این تصویر گیلان غیرواقعی است
این تصویر گیلان غیرواقعی است
چرا بسیاری از غیرگیلانیها ذهنیت نادرستی از گیلان دارند؟
مجله لاهیجان: آنچه معمولاً از گیلان تصویر میشود، با واقعیتهای استان ما تفاوت دارد. کمتر فیلم یا سریالی را میتوانیم نام ببریم که در روایت زندگی در گیلان، کارنامه قابل دفاعی داشته باشد. البته بعضی فیلمها و سریالها که در گیلان ساخته شدهاند، روایتهای تصویری جالبی هستند و قصه پِرکششی هم دارند، اما حتی اینها نیز در رخنه به عمق واقعیتهای گیلان چندان موفق نبودهاند. اوضاع محتواهایی که در شبکههای اجتماعی منتشر میشود، به مراتب بدتر است.
راستش، اینکه فیلم یا سریالی در گیلان ساخته شود یا بخشی از داستان در جغرافیای استان ما اتفاق بیفتد، به خودی خود نه خوب است و نه بد. قبلاً بیشترمان فکر میکردیم که چه خوب است محیط استان ما زمینه یا پسزمینه فیلمی سینمایی یا مجموعهای تلویزیونی باشد، اما چند سالی است که نگاهمان به این قضیه تغییر کرده است. وقتی میشنویم و باخبر میشویم که سریال با فیمی در گیلان ساخته شده یا میشود، اولین سوالی که میپرسیم این است که ماجرای این فیلم یا سریال از چه قرار است؟ به عبارت دیگر، قرار است چه تصویری از ما گیلانیها در این داستان ارائه شود و این تصویر، چقدر واقعی و درست است؟ البته هنرمند یا هنرمندانی که گوشهای از جغرافیای گیلان را محل وقوع داستان خودشان انتخاب میکنند، حق دارند قصه خودشان را به سلیقه خودشان روایت کنند. اما از این طرف، ما هم حق داریم توقع داشته باشیم آنچه از ما نشان داده میشود تا حد ممکن به واقعیتهای زندگی در استان ما نزدیک باشد. حق داریم از روایتهای غیرواقعی ـ که معمولاً لهجههای مندرآوردی و کنش و واکنشهای غیرمعقول هم چاشنی آن است – خوشمان نیاید و به سازنده فیلم یا سریال برای نشناختن گیلان معترض باشیم. اصلاً بحث ما توهین آشکار یا پنهان یک اثر سینمایی یا مجموعه تلویزیونی به گیلان و مردمش نیست، که آن بحثش جداست. حرف ما اینجا، ارائه تصویری سطحی و کجومعوج از گیلان است. تصویری که فرهنگ و زندگی مردم ما را چیزی متفاوت از آنچه واقعاً هست نشان دهد. البته این نکته را هم باید در نظر داشت که بیشتر این روایتهای تصویری، چه فیلمی مثل «در دنیای تو ساعت چند است؟» باشد و چه سریالی مثل «گیلدخت»، چندان ربطی به گیلان ندارند و «گیلان» نقش چندان مهمی در داستانشان ایفا نمیکند. این فیلمها و سریالها اگر در استان دیگری هم ساخته میشدند، داستانشان همین میبود. به تعبیری، سازندگان این آثاربه ویژگیهای زندگی در گیلان و جزئیات تنیده شده در بافت مناسبات اجتماعی و فرهنگی استان کاری نداشتند و فقط از مناظر چشمنواز و زیباییهای بصری، برای افزایش جذابیت برخی صحنههای اثرشان استفاده کردهاند.
اما اگر دوباره به بحث اصلی خودمان برگردیم، اشاره به این نکته ضروری به نظر میرسد که خلق روایتهای بد و ضعیف از گیلان، نه عمدی، که محصول ناآگاهی و کماطلاعی این راویان از ویژگیهای و ظرایف استان ماست. شناخت سطحی آنان از گیلان در داستانی که سعی در روایتش دارند برای مخاطب گیلانی آزاردهنده است. البته تقریباً همیشه شمار زیادی از عوامل تولید این آثار ـ آثاری که در گیلان تولید میشوند ـ گیلانی هستند و هماستانی ما محسوب میشوند و حتی بارها شده است که خطاهای نویسنده و کارگردان را رفع و رجوع کردهاند، اما باز آن نقص و کاستی، یا به لفظ دقیقتر، آن تحریف و انحراف در اثر تولیدشده باقی مانده است. میشود این مسأله را از مسیر دیگری مطرح کرد. مثلاً در سریالی، مزارع برنج را میبینیم، کشاورز برنجکار را میبینیم، اما آنچه از آنها ارائه میشود نه ربطی به برنجکاری دارد و نه به ماهیت و عمق زندگی کشاورز. فیلمساز، دنیای این کشاورز را نمیشناسد و حتی دغدغه جدی برای این شناخت ندارد، اما اصرار دارد که در روایت خود از این عنصر استفاده کند. میشود مثال را به عناصر دیگر، از بازار ماهیفروشان و جنگلهای سرسبز و شهرها و روستاهای بههم چسبیده گرفته تا باغهای چای و میوه و ساحل دریا و زیست روستایی و نگهداری از حیواناتی مثل غاز و گاو تعمیم داد. درباره این عناصر نیز، وضعیت کموبیش همین است. خلاصهاش اینکه میخواهند ماجرایی از (یا در) گیلان را روایت کنند، اما زحمت پژوهش و شناخت درست درباره ویژگیهای زیستی و فرهنگی این استان را به خودشان نمیدهند. به همان فهم و برداشت کجومعوج و کلیشهای خودشان میچسبند و براساس آن پیش میروند. نتیجهای که در پایان به دست میآید، همیشه ـ یا تقریباً همیشه ـ مردودی است.
اما همه آنچه از گیلان به تصویر کشیده شده و در ذهن سایر هموطنان ما نقش بسته، به فیلمها و سریالها برنمیگردد. تأثیر شبکههای اجتماعی را نمیشود و نباید نادیده بگیریم. محتواهایی که در این بسترها عرضه میشوند و معمولاً هم توجه مخاطبان زیادی را به خود جلب میکنند نیز در شکلدهی به ذهنیت غیرگیلانیها درباره گیلان بسیار تأثیر دارند. بهویژه آنکه در نظر بگیریم، بخش عمده چنین محتواهایی را خود گیلانیها تولید و عرضه میکنند. بخشی از این مطالب، درباره تاریخ و فرهنگ و سبک زندگی جدید و قدیم مردم گیلان، هم جالب هستند و هم نزدیک به واقعیت؛ و تولیدکنندگان و عرضهکنندگان آن، تا جایی که در بسترهایی مثل اینستاگرام امکان دارد، میکوشند به مخاطبانشان نشان دهند که گیلان واقعاً چیست و چه گذشتهای دارد و مهمترین ویژگیهای زیستی و فرهنگی آن کدام است. حتی به برخی مباحث مهم روز، مثل افزایش قیمت زمین و سیل مهاجرت غیرگیلانیها به گیلان و بحران زباله نیز میپردازند و واقعیتهای استان ما را – به آن شکلی که هست – روایت میکنند. اما محتواهای دیگری هم، فراوان در شبکههای اجتماعی به چشم میخورد، که متأسفانه از طریق این دسته از محتواهاست که بسیاری از هموطنان ما در استانهای دیگر، به اشتباه فکر میکنند که مثلاً ما گیلانیها همیشه زیر باران قدم میزنیم، در بازار میرقصیم، همیشه غذاهای متنوع میخوریم و لباسهای رنگارنگ میپوشیم. حتی گاهی چنین به نظرشان میرسد که هیچ غم و غصهای هم نداریم. در این روایتها، باران نشان داده میشود اما آبگرفتی معابر نه، چند دقیقه رقص و شادی در بازار نشان داده میشود اما مشکلات اقتصادی بازاریان نه، زیباییها نشان داده میشود اما فقر و بحرانهای دیگر نه. خب، ما که گیلانی هستیم و در همین استان زندگی میکنیم، میدانیم که این روایتها چقدر نادرست هستند و واقعیتهای بزرگ را پشت تعدادی تصویر زیبا و چشمنواز و چند دقیقه شادی و خنده پنهان میکنند. تصویری که به این طریق شکل میگیرد، هم واقعیت کنونی گیلان را نادیده میگذارد و هم به هویت استان ما – که حتی اگر فقط تاریخ معاصر را در نظر بگیریم، استانی پیشرو در آزادیخواهی و پذیرش اندیشههای نو است – بیاعتنایی میکند. خلاصهاش اینکه، هم هنرمندانی که گیلان را روایت کردهاند یا روایتشان را در بستر گیلان عرضه داشتهاند در ایجاد ذهنیت نادرست درباره استان ما سهم داشتهاند و هم آن دسته از گیلانیهایی که در شبکههای اجتماعی، تصویری تحریفشده و کاریکاتوری – و حتی گاهی مبتذل – از گیلان ارائه میدهند. گیلانی که ما میشناسیم، بسیار پیچیدهتر و عمیقتر از این روایتهای سطحی است.