عارف قزوینی ، هنرمند متعهد عصر مشروطیت
عارف قزوینی ، هنرمند متعهد عصر مشروطیت؛ نگاهی به شخصیت سازندهی تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده»
عارف قزوینی زمانی دربارهی خودش گفته بود که «بدانید من زود میمیرم، اما مادر ایران قرنها مانند من پسری به وجود نخواهد آورد؛ زیرا طبیعت چهار، پنج چیز به من داده که یحتمل در گذشته و آینده همهی آنها را به یک نفر نداده و نخواهد داد. خیلی بهندرت واقع میشود که یک نفر هم استاد موسیقی باشد، هم خوانندهای بینظیر، هم اول آهنگساز یعنی مبتکر در آهنگ، هم شعرساز و هم گذشته از همهی اینها بهقدری علاقهمند به وطنش باشد که جان خود را در راه آن اینطور تمام کند، بدون اینکه بهقدر سر مویی آرزوی مقام و مرتبهای را داشته باشد. همیشه سعیم این بوده است که دروغ نگویم، در مملکتی که دروغ و دزدی بهطوری حکمفرماست که … میتوان گفت اکثریت با این طبقه است… موجبات دروغگویی که بیم و طمع میباشد در من موجود نبوده است». این صفات و تعریفات، آنهم زمانی که یک فرد خودش دربارهی خودش آنها را به کار بگیرد، اغراقآمیز و عجیب به نظر میرسد و احساس خودستایی را در شنونده و خواننده ایجاد میکند. اما به راستی عارف قزوینی همهی اینها بود. هم در خوانندگی، هم در آهنگسازی، هم در شعر چهرهی بسیار شاخصی بود، و هم به ایران عشق میورزید و دل در گرو سعادت و سربلندی آن داشت. عارف قزوینی در روزگار خود چهرهی موثری بود؛ آنقدر زیاد که مرحوم باستانی پاریزی میگفت: «تصنیف عارف و شعر عارف در بردن و آوردن دولتها در دوره مشروطه نقش داشت». عارف قزوینی را بیشتر با عنوان «شاعر وطنی» میشناسند. خودش میگفت که «اگر من هیچ خدمتی دیگر به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم، وقتی، تصنیف وطنی ساختهام که ایرانی از ده هزار نفر، یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چه؟ تنها تصور میکردند وطن، شهر یا دهی است که انسان آنجا زاییده شده باشد!» این اصطلاح «وطن» که عارف قزوینی از آن سخن میگوید، در کنار اصطلاحات دیگری مثل «آزادی» و «ملت» از زمان مشروطیت بر سر زبانها افتادند؛ هرچند شاید ما ایرانیان هنوز هم دربارهی معنی درست و اصیل آنها به فهم مشترکی نرسیده باشیم.
اما چرا عارف قزوینی را مشهورترین شاعر دورهی مشروطیت میدانند، و بزرگانی مثل ملکالشعری بهار (سرایندهی قطعهی معروف «مرغ سحر») را نه؟ دو پاسخ برای این پرسش وجود دارد. یکی پاسخ محمدعلی اسلامی ندوشن است که به کیفیت کار عارف اشاره دارد و میگوید: «شور و نالهای در سخن عارف است که شعر را در اعماق روح مینشاند و آب را به چشم شنونده میآورد». اما پاسخ دوم، مهمتر و گویاتر است؛ اینکه «اشعار سادهای که او برای مردم کوچه و بازار میسرود و سرشار از کنایههای عامیانه و ضربالمثلها بود و این برای مردمی عامی که درصد قابل توجهشان حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند، اتفاقی مهم به شمار میرفت». عارف قزوینی با سرودهها و اشعارش به حوادث کشور واکنش نشان میداد، و نسبت به آنچه میدید و میشنید ساکت نمینماند. یکی از نقاط اوج این واکنشهای او، به زمانی برمیگشت که روسها، گیلان و آذربایجان را اشغال کردند و شماری از بهترین جوانان آزادیخواه را به خاک و خون کشیدند. عارف قزوینی آن زمان با سرودهای حزنانگیز به این حوادث تلخ واکنش نشان داد و عمق ناراحتی و تأثر خود را ابراز کرد؛ همان سرودهی مشهورش با عنوان «از خون جوانان وطن لاله دمیده»:
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایهی گل، بلبل از غصّه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کج رفتاری ای چرخ!
چه بدکرداری ای چرخ!
سر کین داری ای چرخ!
نه دین داری، نه آیین داری، ای چرخ!
نه فقط شعرهای او، که این واکنش را در زندگی شخصیاش هم میتوان دید. محمدعلی سپانلو حتی بادهگساریها و خوشگذرانیهای او را در همین چارچوب میبیند. «وقتی به بررسی بادهگساریها، خوشگذرانیها و در نهایت قهرکردنها و غمگینشدنهای عارف در دوران جوانی میپردازیم، به نظر میرسد رفتارهایی که در این زمینه از عارف سرزده است همه ناشی از واکنشهای او به عشقهای نافرجام و غمانگیز دوران نوجوانی شاعر و البته اوضاع جامعهی سنتی، عقبمانده و بیآرمان او است. این روحیات در دورهای که عارف به عنوان یک مرد سیاست هنرش را پی گرفت، به خاطر شکستهای جنبش آزادیخواهی در ایران و کشته شدن تعداد زیادی از جوانان در راه این انقلاب و البته خودکشی بسیاری از همراهان عارف که دیدند تلاشهایشان به ثمر ننشسته، شدت گرفت». عارف قزوینی چنین شخصیتی بود، دلسوز و دلسوخته، و به شدت سرخورده از حوادث روزگار خود. اما اینکه برخی او را از رهبران و سران مشروطیت میدانند، انصافاً کمی مبالغهآمیز، و خب، نادرست است. به قول ساسان فاطمی (پژوهشگر موسیقی) عارف «آدم سیاسی نبود، هنرمندی بود که در موقعیتهای مهم تصانیف شورانگیزی میساخت و اجراها و کنسرتهایش … بر مردم تأثیر میگذاشت… او مثل همهی هنرمندان متعهد سیاسی به اتفاقات واکنش نشان میداد، و این واکنشها خیلی موثر و شورانگیز و هیجانانگیز بودند. اما نه یک رهبر فکری بود و نه تواناییاش را داشت که جنبشی به راه اندازد و نه اساساً چنین کاری کرده است».
پینوشت: بیشتر اطلاعات موجود در این متن و نقل قولهای مربوط به عارف قزوینی برگرفته از یکی از پروندههای مجله «مهرنامه» (شماره ۴۳ ـ مرداد ۱۳۹۴) است.