع ایشان توجه کرده و در ایام حکومت خود بر آذربایجان به آشنا کردن ایرانیان به تمدن جدید و امور لشکری و کشوری اروپایی پرداخته و علاوه بر اصلاح نظام جدید به دستیاری اروپاییان به توپریزی و قلعهسازی و ساختن اسلحه و انشاء کارخانجات چند جهت بافت ماهوت و باروت و طبع کتب در تبریز و خوی اقدام نموده و عدهای شاگرد به لندن و کارگر به روسیه فرستاده و اول کسی است که چاپ سربی را در ایران معمول ساخته است». البته «این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که یک قسمت عمده از رونق دوره حکومت و کار عباسمیرزا از برکت کفایت و وجود رجالی است که در زیر دست او خدمت میکردهاند، مثل: محمدخان امیرنظام مربی میرزا تقیخان امیرکبیر و میرزا بزرگ قائممقام اول و پسرش میرزا ابوالقاسم قائممقام ثانی و میرزا محمدصادق همای مروزی وقایعنگار و میرزامحمدعلی مستوفی و آشتیانی و غیرهم».
پس از مرگ عباسمیرزا، جانشینی به پسر او محمدمیرزا رسید. شاه به مخالفتهای شاهزادگان دیگر که هرکدام مدعی حق جانشینی برای خود بودند اعتنایی نکرد و «فرمان ولیعهدی و حکومت آذربایجان را به نام محمدمیرزا صادر نمود و او را با قائممقام به تبریز فرستاد». خود شاه چند ماه بعد در سی و هفتمین سال سلطنت «در اصفهان وفات یافت و جسد او را از آنجا برای دفن به قم بردند». «اشتهار مخصوص فتحعلیشاه در داخل و خارج به علت عیاشی شخصی و پولپرستی او کثرت اولاد و زوجات و وضع دربار و پارهای حرکات سادهلوحانه اوست». جالب آنکه باوجود آنهمه مشکل و بحران و جنگهای طولانی و بدفرجام، اساس سلطنت او مورد تعرض قرار نگرفت و تاج و تخت او تهدید نشد. «بیشتر پیشرفتهایی که در کارها نصیب فتحعلیشاه شده از برکت وجود پسران باکفایت و سرداران لایق اوست و همین جماعتند که در مدت سی و هفت سال پادشاهی فتحعلیشاه مدعیان عدیده سلطنت را از میان برداشته و باوجود سیاستهای دشمنانه خارجیان و تعرضات ایشان باز ایران را در تحت یک امر و حکومت حفظ کردهاند».
دوران محمدشاه با دردسرهای معمول و مرسوم و مخالفتهایی از درون خانوادهی سلطنتی و طبقهی حاکم شروع شد. فرماندهان وفادر به شاه جدید، مدعیان را یکی پس از دیگری مغلوب و مطیع کردند و مخالفتها را پیش از آنکه به خطری جدی تبدیل شوند قاطعانه فروشکستند. اما «محمدشاه پس از آنکه به استعانت و تدبیر قائممقام بر اکثر مدعیان فایق گردید و بر کرسی سلطنت مستقر گردید، همان راهی را رفت که پدرش در قتل اعتمادالدوله حاجی میرزا ابراهیم کلانتر پیش گرفته بود و پسرش در کشتن میرزا تقیخان امیرکبیر پیروی نموده به این معنی که به قتل قائممقام ثانی مدبر امور و بانی اساس سلطنت خویش دست زد و علت این امر علاوه بر اصلاحات مالی که قائممقام به آنها اقدام کرده و برخلاف میل غالب اعیان درباری بود و اینکه شخص قائممقام نیز تاحدی مغرور و مستبد به رای بود محسوب میشد و در کارها به رعایت رای محمدشاه که مردی ضعیفالنفس و بیتدبیر بود اعتنایی نداشت». پس از آن صدارت به حاجی میرزا آغاسی رسید که «به علت سابقه معلمی در مزاج شاه نفوذی داشت»؛ «و این شخص که به بیاطلاعی و سادهلوحی و بیتدبیری مشهور است در تمام مدت پادشاهی محمدشاه در صدارت باقی بود و این شاه پیوسته به او اعتماد و ارادتی مخصوص نشان میداده است».
مسأله افغانستان، تنشهای جدیدی را در مرزهای شرقی و بعد نواحی جنوبی ایران ایجاد کرد. سیاست روسها که از مدتها قبل به دنبال توسعه مرزهای خود در این منطقه بودند مشکلات ایران را بیشتر میکرد، اما انگلیسیها به هدف محکم کردن جای پای خود در هند به استقلال افغانستان و کوتاه شدن دست دولت ایران از این سرزمین میاندیشیدند. از اینرو موضوع افغانستان از تقابل بین یک امیر شورشی افغان و دولت مرکزی ایران فراتر رفت؛ محاصرهی مجدد هرات نیز جریان حوادث را شتاب بخشید؛ سفیر انگلیس «شاه را تهدید کرد که اگر دولت ایران به تصرف هرات اقدام نماید دولت انگلیس آن عمل را عملی خصمانه خواهد شمرد و کشتیهای انگلیس هم چندی بعد برای بازداشتن محمدشاه از خیال خود به تصرف جزیره خارک اقدام نمودند. عاقبت محمدشاه … چون دید از عهده محاصره هرات و خصومت علنی با انگلیس برنمیآید بعد از تحمل خسارات و تلفات بسیار از سر حصار این شهر دست برداشت و … به تهران برگشت و این عمل لطمه بزرگی بود با حیثیت ایران ایران در داخل و خارج».
سلطنت محمدشاه پس از آن چند سال دیگر ادامه یافت؛ ماجرای آقاخان محلاتی در کرمان و یزد، تداوم اختلافات مرزی ایران و عثمانی و تنشهای ناشی از آن و نیز فتنهی سالار در خراسان هر کدام برای مدتی ذهن وی را به خود مشغول کردند. در اواخر دوران او نیز، از دل اختلافات و رقابتهای درونی فرقهی شیخیه، فرقهی جدیدی به نام بابیه بیرون زد و ریاست آن را فردی به نام علی محمد شیرازی در دست داشت. علی محمد خود را باب و جانشین اما غایب شیعیان خواند و سپس «اندکی بعد از قیام پای ادعا را بالاتر گذاشت و خود را همان امام غایب دانست که در طی هزار سال شیعیان انتظار ظهور او را داشتند و کتابی آورد به نام بیان که آن را به زعم خود نسخکننده قرآن میپنداشت». این ماجرا هنوز به پایان نرسیده بود که «ناخوشی نقرس که پیوسته شاه را آزار میرساند، شدت کرد» و سومین شاه دودمان قاجار را از پای انداخت. «ایام سلطنت محمدشاه چهارده سال و سه ماه طول کشیده است. محمدشاه بر روی هم پادشاه خوبی نبود، ضعف نفس و بیتدبیری او معروف است. ارادت فوقالعادهای که از او نسبت به حاج میرزا آقاسی ظاهر میشد غالباً کارها را خراب میداشت».
پینوشت: تمام جملات و واژههای درون گیومه («») از کتاب «تاریخ کامل ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه» نوشته مرحوم عباس اقبال آشتیانی برداشته شده است.