جمعه, آبان ۹, ۱۴۰۴
مطالب عمومی

جمعیت نهضت اقتصاد گیلان برای تحریم شوروی

جمعیت نهضت اقتصاد گیلان برای تحریم شوروی

مجله لاهیجان: شروع داستان گیلان و روسیه، دست‌کم به اواخر دوره صفوی برمی‌گردد. داستان بلند و پرفراز و نشیبی هم هست. حتی بعد که حکومت تزاری سقوط کرد و کنار رفت و نوبت به شوروی رسید، بازهم این داستان ادامه پیدا کرد. فصلی از این داستان طولانی، به اوایل دوره سلطنت رضاشاه، یعنی سال‌های ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۶ خورشیدی برمی‌گردد. زمانی که بازرگانان گیلانی به شرایط غیرمنصفانه تجارت با روس‌ها معترض شدند و تصمیم به تحریم شوروی گرفتند.

جمعیت نهضت اقتصاد [یکم]

در روسیه که انقلاب شد و بعدش هم نظام شوروی جای حکومت تزاری را گرفت، برخی ایرانی‌ها و نیز شماری از گیلانی‌ها گفتند – یا فقط فکر کردند و به زبان نیاوردند – که شرایط از اساس تغییر کرده است و روابط ایران با همسایه شمالی‌اش به مسیر متفاوتی می‌افتد. به‌ویژه شعارهای انقلابی حاکمان جدید روسیه، به این ذهنیت ایرانی‌ها و گیلانی‌ها دامن می‌زد. البته اشتباه می‌کردند. خیلی زود هم متوجه اشتباه‌شان شدند. هرچند شوروی، حکومت تزاری نبود و تفاوت‌های زیادی با آن داشت، اما حداقل تا جایی که به روابطش با ایران برمی‌گشت، در باز روی همان پاشنه گذشته می‌چرخید؛ از جمله در معاملات تجاری. ناصر عظیمی در کتاب «تاریخ گیلان» می‌نویسد «نخستین اختلافات در تجارت با ایران و به‌ویژه با نیمه شمالی کشور که با روسیه روابط تجاری گسترده داشت، در همان سال‌های نخست برآمدن سردارسپه بروز کرد. مشکل از آنجا آغاز می‌شد که خرید محصولات تولیدی گیلان در طرف شوروی علاوه بر اینکه پایاپای و بدون پرداخت پول صورت می‌گرفت، از طریق شرکت‌های دولتی انجام می‌شد، ولی فروشندگان آن در گیلان و ایران، شمار زیادی از بازرگانان یا بنگاه‌های منفرد بودند. در چنین شرایطی شرکت‌‌های روسی می‌توانستند با اتحاد بین خود از طریق یک مرکز فرماندهی واحد تجاری، محصولات تولیدی گیلان را به پایین‌ترین قیمت خریداری کنند. پیدا بود که این وضع به نفع شرکت‌های تجاری شوروی بود و در نتیجه همین شرایط بود که دولت شوروی چندان به بستن قرارداد تجاری با ایران تمایل نشان نمی‌داد. برای رفع این اختلافات، سید حسن تقی‌زاده از سال ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۲ به مدت یک سال برای انعقاد یک قرارداد تجاری در مسکو حضور پیدا کرد ولی موفقیت زیادی کسب نکرد و باوجود اینکه یک قرارداد موقت در تابستان ۱۳۰۳ بین طرفین منعقد شد، اما روابط هم‌چنان ناروشن و ناپایدار بود. مهم‌ترین موضوع در این زمان انعقاد یک قرارداد تجاری بود که بازرگانان ایران آن را از دولت درخواست می‌کردند، ولی شوروی از آن سر باز می‌زد، زیرا وضع ناروشن و نابرابر بین بنگاه‌های متحد دولتی شوروی و بنگاه‌های منفرد و پراکنده گیلانی و ایرانی به نفع دولت شوروی بود.»

جمعیت نهضت اقتصاد [دوم]

محمدحسین آیرم، فرمانده تیپ مستقل شمال در شرح وضعیت تجارت در آن مقطع زمانی نوشت «رئیس تیپ مستقل شما عرض می‌کند نظر به اینکه تجارتخانه‌های مختلف روس کلیه معاملات تجارتی سواحل بحر خزر را به صورت انحصار اداره می‌نمایند، رعایای سواحل با داشتن منابع ثروت در منتهای فقر و فلاکت زندگی می‌کنند. برای اینکه تجارتخانه‌های روسی امتعه ایرانی را با نازل‌ترین قیمت‌ها خریداری و از طرف دیگر امتعه روسی را به هر قیمتی که دل‌شان می‌خواهد به ایرانی‌ها می‌فروشند. به‌طوری که تجارت روس و ایران با حالت حاضره تولید منافع کلی برای روس‌ها نموده و خسارت عمده به تجار ایرانی وارد می‌آورد. مثلاً برنج را که روس‌ها سابقاً پوطی [هر پوط حدود شانزده کیلوگرم] بیست قران می‌خریدند، امروز از قرار پوطی پنج قران در ایران می‌خرند و در داخله خودشان بیست‌وپنج قران می‌فروشند. یا اینکه قند را در باطوم [بندری در ساحل دریای سیاه] سی قران می‌خرند، در ایران بیشتر از هفتاد قران می‌فروشند. با این وضع فعلی روس‌ها به‌هیچ‌وجه محتاج به امضای معامله تجارتی با ایران نیستند. برای جلوگیری از این فقر و فلاکت سواحل و پیشرفت و ترقی تجارت ایران، پیشنهاد می‌نماید یک هیئت از تجار ایران تشکیل شود که کلیه محصولات رعایا را به واسطه فرطه احتیاج به قیمتی نازل می‌فروشند، خریداری و نرخ اجناس را به‌دست گیرند. البته فرطه احتیاجی که روس‌ها به امتعه و محصولات ایرانی دارند محصول مزبور را به توسط هیئت تجار چندین برابر قیمت امروز می‌توان فروخت.» آیرم همان روزها چند یادداشت دیگر هم نوشت، که همگی متن و محتوایی مشابه همین یادداشت دارند.

جمعیت نهضت اقتصاد [سوم]

عظیمی می‌نویسد روابط تجاری روسیه با گیلان بسیار مهم و حیاتی بود. درواقع همان‌گونه که آیرم می‌گفت روسیه ناگزیر بود از گیلان محصولات کشاورزی خریداری کند، و در گیلان آن روزگار نیز نمی‌شد نبود روسیه شوروی را به عنوان یک شریک تجاری تصور کرد. چون هم موقعیت جغرافیایی گیلان و راه تجاری منحصر به فرد کشور که از درون آن می‌گذشت، این وضعیت را دیکته می‌کرد و هم ویژگی نوع محصول اصلی صادراتی گیلان در این زمان، یعنی برنج که تنها می‌توانست از طریق کشتی و حمل و نقل آبی به روسیه مقرون به‌صرفه باشد. زیرا ویژگی نسبت وزن به قیمت این کالا با توجه به شبکه حمل و نقل آن روز، برای صدور به کشوری دیگر به‌صرفه نبود. از این‌رو از پاییز هر سال که تولید جدید محصول برنج گیلان به بازار عرضه می‌شد، صادرات برنج در گیلان به شوروی هم شدت بیشتری به خود می‌گرفت و مسائل تجاری بین ایران و شوروی هم هیاهوی بیشتری در گیلان پیدا می‌کرد. ماجرا هرچه بیشتر ادامه پیدا کرد، مشکلات نیز بیشتر شد. تقریباً همه بازرگانان گیلانی یا بازرگانان غیرگیلانی مقیم گیلان، به این نتیجه رسیده بودند که مناسبات با همسایه شمالی ناعادلانه و غیرمنصفانه است و تجارت به سبک و سیاق قدیم دیگر معقول و منطقی نیست. پس شرایط را تحمل نکردند و دست به کاری جالب زدند. به نوشته عظیمی از اواخر سال ۱۳۰۵، یعنی زمانی که گیلان از اعتراضات مجلس ششم عبور کرده و مسأله تنش‌های آن انتخابات به اتمام رسیده بود، اولین اعتراضات به روابط تجاری شوروی با ایران با تشکیل تشکلی به نام «جمعیت نهضت اقتصاد» در سراسر نیمه شمالی کشور وارد فاز جدیدی شد. گیلان یکی از مراکز اصلی اعتراضات این تشکل بود. دست‌کم می‌دانیم که در گیلان تشکل این نهاد با اشاره سرتیپ زاهدی، جانشین آیرم بوده است.

جمعیت نهضت اقتصاد [چهارم]

جهانگیر سرتیپ‌پور در یادداشت‌هایش – که بخش عمده آن مرور خاطرات اوست – از آن روزها و فعالیت‌های جمعیت نهضت اقتصاد می‌نویسد. به روایت او «دعوتی در منزل آقای صراوندانی شده است برای مذاکرات مهم. رفتم، دیدم بعضی از علما مانند سید عبدالوهاب صالح [مجتهد ضیابری] که از معارف آزادی‌خواهان و مبارزین استقلال بوده است با جمعی از مالکین و تجار در سالن بزرگ میزبان نشسته‌اند. دوستان ما از قبیل آقای محمود رضا طلوع، ابراهیم فخرایی، میرزا ابوطالب اسدی، حسن مهری و غیره هم حضور دارند. از این جمع مختلط چیزی دستگیرم نشد تا آقای امجدالتجار شروع به سخن کرد و معلوم شد زمینه‌ای باید فراهم شود برای تحریم معاملات با شورویان، به دلیل آنکه آن‌ها در معامله با ایران شرایط نامساوی پیشنهاد می‌کنند و ابراز قدرت هم می‌کنند. حضار بعضاً این پیشنهاد را با تردید تلقی کردند. آقای میرزا ابوطالب اسدی سخن گفت و قدری بازتر بحث نمود و اشاره کرد که اگر از طرف مردم اقدامی شود، دولتیان عکس‌العملی نشان نخواهند داد. سرتیپ‌پور در ادامه نوشته‌اش، می‌گوید که در همین نشست، گروهی هفده نفری به نمایندگی از جمع انتخاب شدند تا با دولتی‌ها و مقامات رایزنی کنند. می‌نویسد «اندک‌اندک روشن شد دولت برای آنکه در مذاکرات اقتصادی با شوروی‌ها بهانه مساعدی جهت تحویل مواد پیشنهادی شورویان تحصیل کرده باشد، صلاح دانسته است، ملت، اجتماعی به نام نهضت اقتصاد تشکل دهد، معامله با حضرات را تحریم کند و حتی تصمیمات شدید علیه بازرگانانی که راساً قرار معامله با شوروی بگذارند اتخاذ کرده و اجرا نماید.» خلاصه که آن‌ها درباره تشکیل جمعیت توافق کردند و قرار شد که چند نفر برای تصمیم‌گیری نهایی با زاهدی صحبت کنند و «اگر دستوری باشد به صراحت از او بشنوند» و سپس، دو روز بعد، دوباره دور هم جمع شوند و کار را پیش ببرند.

جمعیت نهضت اقتصاد [پنجم]

راوی می‌افزاید به روز مزبور جمع شدیم. نمایندگان جمعیت آمدند. با اطمینان کامل صداهای‌شان گرم و احساسات‌شان شدید؛ «مرگ یک بار شیون یک بار»، که آقا چقدر می‌توان دسترنج زارعین بینوا را به نصف قیمت تحویل شوروی‌ها کرد و متاع آنان را به بهای گران خرید. نه خیر، نه می‌فروشیم و نه می‌خریم. هرکس هم جرئت کند و با آنان معامله‌ای کند، چنین و چنان می‌کنیم. سخنانی از این قبیل و مقرر شد جلسه عمومی هم زودتر تشکیل شود و اعلامیه تحریم معاملات نیز صادر شود و نهضت اقتصاد رسماً به جامعه معرفی گردد. آنچه در روایت سرتیپ‌پور قابل‌اعتناست، تشکیل گروهی برای تنبیه بازرگانان خاطی است؛ «ضمناً منافقین و سودجویانی که با شوروی‌ها سروکار می‌یافتند معرفی می‌شدند و مامورین بازرسی مامور تحقیق، گزارش و نتیجه امر به کمیسیون تنبیه و مجازات اعلام می‌شد. به عنوان مثال رزاق‌اف محکوم شناخته شد و شبانه بر او تاختند. کتک مفصلی نوش جان کرد. علی‌اصغر آذرنیا تاجر دیگر متهم شناخته شد، کاریکاتور وی را بر پرده‌ای کشیده و با کلمات موهن در بازار گرداندند. مامورین انتظامی در صورت وصول عرض‌حال، توجیه شده بودند تا رسیدگی را به دنده زمان می‌انداختند و غالباً به زبان عرض‌حال‌دهنده گزارش می‌دادند.» از یادداشت‌های سرتیپ‌پور پیداست که آنان واقعا دست به مجازات تعدادی از تجار متخلف زدند و تا جایی که می‌دانیم، مسئولان دولتی نیز به عمد این تحرکات را نادیده می‌گرفتند و با نهضت تحریم شوروی، همدلی و همراهی داشتند. عظیمی می‌نویسد «چنان که پیداست تمام ارکان دولتی و نظامی و انتظامی و امنیتی در جریان این اقدام اعضای تشکیل‌دهنده نهضت اقتصاد قرار داشتند. اما فقط ناظر کار بودند. بنابراین اعضای کمیسیون تنبیه، حتی دست به ارعاب می‌زدند، بدون آنکه تحت پیگرد قرار گیرند.»

جمعیت نهضت اقتصاد [ششم]

اما شوروی هم طرفداران خودش را داشت و عده‌ای در گیلان، دلبسته به آن و همسو با سیاست‌هایش بودند. حتی در تجمعات نهضت نفوذ و رخنه کرده بودند و می‌کوشیدند مسیر مطالبات را به سمت و سوی دیگری ببرند. سرتیپ‌پور می‌نویسد «روز میتینگ فرارسید. غوغایی بزرگ مقابل تلگرافخانه در میدان شهرداری برپا بود. زعما و ناطقین برخی بر تالار تلگرافخانه رفتند و برخی در پیشاپیش صفوف مردم در میدان قرار گرفتند. از چهار میدان زارعین در صفوف طولانی به صف، چهار نفر با شعارهای مختلف مبتنی بر نارضایتی از شورویان و غارت دسترنج آنان بود سرازیر شدند… نطق‌ها شروع شد. اولی و دومی و سومی آمدند و تحریک احساسات کردند. اعلام شد که یکی از زارعین، داوطلب شده است به زبان خود احساسات برزگران را توضیح دهد. یک گیله‌مرد، بالای تالار با سلام و صلوات نمایان شد و شروع به سخن کرد. منتها مطالبی را شروع کرد که حکایت از اسارت زارع به دست مالک بود که آنان را به ضرب تازیانه به اینجا و آنجا می‌کشند. درحالی که روح آن‌ها بی‌خبر از ماجراست. مردم میدان دچار حیرت، زعمای بالای تالار متحیرتر و به‌کلی خود را باخته بودند و نمی‌دانستند با گیله‌مرد چه کنند. فریاد زنده‌باد ایران، مرگ بر غارتگران، منقطع بلند شد. آنانی که بر تالار بودند با دادها و فریادها و کف‌زدن‌ها و شعاردادن‌ها، صدای گیله‌مرد را مستحیل کرده و تدریجاً او را در میان گرفتند و از نظرها غایب کرده به اتاق رئیس تلگراف بردند و دانستند که این آقا برادر رضا روستا، کمونیست معروف و عضو فرقه کمونیست ایران است که خودش جزو کارگران موسسات روسی (شرکت پرس آز نفت) است که در لباس گیله‌مردان برای خنثی کردن نقشه حریف آمده است.» به نظر می‌رسد که این نفوذی و همفکرانش می‌خواستند تجمع را به‌هم بزنند و کارزار تاجران گیلانی را پیش از آنکه جدی‌تر شود و جامعه را با خود همراه کند، به انحراف بکشانند. که البته نتوانستند. نهضت به راهی که در آن قدم گذاشته بود ادامه داد و ماجرا با شدت و ضعف تا پایان سال ۱۳۰۵ ادامه یافت و دنباله‌اش به سال ۱۳۰۶ افتاد.

جمعیت نهضت اقتصاد [هفتم]

عظیمی می‌نویسد در سال ۱۳۰۶ سرتیپ زاهدی به دفتر مخصوص رضاشاه اطلاع داد که فعالیت نهضت اقتصاد با پشتیبانی او در حال پیشرفت است، ولی روس‌ها هم بیکار ننشسته و از طریق عناصر ایرانی خود در حال خنثی‌کردن نهضت هستند. دفتر مخصوص شاهنشاهی هم در شانزدهم فروردین ۱۳۰۶ در تلگرام رمزی به فرمانده تیپ مستقل شمال، با اشاره به لزوم حمایت مخفیانه از عملیات و اقدامات جمعیت نهضت شمال، به وی دستور داد که به‌طور غیرمستقیم جمعیت را حمایت نموده و اشخاصی را که در پیشرفت مقاصد جمعیت ایجاد اشکال می‌کنند، به‌صورت غیرمستقیم و به‌دست اشخاص غیررسمی، اقدامات‌شان را خنثی نماید. نکته اینجاست که رضاشاه می‌خواست – یا حداقل بدش نمی‌آمد – که نهضت به همین روال به کاری که شروع کرده است ادامه دهد، اما بعد متوجه شد که خواسته‌های معترضان روز به روز بیشتر می‌شود و ادعاها و فعالیت‌های آنان می‌تواند نظم و قانون را ضعیف و بی‌اعتبار کند. از جمله اینکه شماری از اعضای نهضت این حرف را وسط انداختند که باید گمرک شوروی را اشغال کنند و در آنجا را ببندند. حتی به دولت پیام دادند که چون امضای معاهده تجاری به درازا کشیده شده و مشکل همچنان باقی مانده است، تصمیم داریم همه گمرکات دریای خزر را تعطیل کنیم. خب، این چیزی نبود که دولت مرکزی بپذیرید. از این‌رو، وزارت داخله به گیلان تلگراف زد که «حکومت جلیله گیلان، در باب تصرف و مداخله نهضت اقتصاد در گمرکات، از طرف دولت دستور جلوگیری صادر شده و از وزارت جنگ به قشون و از نظمیه هم دستور داده شده. البته باید مراقبت فرمایید که از این اقدام جلوگیری به عمل آید و خود تجار و متصدیان نهضت را هم مسبوق نمایید که این اقدام منافی اقتدارات و حیثیات دولت است و نباید اقدام شود.»

جمعیت نهضت اقتصاد [هشتم]

خلاصه‌اش اینکه دولت مرکزی، به اشاره خود رضاشاه، از یک طرف با نهضت تحریم شوروی همراهی می‌کرد و از طرف دیگر می‌کوشید از هر اقدام این نهضت که نفی اقتدار حاکمیت محسوب می‌شود جلوگیری کند. در بهار ۱۳۰۶ اعتراض‌ها به اوج رسید. به نظر عظیمی «این فشارها از طرف بازرگانان ایرانی و به‌ویژه گیلانی در بهار و تابستان ۱۳۰۶ برای آن بود که قبل از شروع صادرات برنج گیلان از مهر ماه ۱۳۰۶ (که فصل عرضه برنج به بازار است) بتوان در چارچوب قراردادی مناسب برای تجارت و بازرگانی با شوروی داد و ستد کرد.» همزمان با تشدید و گسترش اعتراضات، اتفاق مهم دیگری هم روی داد که شرایط را به نفع تجار گیلانی رقم زد. اینکه «اواخر اردیبهشت سال ۱۳۰۶… روابط سیاسی بین شوروی و انگلستان در اثر کشف یک شبکه جاسوسی شوروی در انگلستان قطع شد. از این‌رو نه فقط فشار شوروی بر ایران از این زمان کاهش یافت، بلکه هیئت ایرانی که در روسیه بود هم زمینه‌های بهتری برای چانه‌زنی پیدا کرد. اعتراض‌ها به‌ویژه در گیلان هم بی‌تاثیر نبود. در نتیجه از اواخر تابستان خبرهایی در ارتباط با پیشرفت مذاکرات و امضای قرارداد تجاری بین ایران و شوروی به گوش می‌رسید. به‌دنبال این خبرها بود که سرانجام در هفتم مهر ۱۳۰۶ اعلام شد که قرارداد تجاری بین ایران و شوروی امضا شده است.» گیلانی‌ها که خبر را شنیدند، جشن گرفتند و از این قرارداد استقبال کردند. البته بسیاری از آنان درست و دقیق نمی‌دانستند که بندها و شرایط قرارداد چیست، اما به آن خوشبین و به منافع آن امیدوار بودند. آنچه بعد از امضای معاهده روی داد – و با خواسته‌ها و امیدهای بازرگانان گیلان متفاوت بود – روایت دیگری است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *