سعید نفیسی و لاهیجان / روایت استاد از بقعه چهار پادشاه
سعید نفیسی و لاهیجان / روایت استاد از بقعه چهار پادشاه
مجله لاهیجان: بهار سال ۱۳۰۶ سعید نفیسی چند روزی مهمان شهر ما بود. از چهار پادشاه دیدن کرد و بعد از بازگشت به تهران، مقالهای بلند دربارهاش نوشت.
سعید نفیسی و لاهیجان [یکم] سعید نفیسی نام ناشناختهای نیست و نیازی به معرفی او به کتابخوانهای کشور ما وجود ندارد. او را یکی از بزرگان یکصد سال اخیر ایران میشناسند و در فهرست نسل نخست اساتید دانشگاهی ایران محسوبش میکنند. در کنار تدریس، نویسنده چیرهدست و پرکاری هم بود. صادق رضازاده شفق درباره سعید نفیسی مینویسد «من در تمام مدت شناسایی او حیران کار و کوشش او بودم. میتوانم بگویم که در همه عمر مردی در کتابدوستی و مطالعه و فراواننویسی و کنجکاوی ادبی مانند او ندیدم… در عین فراواننویسی تندنویس هم بود و اگر قلم برمیداشت، مدتی نگذشته مقالهای وافی و مطالبی کافی به رشته تحریر میکشید… در هر صورت اینگونه ثمربخشی حیرتآور از نفیسی عجب نیست و در این کار هیچیک از نویسندگان و مؤلفان زمان ما به پایه او نمیرسد و باید او را از حیث تعداد آثار با امثال یاقوت حموی یا ابوعلی سینا یا غزالی، و از متأخرین با مؤلف ناسخالتواریخ مقایسه کرد… تندنویسی او خود استعداد نادری بود که من در همه عمر بر او ثانی ندیدم. قلم در لای انگشتان باریک او ساز سیال و سیار و منبع فیاضی بود که ایست نداشت و اگر آغاز به نوشتن میکرد ساعتی نمیگذشت که ستونها و صحیفههایی مشحون از عبارات شایان و فارسی استوار روان روی میز تحریر پخش میگشت و شخص آنچه را که سحر قلم عنوان دادهاند، به چشم میدید.» نیز دربارهاش میگوید که او از پیشگامان مکتب نثر دانشگاهی است، که از جمله ویژگی این نثر پیراستگی عبارات در لفظ و معنا بوده، چنانکه نویسنده میکوشید، اندیشههای خود را چنان ساده بیان کند که عبارات او از هر گونه پیچیدگی دور مانده و ضمن دوری کردن از عناصر ادبی، از استحکام دستوری بهره بگیرد.
سعید نفیسی و لاهیجان [دوم] نود و چند سال پیش، در بهار سال ۱۳۰۶ بود که سعید نفیسی چند روزی مهمان شهر ما بود. مینویسد «روز نهم فروردین امسال بود که مصاحبت و راهنمایی آقای کدیور، رئیس مدرسه حقیقت لاهیجان را برای دیدن آثار تاریخی شهر و اطراف آن مغتنم شمردم. در زمانهای پیشین مورخین ایرانی نمیدانستند روزی برسد که هر یک از بقایای کوچک عصر ایشان در راه علم تا این درجه گرانبها باشد، اگر چنین تصوری میکردند تاریخ دوره خویش را مفصلتر از آنچه مانده است مینگاشتند و کتب سلف را با بیاعتنایی دور نمیکردند. تاریخ مملکت ما بسیار صحایف تاریک و مبهم دارد. بسا نکات مهم است که مورخین با لاقیدی فروگذاشتهاند. خوشبختانه در این میان بعضی آثار مانده است که در تحقیق تاریخ ایران بسیار مغتنم هستند و آن بیشتر در بقاع و مشاهد مانده است. اولیا و مشایخی که در ایران قدیم بیش از هر مملکت بودهاند در زمان حیات خویش و در آن ایامی که به نزهت درون و تزکیه نفس عقاید مردم را به خود جلب میکردند نمیدانستند روزی خواهد رسید که مشاهد ایشان از برکات انفاس آنها مخازن تاریخ ایران و ذخایر صنایع باستانی مملکت ما خواهد بود. چهار مرد بزرگی که در لاهیجان در جوار یکدیگر مدفونند، چند سطر روشن بر تاریخ ایران میافزایند.» او از چهار پادشاه صحبت میکرد. ادامه میدهد «بقعه معروف به چهار پادشاه در وسط شهر لاهیجان یعنی در لاهیجان کهنه، در محله میدان در جوار مسجد جامع، از یک طرف و در جوار بازار از طرف دیگر واقع شده است. معماری آن با سایر مشاهد و بقاع گیلان فرق دارد: در گیلان رطوبت هوا مانع است که بناهای آجری یا سنگی به جا ماند و چون چوب بسیار و ارزان است طبعاً هر بنایی را بیشتر با چوب میسازند و البته چوب تحمل گنبدهای آجری یا کاشیکاری ندارد و اگر گنبدی باشد به شکل مخروط و از سفال است و به ندرت چند کاشی کبود یکرنگ بر رأس مخروط گذاشتهاند. ولی همیشه بقعه عبارت است از فضایی که صحن آن را تشکیل میدهد و لازم نیست که همیشه محصور باشد. در وسط صحن صفهایست به ارتفاع یک یا دو ذرع که روی آن مرقد قرار دادهاند تا از رطوبت زمین، محروس و مصون باشد.»
سعید نفیسی و لاهیجان [سوم] نفیسی مینویسد «اما بقعه چهار پادشاه برخلاف این است. شاید بهواسطه آنکه در وسط شهر ساخته شده است و فضای کافی برای آن نیافتهاند. صحنی است نسبتاً کوچک که از طرف جنوب آن بنایی ساختهاند که تمام ضلع جنوبی را گرفته است. فضای حین مربع مستطیل است. در تمام طول بنا ایوانی است با سقف و ستونهای چوبین. سر در بقعه با آجر قرمز ساخته شده، ولی بهمعمول گیلان روی آن را گچ کشیدهاند و بر گچ نقاشی کردهاند. نقاشیهای سردر قدیمی نیست و بیش از چهل سال را نمینماید و به همین جهت، سبک آن و مهارت صنعتی آن قابل توجه نیست و بلکه بیشتر واضح میکند که صانع آن استاد نبوده است. درِ بقعه نیز تازه است و در آن زنجیری از حلقههای درشت آهنین به شکل مثلث آویختهاند که در تمام ایران نشانه مخصوص مشاهد و بقاع است و چنانکه عوام عقیده دارند علامت حصن آن بقعه است که اگر کسی از آن بگذرد و متحصن گردد، در امان خواهد بود. ایوان بقعه نیز گچکاری و نقاشی شده است و نقاشی آن هم جدید و تا یک درجه از روی بیمهارتی است، چنانکه در نظر اول تصور قهوهخانهای یا سردر حمامی کردم. فقط داخل حجرههای این بقعه است که از حیث تاریخ و صنعت اهمیت دارد. در ایوان به فاصله معین دو در دیده میشود و هر یک از آنها مدخل حجرهایست. از راست به چپ این دو حجره، مرقد چهار نفر از معاریف لاهیجان است که هر یک در تاریخ ایران عنوانی دارند و مردم گیلان را عموماً و اهالی لاهیجان را بالاخص نسبت به ایشان معتقداتی است، چنانکه هنوز بقعه چهار پادشاه یکی از زیارتگاههای مقرب گیلان است. در حجره اول مرقد یک نفر و در حجره دوم مرقد سه نفر دیگر قرار گرفته است.»
سعید نفیسی و لاهیجان [چهارم] نفیسی در این مقاله بلند، که تابستان آن سال در مجله «تعلیم و تربیت» منتشر شد به تفصیل از معماری و ویژگیهای ساختمان و نشانههای تاریخی چهار پادشاه مینویسد و جا به جای نوشتهاش، به تاریخ خاندان کیایی نیز اشاره میکند. میافزاید «بقعه معروف به چهار پادشاه، مزار چهار نفر از بزرگان لاهیجان است: سید خورکیا متوفی در ۶۴۷؛ سید علی حسینی متوفی در ۷۹۱؛ سید رضا حسینی متوفی در ۸۲۹؛ سید رضیکیا متوفی در ۸۲۹. از اینجا معلوم است که نخست سید خورکیا در ۶۴۷ درگذشته و وی را در این محل دفن کردهاند و حجرهای و بقعهای برای مرقد وی ساختهاند. پس از آنکه سید علی حسینی در ۷۹۱ (ظاهراً) یعنی چهل و چهار سال بعد رحلت کرده است در طرف چپ آن حجره، حجرهای دیگر ساختهاند و وی را در آن به خاک سپردهاند. شاید برای آنکه در حجره اول جا نبوده است، زیرا که آن حجره چنانکه امروز است جا برای یک مرقد بیشتر ندارد. پس از آن سیوهشت سال بعد، در ۸۲۹، بعد سید رضا حسینی پسر سید علی درگذشته و وی را در جوار پدرش به خاک سپردهاند و چون در همان روز سید رضیکیا پادشاه گیلان نیز رحلت کرده، وی را در همان حجره دفن کردهاند. از اینجاست که این بقعه به نام چهار پادشاه معروف شده، زیرا که یکی از مدفونین آن، سید رضیکیا پادشاه گیلان است و سه نفر دیگر از اولیا و مشایخ دین. در ایران همیشه معمول بوده است که اولیا و پیشوایان دین و عرفای نامی را پادشاه وقت خویش میخواندند و این سه نفر پیشوا را نیز پادشاه خواندهاند، لذا نام چهار پادشاه پیدا شده است.»
سعید نفیسی و لاهیجان [پنجم] نفیسی به تهران برگشت و از آنچه در لاهیجان، از چهار پادشاه دیده بود نوشت. مفصل و با دقت هم نوشت. سفر به لاهیجان در ذهن او خاطراتی فراموشنشدنی ساخته بود و او از آن پس به هر آنچه به این شهر مربوط میشد، توجه بیشتری نشان میداد. بیستوچهارم شهریور ۱۳۰۶ نوشت «در اخبار بیستویک شهریور امسال در جراید تهران خواندم که در ضمن حریق لاهیجان که چند روز پیش در هفته گذشته رخ داده، بدبختانه قدری از بقعه چهار پادشاه نیز سوخته است. اخبار جراید تصریح نکردهاند که آسیب حریق در چهار پادشاه تا چه حد بوده است و اطلاع دیگری از سایر منابع نیز نرسیده و به همین جهت معلوم نیست از این نفایس که (در آن مقاله) شرح دادم چیزی طعمه آتش شده است یا نه، اگر آتش بدین نفایس دست یازیده باشد، جای لهو و تأسف است و این سطور به منزله مرثیهای بر آن نفایس خواهد بود.» نگرانیاش طولانی نشد. خبرهای بعدی را که شنید، خیالش راحت شد. نوشت «راپرت (گزارش) نمره ۷۲۴ مورخ بیست شهریور ماه ۱۳۰۶ حکومت لاهیجان به وزارت داخله، حاکی است که این حریق در شب نوزدهم شهریور روی داده و تا عصر دوام داشته و در نتیجه قسمتی از بازار و مسجد جامع و کاروانسرای جنب مسجد و مدرسه مسجد جامع لاهیجان سوخته و برای دفع حریق قسمتی از حسینیه چهار پادشاه را خراب کردهاند. بنابراین بر نفایسی که ذکر کردم، دستبردی نرسیده است.»