فاطمه علیپرست و نمایش بانوی گمشده
فاطمه علیپرست و نمایش بانوی گمشده: بانوی گمشده داستان زن تنهایی است که مرزهای میان دیروز و امروز را گم کرده و برای اعاده ارزش و احترامی که شایسته خود میبیند تلاش میکند. او عاشق، مادر، هنرمند سابق و فراتر از همه اینها انسانی است که جایی در میان مردم زمانه برای خود نمییابد. در مواجهه با این نمایش مانند هر اثر هنری دیگر، نخستین چیزی که ذهن ما را به خودش درگیر میکرد دغدغهها و دلمشغولیهای هنرمند خالق اثر بود. به گفته خود فاطمه علیپرست «نمایش بانوی گمشده از دو بعد متفاوت برایم قابل توجه بود. یک بعد آن چالش افزایش سن و گذر از میانسالی و به دنبال آن افول شهرت و محبوبیت شغلی هر انسان، و همچنین بررسی و خودارزیابی از کیفیت یا کمیت زندگی توسط خود شخصیت. بعد دیگر آن نگاههای متفاوت مردم و جامعه نسبت به شخصیت داستان پس از طی کردن سن جوانی و رسیدن به میانسالی و تاثیر اینگونه رفتارها بر او؛ این دو وجه متفاوت موجود در داستان، من را سوق داد تا به عنوان یک هنرمند این نمایش را کارگردانی و نیز در آن بازی کنم». پس ما در نمایش با مسأله افزایش سن و پیامدهای ریز و درشت آن برای افراد سروکار داریم، چیزی که علیپرست هم از آن به عنوان یکی از انگیزههای اصلی خود یاد میکند؛ اینکه «ایران در سالهای آتی با افزایش جمعیت میانسالی و سالمندی روبهرو میشود که این شامل خود بنده هم خواهد بود. همین مواجهه مستقیم و اجتنابناپذیر با این موضوع بود که انگیزهام را چند برابر کرد تا بخواهم چنین نمایشی را کار کنم. البته این نگرانی من محدود و منحصر به مسأله افزایش سن نیست. آدمهایی که زمانی مهم و اثرگذار و حتی محبوب و مورد توجه بودند، از یک جایی به بعد تحت عناوینی مثل بازنشستگی یا از کارافتادگی به حاشیه رانده میشوند و چنان با آنها رفتار میشود که انگار دیگر بودن یا نبودنشان اهمیتی ندارد. به نظرم ضرورت دارد که همه ما به این پرسش فکر کنیم که برای این قشر از جامعه چه کاری میتوانیم و باید انجام بدهیم؟». اما دغدغهها و دلبستگیها و حتی نگرانیهای هنرمند به کنار، باید دید که این نمایش چقدر بر مخاطبانش اثر گذاشته و تا چه اندازه در این زمینه موفق بوده است. فاطمه علیپرست در ادامه صحبتهایش به این موضوع هم میپردازد: «من با همه طیف مخاطب و با توجه به سن و جنسیت آنان سعی کردم ارتباط درست بگیرم و احساس میکنم این اتفاق به درصد زیادی افتاد، چون واکنش و بازخورد را از چشمان مخاطبان و تماشاگران، در هنگام اجرا دریافت میکردم و این باعث میشد بازی من هر روز با توجه به تماشاگران و در تعاملی که با آنها داشتم تا حدودی تغییر بکند و بازی بداهه هم داشته باشم». او میافزاید: «تمام تلاشم را کردم تا وقتی مخاطب از سالن خارج میشود، تازه تئاتر و نمایش در ذهنش جرقه بخورد و تا رسیدن به منزلش به لیلی نمایش من و لیلیهای سرزمین من بیندیشد، و آن قطعه کوتاه را که در بروشور نمایش هم وجود داشت بارها با خودش زمزمه کند: ای بانو بمان، این قصه بی تو فصلها تنهاست…»
برخی حواشی نمایش بانوی گمشده:
یک: این نمایش نخستین نمایشی بود که در پلاتو نوساز ساختمان اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان لاهیجان برگزار میشد. گویا این فضا یکی از ابتداییترین و پیشپا افتادهترین چیزهایی است که هر شهری برای تمرین و اجراهای اینچنینی به آن نیاز دارد، اما تا همین چندی پیش، شهرستان ما از داشتن چنین مکانی محروم بود.
دو: یک روز مانده به آخرین اجرا، اسماعیل میرغضنفری، فرماندار لاهیجان هم در محل اجرای نمایش حضور یافت و همراه با جمعی از همکارانش و نیز نگار نادری، رئیس اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان به تماشای بانوی گمشده نشست. اینکه فرماندار شهرستان ما ساعتی از روز پرمشغلهی خود را به حضور در مکانها و رویدادهای هنری و تماشای تئاتر اختصاص میدهد، حرکتی پسندیده و مثبت ارزیابی میشود و امیدواریم که هم تداوم داشته باشد و هم برای دیگر مدیران و مسئولان منطقهی ما الگو شود.
سه: این نمایش کاری از گروه تئاتر همزاد بود و از ۱۶ تا ۲۳ اردیبهشت اجرا شد. در آن چند روز بیشتر چهرههای فرهنگی و هنری شهرستان ما در روزهای مختلف به تماشای آن رفتند و اغلب آنها در پایان نمایش، بازی فاطمه علیپرست و نیز مضمون محوری داستانی را که او به تنهایی روایتش میکرد ستودند.