تیمورتاش در گیلان
تیمورتاش در گیلان
مجله لاهیجان ـ گروه تاریخ: تیمورتاش در اواخر دوره قاجار، با حکم وثوقالدوله حاکم گیلان شد. در این دوره، که چندان هم به درازا نکشید، جنایتهای بسیار کرد و خاطرات تلخ و بدی از خودش برای گیلانیها به جای گذاشت. اما ماجرا از چه قرار بود؟
[یک] عبدالحسین تیمورتاش دورهای کوتاه، آن زمان که سردار معظم خراسانی خوانده میشد بر گیلان حکومت کرد. به نمایندگی از دولت وثوقالدوله به رشت رفت و فرماندهی جنگ با شورشیان جنگل را به دست گرفت. البته آن روزها، روزهای فترت و خمودگی جنگلیها بود و دستههای شورشی پراکنده و پنهان شده بودند. اما حاکم جدید به عزم سرکوب آمده بود و خاطرهای چنان تلخ و تیره از خودش به جای گذاشت که تا مدتها از یاد گیلانیها نرفت. حتی بعدتر که عضو مجلس شورای ملی شد، نمایندگان گیلان با تصویب اعتبارنامهاش مخالفت میکردند و به حضور چنین کسی در شورا معرض بودند. در مجلس چهارم کسی به این اعتراضها توجه نکرد، اما در دوره پنجم، اواخر فروردین ماه سال ۱۳۰۳ باز به مخالفت با او برخاستند و جنایتها و نادرستیهای او را فهرست کردند. او از خودش دفاع کرد و گفت که کارهای جز مأمور دولت نبوده و جز دستور بالادستی را اجرا نکرده است. دروغ میگفت. ابراهیم فخرایی، راوی قیام جنگلیها که خودش آن روزها را به چشم دیده و خوب به یاد داشت مینویسد که سردار معظم خراسانی مأمور بود که کار جنگلیها را، ولو با اعمال خشونت و شقاوت یکسره کند و قدرت شورشیان را درهم بشکند. اما از سیاست اعلامی دولت مرکزی فراتر رفت و هرچه دلش خواست کرد.
[دو] فخرایی مینویسد «زارع و دهقان گیلانی را که از دهات دوردست به رشت میآمدند که با فروش محصول خویش مایحتاج زندگیشان را تهیه کنند دستگیر نموده، به نام انتساب به جنگل زندانی میساخت و انواع و اقسام عقوبت و زجر را دربارهشان روا میداشت. معروف است که زارعی از ده به رشت آمده بود تا لباس دامادی بخرد که منالاتفاق دچار مامورین این سردار بیسپاه شد و او را به نام جنگلی گرفته و چند روز بعد اعدامش کردند. زارع بدبخت هرچه فریاد میکرد که جنگی نیست، تلاشش به جایی نرسید. افراد دستگیر شده در انبارهای کارخانجات نوغان که مخصوص انباشتن پیله است زندانی میشدند، زیرا محلی در شهربانی برای پذیرش افراد جدید وجود نداشت و همه زندانها پر شده بودند.» از داستانهایی که درباره فساد اخلاقی او و چند «فاجعه ناموسی» وجود داشت بگذریم، که اشتهار او به چنین کارهایی تا روزهای پایانی عمرش باقی ماند. در دوره حکومت بر گیلان همیشه مست و عصبانی بود، یا میگفتند که همیشه چنین است. سر همه داد میزد و همیشه کجخلق و بیحوصله بود. گویا اصرار داشت که هر هفته حتماً چند نفری اعدام شوند تا رعب و هراس حکومت در قلب مردم باقی بماند. روزی کسی را برای اعدام بردند و هنگام اجرای حکم، طناب دار پاره شد. «شخصی که میبایست اعدام شود به زمین سقوط کرد. در چنین مواقع گویا یا اصلاً از اعدام صرفنظر میشود یا اینکه اعدام به تأخیر میافتد تا مراجع مالکالرقاب در تصمیماتشان تجدید نظر کنند. وقتی جریان امر به سردار معظم خراسانی اطلاع داده میشود، نامبرده قیافه درهمی گرفته و با چشمانی از حدقه بیرون آمده فریاد کشید پدرسوختهها! چه لازم به پرسش است، در اجرا امر من تعلل جایز نیست، البته که باید دوباره دارش بزنید.»
[سه] نوشتهاند که تیمورتاش در سالهای نخست دوره پهلوی، نفر دوم کشور بود و به اجازه و اشاره رضاشاه بر همه امور سیطره داشت. نامش عبدالحسین و متولد بجنورد بود و پدرش از اربابان کلهگنده خراسان محسوب میشد. در نوجوانی به عشقآباد رفت و همانجا زبان زبان روسی آموخت. چندی بعد به واسطه دوستان متنفذ خانوادگی فرصت تحصیل در مدرسه نظامی سنپترزبورگ را نیز کسب کرد و زبان فرانسوی را هم ـ که یکی از دروس آن مدرسه بود ـ یاد گرفت. به ایران که برگشت ابتدا در وزارت خارجه مشغول به کار شد و پس از آن مدتی هم در زادگاه و املاک خانوادگیاش زندگی کرد. در دوران مشروطیت چند بار نماینده مردم نیشابور در مجلس شد و پیش از جنگ اول جهانی ـ با لقب سردار معظم ـ مدتی فرمانده قشون خراسان بود (بعدها که القاب را منسوخ کردند، نام خانوادگی تیمورتاش را برگزید). با برادران وثوقالدوله و قوامالسلطنه دوستی و همکاری داشت و در دولتهایی که ریاستشان به عهده یکی از این دو بود کارها و مقامهای مهمی به عهده میگرفت. در دولت وثوق، در مقطعی از شورش جنگلیها به حکومت گیلان گماشته شد و در حدود یک سالی که در این مقام بود آنقدر بیرحمی و تباهی از خود به جای گذاشت که تا مدتها بعد از آن نمایندگانی که از گیلان به مجلس میرفتند ـ و بسیاری از آنان هم با جنگلیها هیچ همدلی نداشتند ـ از «جنایتها و کثافتکاریها»ی او در ولایتشان یاد میکردند.
[چهار] تیمورتاش اواخر عصر قاجار به رضاخان نزدیک شد و در تغییر خاندان سلطنتی هم ایفای نقش کرد. در بیشتر سالهای نیمه نخست حکومت رضاشاه، با عنوان شغلی وزیر دربار حضور پررنگ و موثری در اداره کشور داشت و عملاً در کنار شاه بر ایران حکومت میکرد. خود رضاشاه به او میگفت «تیمور تو درست راست من هستی» و واقعاً هم چنین بود. اما در ماجراهای متن و حاشیه بازبینی در قرارداد نفتی میان ایران و انگلیس ـ که بحث آن کمی پیچیده و طولانی است ـ از چشم شاه افتاد و بدگمانی نصفهنیمهای که دربار به او پیدا کرده بود شدت گرفت. اعتبار سابق را که از دست داد و سایهاش کمرنگ شد، برخی محافل وابسته به دربار ـ شاید به دستور خود شاه ـ بخشی از زدوبندها و فسادهایش را افشا کردند و از نیتهای پنهان و رشوههایی که داده یا گرفته بود پرده برداشتند. برخی از این اتهامات واقعاً به او میچسبید و برخی دیگر هم ساختگی و مسخره بود. از وزارت دربار عزل شد، مدتی زیر نظر شهربانی ماند و بعد به زندان افتاد. اوایل تیر ماه سال ۱۳۱۲ در محاکمهای به قول سعید نفیسی «مصنوعی» به تحمل ۵ سال حبس و پرداخت جریمه نقدی محکوم شد، اما چندی بعد او را در زندان سر به نیست کردند. ویژگیهای مثبتی مثل تیزهوشی و سختکوشی داشت، زیاد کتاب میخواند و در صحبتهایش ارجاعات جالب و لذتبخشی به شعر و حکایات کهن فارسی میداد. اما زن و شراب را نه در معنی مجازی، که واقعاً میپرستید و قلدری آمیخته به تکبر و قساوت بخشی از شخصیتش بود. چند سالی نفر دوم ـ و حتی گاهی اول ـ کشور بود و در همه کارها، از قراردادهای خارجی گرفته تا انتخاب نمایندگان مجلس شورای ملی و تشکیل کابینه و گزینش وزرا دخالت مستقیم داشت. اما بد بیآبرو شد و بد سقوط کرد و به قول قدیمیهایی که او و آن سالها را به یاد داشتند «عاقبت به خیر نشد.»