مجله لاهیجان، یک شماره پاییزی ـ پاییز ۱۴۰۰ ـ شماره ۴۲
مجله لاهیجان، یک شماره پاییزی ـ پاییز ۱۴۰۰ ـ شماره ۴۲
در شرایطی که قیمتها افسار پاره کردهاند و اگر نه هر روز، که هر هفته کالاها گرانتر میشوند، کرونا جان عزیز بسیاری از مردم را میگیرد (و تازه این وسط مشکل پخش دارو هم وجود دارد)، دولت قبلی رفته و دولت جدید هنوز کاملاً مستقر نشده و … این حرف که «حواستان به فرهنگ هم باشد» خریداری ندارد. نه تنها خریداری ندارد، بلکه گوینده متهم میشود به شکمسیری.
سلام. از شماره قبلی مجله تا این شماره که اکنون در دست شماست، حوادث و اتفاقات زیادی، چه در شهر ما لاهیجان و چه در گوشه و کنار دنیا روی داد. هم شورای جدید شهر ما ـ البته با کمی تأخیر و با برخی حاشیهها ـ کار خودش را شروع کرد و هم دولت جدید اداره امور اجرایی کشور را به دست گرفت. هم موج جدیدی از همهگیری کرونا ایجاد شد و باز جان هزار نفر دیگر از هموطنان عزیز ما را گرفت و هم تروریستهای طالبان بار دیگر ـ بعد از دو دهه ـ افغانستان را اشغال کردند. هم شاهد قطعی و نوسان مکرر برق بودمی و هم با افزایش بیمهار قیمتها و گرانیها ـ تقریباً همه کالاها ـ مواجه شدیم. درباره هرکدام از این مسائل ـ و مسائل دیگری که در چند وقت اخیر با آنها سروکار داشتیم ـ میتوان دهها مقاله و یادداشت نوشت و ساعتها بحث کرد و از زوایا مختلفی به آنها پرداخت. تعدادی از رسانههای دیگر، کموبیش به این موضوعات پرداختند و درباره گوشههایی از مشکلات و نگرانیهای مردم نوشتند. البته رسانههای دیگری هم بودند که با روی کار آمدن دولت جدید دیگر نگران گرانی و تورم و مشکلات اقتصادی مردم نیستند و در اخبار و گزارشهای خودشان دیگر به چنین چیزهایی حتی اشاره هم نمیکنند. نه اینکه بخواهند به دولت جدید فرصتی بدهند تا کاملاً مستقر شود و وعدههایی را که داده است اجرایی کند، نه، اصلاً اینطور نیست؛ نگاهشان به همه چیز، حتی مشکلات مردم نگاهی سیاسی و حزبی و باندی است و نیتهای ناصواب خودشان را پشت گرفتاریهای جامعه پنهان میکنند. اما از این حرفهای تکراری و انصافاً بیفایده بگذریم و به مسائل مهمتری که اهالی لاهیجان با آن مواجه بودند یا مواجه خواهند شد برسیم. تابستانی را که پشت سر گذاشتیم، تابستانی بود با قطعی تقریباً هر روزه برق، و به جز این قطعیهای مکرر ـ و نامنظم ـ روزانه چند ساعت هم جریان برق شدت و ضعف پیدا میکرد و عملاً استفاده از وسائلی مثل کولر و کامپیوتر ـ و هر وسیله دیگری که به جریان ثابت و قوی برق نیاز دارد ـ ناممکن میشد. این مشکل را با همه اعصابخردی که داشت تحمل کردیم، اما خبری به نقل از وزیر جدید نفت منتشر شده است که گویا در فصل سرما با کمبود گاز مواجه خواهیم شد و احتمال افت فشار و حتی قطعی گاه و بیگاه بعید نخواهد بود. پس ما لاهیجانی ـ مثل سایر هموطنانمان ـ باید خودمان را برای مشکل کمبود گاز در فصل سرما آماده کنیم. اما درباره انتخابات شورای شهر در این دوره جدید و ترکیبی که از نتیجه نهایی آن شکل گرفت هم میشود نوشت، اما پرداختن به چنین مسائلی در حوزه کاری مجلهای فرهنگی مثل مجله ما تعریف نمیشود و ورود به این بحث ـ که اتفاقاً بحث جدی و مهمی هم هست ـ کاری خارج از حوزه فعالیت ما خواهد بود. از اینرو ما به انتخابات و روندی که برای تشکیل شورای جدید طی شد کاری نداریم، اما اگر فرصتی پیش آمد در شمارههای بعدی مجله، با برخی اعضای جدید شورای شهر درباره مسائل فرهنگی و اجتماعی شهرمان ـ که موضوعات فراوانی را در خود جای میدهد ـ به گفتوگو مینشینیم و دغدغههای مجله و خوانندگانش را با آنان در میان میگذاریم و حرفهایشان را هم میشنویم و منتشر میکنیم. اما یک نکته این وسط ناگفته نماند که فقط هم به انتخابات برنمیگردد و درباره بسیاری چیزها صدق میکند و آن پناه بردن برخی بازندگان به بحثهای اخلاقی و شبهاخلاقی است، آنهم در شرایطی که خودشان نیز از بیاخلاقی ابایی نداشته و ندارند و رسیدن به هدف از هر راه و به هر وسیلهای را مجاز میدانند. خب وقتی کسی خودش را به هیچ خط قرمزی محدود و ملزم نمیبیند، این حق را هم پیدا نمیکند که دیگران را به همین بهانه نکوهش کند ـ که اگر چنین کند تا حدی شبیه آن ضربالمثل قدیمی خودمان میشود که «دیگ به دیگ میگه روت سیاه». همچنین حالا که بحث انتخابات پیش آمد، ناگفته نماند تصمیم داشتیم با چند نفر از آنهایی که نامزد عضویت در شورای شهر بودند و در رقابت شرکت کردند و اسم آنان – به خاطر آرای کمشمارشان ـ در انتهای فهرست نتایج دیده میشد مصاحبه کنیم و از آنان بپرسیم که «در خودتان چه دیدید که تصمیم به حضور در رقابت گرفتید؟» این تصمیم را به دلایلی اجرایی نکردیم، اما پرسش ما همچنان به جای خود باقی است. و اما کرونا؛ افزایش آمار مبتلایان به کووید۱۹ که آن را موج پنجم همهگیری کرونا نامیدند، شهر ما را هم درگیر کرد. نه فقط درگیر کرد، که لاهیجان برای مدتی یکی از بحرانیترین شهرهای ایران بود. مبتلا پشت مبتلا، و مریض بدحال پشت مریض بدحال. مرگ در شهر ما خانه کرده بود و خیال رفتن هم نداشت. چه خانوادههای خوب و نجیب و گرمی که عضوی از اعضای خودشان را از دست دادند و به سوگ نشستند. از این پس، از کسی که رفته فقط جای خالی و دلتنگی و چند خاطره برای خانوادهاش باقی میماند؛ خالی و دلتنگی و چند خاطره، فقط همین. عجیب اینکه در همان روزهای تلخ و تیره که هر روز چند نفر میمُردند و تخت خالی در بیمارستانها وجود نداشت، عدهای از شهروندان حتی ماسک هم به صورتشان نمیزدند و دمدستیترین اصول بهداشتی و پیشگیری را رعایت نمیکردند. مطمئن بودند که بیمار نمیشوند؟ این اطمینان اشتباه است. در دنیا ـ و نه فقط هم درباره بیماری کرونا ـ قاعدهای کلی وجود دارد: اینکه اگر اتفاقی برای یک یا چند عضو از جامعهای رخ بدهد، احتمال اینکه همان اتفاق برای اعضای دیگر هم پیش بیاید بسیار زیاد است. این قاعده بخشی از نظام طبیعت است و به بیماریهای مسری هم محدود نمیشود. مثلاً اگر باران ببارد، فقط یک نفر را خیس نمیکند؛ اگر هوا سرد شود، همه باهم احساس سرما میکنیم؛ اگر دیوانهای در شهر بچرخد و به چند نفر سنگ بزند، اگر جلوی او گرفته نشود، حتماً به دیگران هم سنگ خواهد زد. همیشه باید این را به یاد داشته باشیم که تا روزی که کرونا کاملاً مهار نشده است، همیشه احتمال اینکه شر آن به هر کدام از ما ـ فارغ از سن و میزان تندرستی و معیارهای دیگر ـ بگیرد وجود دارد. اینکه در واکسیناسیون تأخیر شده، خب شده، اما حتی در شرایط بدتر از این هم مسئولیت شهروندی ما کمتر نمیشود. اتفاقاً در چنین مواقعی است که باید مسئولیتپذیرتر باشیم. اصولاً تا زمانی که مسئولیتپذیری را در خودمان تقویت نکنیم، نمیتوانیم جامعه بهتری بسازیم و به روزهای بهتر امید ببندیم. در انتهای این حرفها، اشارهای هم به موضوع فرهنگ داشته باشیم. مشکلات اقتصادی که کرونا بدترشان کرد، انصافاً کمر فرهنگ و هنر را، حداقل در شهرستان ما شکست. بد هم شکست. اوضاع اهالی این وادی که از قبل اصلاً خوب نبود، بدتر هم شد. نه اینکه فرهنگ به حاشیه رفته باشد، نه، به کل کنار گذاشته شده است. در شرایطی که قیمتها افسار پاره کردهاند و اگر نه هر روز، که هر هفته کالاها گرانتر میشوند، کرونا جان عزیز بسیاری از مردم را میگیرد (و تازه این وسط مشکل پخش دارو هم وجود دارد)، دولت قبلی رفته و دولت جدید هنوز کاملاً مستقر نشده و … این حرف که «حواستان به فرهنگ هم باشد» خریداری ندارد. نه تنها خریداری ندارد، بلکه گوینده متهم میشود به شکمسیری و برجعاجنشینی. که البته چنین نیست و کسانی که وسط هیاهوها و بحرانها، برای روشن نگه داشتن شمع فرهنگ تلاش میکند اتفاقاً جزو شریفترین و دغدغهمندترین افراد جامعهاند. بدون فرهنگ، این زندگی نه معنایی دارد و نه ارزشی. آنچه ما را از همه موجودات دیگر مجزا و متفاوت میکند همین «فرهنگ» در مفهوم عام آن است. بحث را پیچیده نکنیم، فقط اینکه آسیب غفلت از فرهنگ و بیتوجهی به ضعف روزافزون آن، در بلندمدت بیشتر معلوم میشود. به عکس، هر حمایتی که از این حوزه (و در واقع از فعالان اصیل این حوزه) انجام شود نوعی سرمایهگذاری خواهد بود. از ما گفتن. والسلام، نامه تمام.
مجله لاهیجان، یک شماره پاییزی ـ پاییز ۱۴۰۰ ـ شماره ۴۲