به خدا که باید نگران بود
به خدا که باید نگران بود
نکتههایی از زندگی شهر لاهیجان در بهار ۹۷
م. شاهد
۱. به جای اینکه وقت شما را با چند جملهی مقدماتی و تشریفاتی بگیرم، مستقیم برویم سر اصل مطلب؛ اوضاع کسب و کار بخش خصوصی در شهر ما خوب نیست. فروشگاههای کوچک و بزرگی را که چند ماه بیشتر دوام نمیآورند و حریف مخارج و هزینهها نمیشوند همهجا میتوان دید. انگار پولی در دست مردم نیست که چیزی بخرند و این فروشندگان را از لبهی پرتگاه شکست دور کنند. اوضاع اقتصادی جامعه چنان است که خیلی چیزها از فهرست خرید روزانه و هفتگی و حتی ماهانهی مردم حذف شده است. میگویند اگر یک مغازه در شهری تعطیل شد، اصلاً جای نگرانی نیست؛ اگر کرکرهی ده مغازه پایین آمد بازهم نباید زیاد دلهره داشت، اما وقتی این تعداد از دهتا و بیستتا و پنجاهتا بیشتر شد و هر روز هم بیشتر میشود، باید نگران بود؛ به خدا که باید نگران بود.
۲. حتماً دیدهاید که عدهای در میان زبالهها میگردند و آنچه را که بازیافتشدنی است جمعآوری میکنند و بعد میفروشند؛ و از این طریق امرار معاش میکنند. شغل سختی به نظر میرسد ـ جستجوی روزی میان آنچه دیگران دور میریزند. من اینجا کاری به مزایای اقتصادی و ضرورت زیستمحیطی بازیافت زبالهها ندارم؛ میخواهم به نکتهای اشاره کنم که به چشم خودم دیدهام. نزدیک خانهی ما، سطل زبالهی بزرگی متعلق به شهرداری هست که اهل محل زبالههای خودشان را در آن میریزند. چون بیشترشان زبالههای تر و خشک را تفکیک نمیکنند، همیشه مقدار زیادی مواد بازیافتی در این سطل وجود دارد. تقریباً هر روز پیرمردی نحیف، حوالی ساعت ۷ صبح سراغ این سطل میرود و مقداری از زبالههای قابل بازیافت را در گاری خود میریزد و با خود میبرد. حدود یک ساعت بعد نفر دوم با دوچرخهاش از راه میرسد و او هم کمی از زبالهها را برمیدارد. نزدیک ظهر نوبت به سومی میرسد؛ او نیز مانند قبلیها عمل میکند. تا نیمه شب، نزدیک به هفت تا هشت نفر دستان خود را به امید روزی در این زبالهدانی فرو میکنند؛ و این چرخه هر روز ـ یا تقریباً هر روز ـ به همین شکل تکرار میشود.
۳. آمار و ارقام و نیز مشاهدات شخصی خودمان نشان میدهند که لاهیجان شهری است که در روزهای تعطیل مسافران زیادی را جذب میکند. در همه جای دنیا رسم بر این است که حضور مسافر به رونق برخی مشاغل منجر میشود و بخشی از زندگی اقتصادی مردم شهر مهمانپذیر وابسته به خدماتی است که به مهمانان داده میشود. اما متأسفانه این عرضه و تقاضا چنان که باید و شاید در شهر ما شکل نگرفته است، و درآمد حاصل از حضور مسافران آنقدر که باید باشد نیست. فقط شهر شلوغتر و ترافیک خیابانها سنگینتر میشود، و زندگی عادی بسیاری از همشهریان گره میخورد. تازه بعد از پایان هر دورهی تعطیلی، مسافران عزیز انبوهی زباله از خودشان به جا و برای ما مردم محلی به یادگار میگذارند. در واقع ما معایب زندگی در یک شهر توریستی را تحمل میکنیم، اما هنوز از مزایا و ظرفیتهای آن به نفع خودمان بهره نگرفتهایم.