با افسانه پورقلی درباره کتابش
با افسانه پورقلی درباره کتابش
وظیفهام گفتن از ناگفتنیهاست
مجله لاهیجان: کتابش اواخر سال گذشته از سوی نشر سیب سرخ منتشر شد و عنوان «خونهای منجمد معاصر» روی جلد آن به چشم میخورد. بسیاری از اهل فن آن را پسندیدند و نگاه و زبان شاعر را تحسین کردند. گفتند در زمانهای که ابتذال – نه فقط در شعر، که تقریباً در همهچیز – چنین خودنمایی میکند، این کتاب را میشود کاری جدی و قابل دفاع دید. از اینرو، بنا به انجام وظیفه حرفهای، تصمیم گرفتیم پای حرفهای شاعر بنشینیم و گفتیها را از زبان خودش بشنویم. پورقلی در این گفتوگو به اندکی از نظراتش میپردازد و کمی هم از دغدغههایش صحبت میکند.
ـ لطفا کمی بیشتر از خودتان بگویید و بفرمایید چه زمانی و چگونه شروع به نوشتن کردید؟
افسانه پورقلی: عرض ادب، احترام و تبریک سال نو خدمت شما و همکاران و مخاطبان مجله. افسانه پورقلی هستم ساکن سیاهکل. آغاز به نوشتنم بر میگردد به سال دوم راهنمایی و تشویق دبیر ریاضی که همزمان انشاء و شعر هم با ما کار میکرد. اولین شعری که نوشتم در مورد یک درخت بیدمشک و آبشار بود. موزون نبود اما خیلی مورد تشویق و تایید دبیرم قرار گرفتم. این جرقه مرا به ادامه واداشت. بهطور خیلی جدی از سال هشتاد و هشت شروع کردم به تخصصی خواندن و خواندن و نوشتن.
ـ کمی در خصوص مشخصات و ویژگیهای شعرهای کتابتان و نحوه انتشارش بگویید. شعرهای چه سالهاییست؟
افسانه پورقلی: به موضوعات اجتماعی مختلفی پرداختهام، اما محوریت اصلی حول زن و مسائل سیاسی اجتماعی است وابسته به زنان است. این دو موضوع در کنش و واکنش، هم پوشانی و یکدیگر هستند. زن و زیبایی ذاتیاش، زن و رفتارهای اجتماعیاش و واکنش و بایدها و نبایدهایی که جامعه برایش اعمال میکند. در مورد نحوه انتشار هم، مثل اغلب کتابها گیر کرد در چرخدندههای مجوز و سانسور و مجموعه حاضر حاصل غربال سانسور است.
ـ با توجه به شعرهای منتشر شده در این مجموعه علاقهمندی شما به عنوان شاعر هم به عاملیت زبان مشهود است و هم به صراحت معنا. خود شما در آثارتان کدام کفه را سنگینتر میدانید، فرم یا معنا؟
افسانه پورقلی: ببینید در جامعه امروز قبح بسیاری از مفاهیم چه زشت چه زیبا، از بین رفته است و شرم جایگاه ویژهای ندارد، چه از عشق بگوییم چه هوس. در لفافه گفتن معنی نمیدهد. مخاطب امروز حوصله صغری و کبری چیدن مرا ندارد اما این به آن معنی نیست که زیبایی و تکنیکهای زبانی و فرم را نادیده بگیریم. ابداً، که اتفاقا عقیده دارم زبان با توجه با پیشرفت فرهنگ باید بهروز شود. منظورم پیچیدهگویی و قصار گفتن نیاز امروز مخاطب عجول مخصوصا مخاطب عام و جوان نیست. پس سعی کردم کفه را جوری نگه دارم که از سوی دیگر پرت نشوم اما اینکه موفق بودهام یا خیر بر عهد مخاطب و نظرش است که البته قابل احترام است.
ـ شما کجای داستان هنر برای هنر و هنرِ متعهد هستید؟ راحتتر بپرسم، شما بیشتر به ذات هنری آثارتان قائلید یا برای خود مسئولیت و تعهد اجتماعی و… تعریف کردهاید؟
افسانه پورقلی: اگر مقصود از هنر متعهد، همان تعریف متعالی و اخلاقمدار باشد، خیر به این تعریف چندان پایبند نیستم. همان هنر برای هنر. همانطور که به نظم برای نظم، به قانون برای قانون معتقدم اما در ارائه از همین شکل از هنر است که برای خودم تعهد اجتماعی و مسئولیت قائلم. چرا که وظیفه منِ به عنوان هنرمند دیدن آنچه نادیدنی است، گفتن از هر آنچه ناگفتنی است، نشان دادن آنچه که پنهان است. وظیفه من علاوه بر درگیر کردن احساسات مخاطب، زیباتر جلوه دادن لایههای پنهان زیباییها، بیدار و هوشیار کردن است. من برای ذات این گونه از هنر، ولو تلخ و گزنده، اعتبار قائلم و قلمم هم به این سمت گرایش دارد. اما اینکه بخواهم در کارم اخلاق را رواج دهم از عهده من خارج است چرا که این مفهوم نسبی است و من نیز تعیینکننده بد یا خوب برای کسی نیستم.
ـ تاثیر و تاثر را در نوشتن چگونه میبینید؟ این امر در خصوص نوشتههای شما چگونه است؟
افسانه پورقلی: سوالتان به نحوی جواب است: تاثیر و تاثر یک رابطه رفت و برگشتی است. من مجموعه و انعکاس دیدهها، خواندهها و شنیدههایم هستم که در برخی از مفاهیم و سوژهها برایم زیست وجود داشته و تجربه شخصی و بخشی نیز حاصل دریافتهای ذهنی و انتزاعی و تخیل است. به همین منوالی که تاثیر میپذیرم مسلماً قلمم و یا حتی شکل رفتارم نیز در دیگران تاثیرگذار خواهد بود.
ـ با توجه به اینکه شما یکی از شاعران فعال در استان ما هستید نظر شما در خصوص عبارت شعر شهرستان یا شاعران شهرستانی چیست؟ آیا تفاوتهای فاحشی بین شاعران شهرها و شعرهاشان هست؟ اگر هست در چه زمینههایی؟
افسانه پورقلی: ممنونم از نظر لطفتان. ارزشمندی شعر را چگونه و در کجا می بینیم؟ اینکه جغرافیا تعیینکننده و معیار ارزش باشد؟! جهان از همان دهکده کوچک هم کوچکتر شده است. بهزعم من اهل جایی بودن به قلم هیچ شاعر و نویسندهای اعتبار نداده است. تنها تفاوت ممکنی که جغرافیا میتواند روی شعر (و نه شاعر بگذارد) و شمال را از جنوب و جنوب را از مرکز متمایز کند استفاده از مولفههای زیستبومی است. مثلاً شاعر زاگرس از بلوط میگوید و من از راش، وگرنه آنچه شعر و شاعر را متمایز میکند شعریت کلام اوست نه شهر و منطقهاش که آن هم به لطف انواع سوشیال مدیا هر شخصی مجهز به تریبون شخصی است.
ـ امروزه تکنولوژی سهم انکارناپذیری در انتشار و خوانده شدن آثار خصوصاً در فضای مجازی دارد. امری که در گذشته تنها منوط به حضور فیزیکی در انجمنهای شعرخوانی و یا چاپ کتاب بود. دیدگاهتان در این خصوص چیست؟
افسانه پورقلی: بهتر است بگوییم انتشار، نه در خواندهشدن. بیتعارف و خودمانی و به زبان فضای مجازی حرف بزنیم ویو و لایک هست اما از پنجاه نفری که پسندیدهاند چند نفرشان واقعاً شعر را خواندهاند. چند مخاطب جدی پشت لایکها وجود دارد؟ من میگویم به تعداد انگشتان دست. اما در انجمنها حتی اگر ورود برای عموم آزاد هم باشد اویی میآید که دلش گرم شعر است و قلبش برای کلمات میتپد. پُز و افاده تعداد آن شکلک سرخ وجود نداشت و ندارد. البته مسأله مهمتر از رسانه و حضور فیزیکی است و آن هم نبود دغدغه خواندن است چه شعر چه رمان، کسی که بخواهد بخواند و بداند. بله رسانه بسیار آسانتر و در دسترستر است.
ـ به نظر شما با این میزان اندک آمار مطالعه در کشور که البته به طور کلی امری جهانی هم هست، جایگاه شاعر و نویسندهی امروز کجاست؟
افسانه پورقلی: اینکه بخواهم جایگاهی تعریف کنم از سطح آگاهی من خارج است اما آنچه در حال رخ دادن است حجم بالای دادهها، محتوای فلهای در سوشیال مدیا و گذر زمان فراتر از زمان است. عین پَر کاهیم در دستهای کر و کور طوفان. در سطح کشور خودمان مسائل زیادی وجود دارد که مانع مطالعه منسجم است. به عنوان مثال اقتصاد بسیار تاثیرگذار است. علاوه بر اینکه کتاب از سبد خرید حذف شده، توان و زمان مطالعه هم بسیار محدود است، چرا که نان شب واجبتر است. به نظرم این موضوع نیاز به آسیبشناسی جدی و راهکار دارد.
ـ میگویند تا چند سال دیگر تنها سه حوزه انرژی، زیستشناسی و برنامهنویسیست که در آنها هوش مصنوعی نمیتواند جای انسان را بگیرد، آینده شعر زبان فارسی و شعر جهان را چگونه میبینید؟
افسانه پورقلی: هوش مصنوعی ساخته دست بشر است مثل هزاران کشف و اختراع و برنامهای. هر امر نویی برای شهرت و شناساندن خودش تلاش میکند و هر کهنهای برای بقا و اثبات جایگاه خود میجنگد و گارد میگیرد. مثال عینیاش تقابل شعر نو و کلاسیک است. روزی سنگ بود و زغال برای نوشتن و بعدها کاغذ و جوهر و حالا نوک انگشت و این صفحه لمسی. اما شعر با همه اینها همراهمان بوده است، داستان بوده است و… هوش مصنوعی نیز کمککننده خواهد بود اگر لبه تیز چاقویش را به دست نگیریم.
ـ آخرین پرسش ادیبانه و شعری از شما که ذهنتان را به خود مشغول کرد، چه بود؟
افسانه پورقلی: آخرین نه همیشگی است و ادیبانه شاید نه فلسفی، همان شعر معروف از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟ آن من یا اوی غایب کیست و کجاست؟