لاهیجان و بیهپیش در تاریخ ایران
لاهیجان و بیهپیش در تاریخ ایران
با نگاهی به کتاب «پیدایش دولت صفوی» نوشته میشل مزاوی
مجله لاهیجان: در بسیاری از پژوهشهایی که چگونگی تشکیل پادشاهی صفوی موضوع محوری آنان است، به لاهیجان و پادشاهی بیهپیش هم اشاره میشود، زیرا پایهگذار پادشاهی صفوی، هفت سال از حساسترین سالهای عمرش را در لاهیجان اقامت کرد و به تعبیری در پناه حکومت بیهپیش بود.
لاهیجان و بیهپیش در تاریخ ایران ـ اشاره به گوشهای از تاریخ بیهپیش، مقدمهای برای شروع بحث
لاهیجان در مقطعی از قرن نهم خورشیدی نقشی در کشمکشهای سیاسی و تحولات مذهبی زمانه ایفا کرد که به اعتقاد اغلب محققان و مورخان، تأثیری بسیار زیاد بر سیر تاریخ ایران گذاشت. ماجرا از این قرار بود که شاه بیهپیش، که مرکز حکومتش لاهیجان بود، یکی از آخرین بازماندگان خاندان صفوی به نام اسماعیل را در پناه خود گرفت و او را از آسیب دشمنانش حفظ کرد. که اگر چنین نمیکرد، اسماعیل ـ که بعدتر شاه اسماعیل صفوی شد ـ احتمالاً در همان کودکی به دست دشمنانش کشته میشد و حوادثی که در نوجوانی و جوانیاش با محوریت او روی داد هرگز اتفاق نمیافتادند. اینجا، حرف ما تحلیل و تفسیر وقایع نیست، درباره خود وقایع و مستندات تاریخی صحبت میکنیم. حضور اسماعیل صفوی (شاه اسماعیل بعدی) همراه با گروهی از مریدان خاندانش در لاهیجان واقعیتی تاریخی است، همچنین حمایت حکومت سادات کیایی از او و کوششهای فراوان شاه بیهپیش برای دور نگه داشتن اسماعیل از خطر دشمنانش. این دشمنان حتی چند بار تا لاهیجان در جستجوی اسماعیل آمدند، اما شاه بیهپیش هر بار با حیله و بهانهای آنان را دست خالی بازگرداند. او حتی یک بار دست روی قرآن گذاشت و قسم خورد که اکنون پای اسماعیل بر خاک گیلان نیست، که گویا پسرک را در زنبیلی گذاشته و از درخت بزرگی آویزان کرده بودند و از اینرو قسم شاه بیهپیش قسم دروغ محسوب نمیشد. خلاصه اینکه اسماعیل در بیهپیش ماند و چند سالی ـ حدود هفت سال ـ در لاهیجان زندگی کرد تا به نوجوانی رسید و بعد قدم به کشمکشهای آن روزگار گذاشت و با پیروزی بر رقبا و دشمنانش، پادشاهی صفوی را تأسیس کرد. این موضوع به کنار، این را هم میدانیم که درباره صفویان، تحقیقات بسیار زیادی، چه در ایران و چه در خارج از کشور انجام شده و این دوره مهم تاریخی همیشه یکی از دورههای جذاب و کنجکاویبرانگیز برای پژوهشگران بوده است. درباره چگونگی شکلگیری فرقه صفوی و افزایش شهرت و محبوبیت خاندان صفوی و رویدادهایی که در نهایت به تولد پادشاهی صفوی منتهی شد نیز تحقیقات بسیاری وجود دارد و هرکدام از منظری متفاوت با دیگری، زندگی و زمانه شاه اسماعیل صفوی را موضوع بررسی و مطالعه خودشان کردهاند. خب، درباره آنچه تا اینجا گفتیم فعلاً بحثی نیست. پس این مقدمه را ببندیم و به بحث اصلی خودمان برسیم.
لاهیجان و بیهپیش در تاریخ ایران ـ میشل مزاوی لبنانیتبار، محقق تاریخ اسلام و تشیع
گفتیم درباره تأسیس پادشاهی صفوی پژوهشهای زیادی انجام شده است و روایتهای مختلفی از روند تشکیل این حکومت وجود دارد. یکی از این مطالعات «پیدایش دولت صفوی» نام دارد و کاری از محققی به نام میشل مزاوی است. این کتاب، رساله دکتری مزاوی بود که گویا او در دانشگاه پرینستون از آن دفاع کرد و بعد از آن به کوشش مرکز مطالعات اسلامی آلمان تبدیل به کتاب و منتشر شد. مزاوی تبار لبنانی داشت و زمانی جنگ داخلی در این کشور، راهی آلمان شد و مدتی در فرایبورگ اقامت کرد. بعد به آمریکا رفت و در دانشگاه ایالتی یوتا، به عنوان مدرس تاریخ اسلام و تاریخ تشیع مشغول به کار شد. او اواخر پاییز ۲۰۱۳ میلادی از دنیا رفت. کتابش به تاریخ صعود و بالندگی خاندان صفوی در بستری بزرگتر، یعنی تحولات تاریخ تشیع در سرزمین ایران میپردازد. او دوره مغولها و بعد تیموریان و ترکمانها را به دقت بررسی میکند و فصلی را به فرقههای شیعی اختصاص میدهد. جلوتر به این میرسیم که او در این بررسی موشکافانهاش، به لاهیجان هم اشاره میکند و از نقشی که حکومت بیهپیش در سیر حوادث و تحولات آن عصر ایفا کرد مینویسد. اما آنچه هم جالب توجه و هم ستودنی است، تسلط مزاوی بر منابع تاریخی و متون دینی و مذهبی و رسالههای فقهی و کلامی علمای فرقههای مختلف اسلامی است. مزاوی عربزبان بود، به زبان انگلیسی هم تسلط داشت و آلمانی و فارسی و ترکی را هم میشناخت. حتی مقدمهاش را با حدیثی منسوب به امام علی(ع) شروع میکند: من علمنی حرفا کنت له عبدا، که ترجمه آن به فارسی چنین است «کسی که [ولو فقط] یک حرف به من بیاموزد، مرا بنده خودش ساخته است.» او در پژوهش به متونی استناد میکند که ما مطمئن هستیم بسیاری از مدعیان تحقیق یا اصلاً از وجودشان اطلاع ندارند یا اگر اطلاع دارند، این متون را نخواندهاند. یعقوب آژند، مترجم فارسی کتاب «پیدایش دولت صفوی» که نگاهی انتقادی و سختگیرانه به نوشته مزاوی دارد، مینویسد «چارچوب طرح کتاب، چنانکه خود نویسنده بر آن تأکید کرده، یک چارچوب عمومی است و لذا بسیاری از تفاصیل و مسائل روی زمین مانده… با تمام ایراداتی که بر آن مترتب است، ولی بههرحال طرحی نو برای شناخت نیروها و عناصر سازنده دولت صفوی و جنبشهای مذهبی ـ سیاسی دوره فترت بین ایلخانان (مغول) و صفویان است؛ که با استفاده از منابع و مآخد بسیار زیادی نوشته شده است.» میبینیم که حتی این مترجم که معتقد است «ایراداتی بر کتاب مترتب است» به این واقعیت اعتراف میکند که نویسنده در تحقیق خود از «منابع و مآخد بسیار زیادی» استفاده کرده است و کار او، کاری سطحی و دمدستی نیست و با تکیه بر متون تاریخی انجام شده است.
لاهیجان و بیهپیش در تاریخ ایران ـ روایت مزاوی از «پیدایش دولت صفوی» و اشاره او به لاهیجان
اما در چهارمین فصل کتاب «پیدایش دولت صفوی»، در روایت زندگی سیاسی خاندان صفوی، نام لاهیجان نیز به میان میآید. مزاوی در این فصل درباره فرقه صفوی بحث میکند و جزئیات داستان شکلگیری و سیر پرفرازونشیب آن را با منابع و روایات تاریخی محک میزند. او در این فصل ابتدا از افول قدرت سلسلههای تیموریان و ترکمانها مینویسد و شرایط ناآرام ایران در آن روزگار را به اختصار توضیح میدهد. البته گیلان در آن دوره از این ناآرامیها فاصله داشت و موجهای آشفتگی پشت کوههای البرز متوقف میشدند. به نظر مزاوی ـ و نیز بسیاری از مورخان و محققان دیگر ـ همین ناآرامیها و آشفتگیها، زمینه مناسبی برای ظهور و بالندگی قدرت صفویان ایجاد کرد، هرچند این اتفاق نه اتفاقی ساده و سریع بود و نه در زمانی کوتاه ممکن شد. یکی از این سلسلههای ترکمان، آققویونلوها بودند که در سالهای منتهی به برپایی پادشاهی صفوی به ضعف و زوال افتادند و بعد هم در مواجهه با قدرت نوظهور صفویان بهکلی نابود شدند. مزاوی این بحث را پیش میکشد که شاید «قدرت متمرکز و مداوم آققویونلوها میتوانست کاملاً جلوی نهضت صفویان را بگیرد» و سد راه بالندگی آنان شود. اما چنین نشد. نه فقط چنین نشد، روزی درویشی مرموز، در سخنی پیشگویانه گفت «طولی نخواهد کشید که شخصی از گیلان ظهور خواهد کرد… و مذهب اثنیعشری را در ایران برقرار خواهد نمود و نظم و نظام را بر آن برخواهد گرداند.» و این بازگرداندن نظم و نظام، جز با فروشکستن بقایای قدرت آققویونلوها ممکن نمیشود. وحشت از احتمال درستی این پیشگویی بود که شاه آققویونلوها را به کشتن پسران خاندان صفوی سوق داد. او علی، برادر بزرگتر اسماعیل را کشت، اما دستش به اسماعیل نرسید. مزاوی به نقل از کتاب تاریخ حبیبالسیر مینویسد علی پیش از مرگ، در آخرین لحظات عمر، اسماعیل را که بسیار کمسن و سال بود جانشین خودش خواند و به او گفت «آه برادر من! مهر آسمانی بر اسم تو زده شده، و مدتها قبل از تو بهصورت خورشید درخشانی از گیلان برخواهد تافت و با شمشیر تو کفر و الحاد از روی زمین محو خواهد شد.» اسماعیل همراه با برادر دیگر ابراهیم (که کوچکتر از او بود) پیشاپیش جمعی از مریدان خاندانش، به گیلان گریخت و در قلمرو قدرت سادات کیایی پناه گرفت. «اسماعیل و ابراهیم در گیلان خوب مورد استقبال قرار گرفتند (پس از چند ماه، ابراهیم ناقص شد و یا اینکه بهعنوان گروگان به اردبیل برگشت). این ناحیه، شامل لاهیجان شیعیمذهب بود و با حکام آققویونلو [که سنی بودند] مناسبات دوستانه نداشت. بههرحال رهبران صوفیگری فرصت را از دست نداده و از اسماعیل به خوبی محافظت کردند. امر نهضت در سواحل جنوبی دریای خزر پیشرفت زیادی کرد، تا آنجا که وقتی شاه اسماعیل گیلان را ترک گفت، پیروان زیادی در سرتاسر این منطقه داشت. اسماعیل وقتی که در گیلان بود، از محضر مولانا شمسالدین لاهیجی خواندن قرآن و آثار عربی و فارسی را یاد گرفت. [هرچند] در منابع اشارهای بر این مسأله نشده است که اسماعیل علوم شیعی را نیز در نزد لاهیجی تعلم کرده [باشد].»
لاهیجان و بیهپیش در تاریخ ایران ـ لاهیجان در سیر تاریخ ایران، تأملی بر آنچه مزاوی نوشت
نکاتی که در همین متن کوتاه و چندجملهای مزاوی دیده میشوند بسیارند. یکی از این نکات، اشاره او به توسعه شبکه حامیان و مریدان خاندان صفوی است، کاری که در زمان اقامت اسماعیل در لاهیجان انجام شد. این نکته که به چند روایت تاریخی از جمله لبالتواریخ قزوینی و احسنالتواریخ روملو متکی است، نشان میدهد که اقامت اسماعیل صفوی در لاهیجان، یک پناهندگی ساده نبوده است و او و کسانی که به خاندان او خدمت میکردند زیر سایه حکومت بیهپیش، فعالیتهای گستردهای را برای زمینهسازی قیام بزرگ خودشان شروع کرده بودند. بدون این زمینهچینی و ایجاد شرایط لازم، قطعاً کارشان پیش نمیرفت و به موفقیتی که بعدها دست یافتند نمیرسیدند. پس طبق این روایت، صفویان در لاهیجان گامهای مهمی به هدف تشکیل حکومت خودشان برداشتند و در برداشتن این گامها از کمک و همراهی حکومت بیهپیش بهره بسیار بردند. به فرض درستی این ادعا، میبینیم که نقش لاهیجان در سیر حوادث کشور ما چقدر پررنگ و مهم است و پادشاهی بزرگی که ایران را یکپارچه و به قدرتی جهانی تبدیل کرد (یعنی صفویان) تا چه حد مدیون حمایتهای حکومت بیهپیش بود. به تعبیری دیگر، دست است که بذر حکومت صفوی در آذربایجان ـ و نیز در اردبیل که در آن زمان بخشی از آذربایجان بود ـ جوانه زد، اما این جوانه در گیلان، بهویژه در لاهیجان رشد و نخستین مراحل بالندگی را پشت سر گذاشت. و این حکومت بیهپیش به مرکزیت لاهیجان بود که از این جوانه مراقبت کرد و آن را از آسیبهایی که تهدیدش میکرد دور نگه داشت. اسماعیل تا زمانی که خطراتی بیرون از قلمرو بیهپیش تهدیدش میکرد در لاهیجان ماند. مزاوی به نقل از منابع تاریخی مثل تاریخ خانی و اخبار الدول مینویسد «اسماعیل و پیروانش، دقیقاً ناظر بر آشفتگیهای بین اعضای خاندان آققویونلو بودند. شاید هم جاسوسان وضع را به اطلاع آنها میرسانیدند؛ چون فقط زمانی که اخبار اغتشاش و نزاعهای داخلی دولت سلاطین آققویونلو به گوش اسماعیل رسید او تصمیم گرفت که از گیلان حرکت کند.» سپس میافزاید «حرکت اسماعیل از گیلان از راه ارزنجان در قلب فلات آناتولی، نظیر یک لشکرکشی پیروزمندانه بود. او اول بار از لاهیجان حرکت کرده و در دیلمان اردو زد؛ سپس به طرف طارم رفت و در آنجا از نیروهای خود سان دید.» ادامه ماجرا، یعنی جنگها و لشکرکشیهای آغاز سلطنت شاه اسماعیل صفوی، خارج از موضوع ماست و روایت دیگری را میطلبد.