حمله روسها به سواحل دریای خزر در قرن چهارم هجری
حمله روسها به سواحل دریای خزر در قرن چهارم هجری
روایتی از رویارویی چندجانبه مردم شمال ایران با روسها و خزرها
روسها چندین ماه در این دریا ماندند و چون به غنایم دست یافتند و حوصلهشان سر رفت به دهانه رودخانه خزر و مصب آن بازگشتند و نامه به سوی پادشاه خزر فرستادند و اموال و غنایمی را که شرط شده بود به او گسیل داشتند… و چون آرسیان (مزدوران مسلمان در سپاه خزران) و مسلمانان دیگر خزر از چگونگی امر آگاهی یافتند به پادشاه گفتند: “ما را با این جماعت بازگذار، اینها سرزمینهای برادران مسلمان ما را غارت کرده و خونها ریخته و زنان و کودکان به اسارت گرفتهاند.”
در یکی از شمارههای قبلی مجله (شماره ۳۸) به ماجرای حمله روسها به گیلان در زمان حکومت پتر اول (سالهای نخست قرن هجدهم میلادی) پرداختیم. آن زمان حکومت صفوی تقریباً سقوط کرده و ایران و در بحرانی فرورفته بود که مقدر بود از دل آن نادرشاه افشار بیرون بزند. اما این حمله روسها و تجاوزشان به گیلان، اولین دستدرازی همسایه شمالی به خاک ما نبود و قرنها قبل از پتر اول هم مردم گیلان با روسها مواجه شده بودند. چه زمانی و چگونه؟ برای پیدا کردن پاسخ این پرسش باید به عقب برگردیم، به اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم میلادی. آرتور کوستلر در کتاب خزران ماجرا را چنین روایت میکند: اراضی مسلماننشین واقع در کرانههای نیمه جنوبی دریای خزر مانند آذربایجان، گیلان، شیروان، طبرستان، گرگان، هم از نظر غارت و هم از نظر پایگاه برای بازرگانی با کشورهای اسلامی، هدفهای وسوسهانگیزی برای روسها بود. ولی راه رسیدن به دریای خزر یعنی مسیر ایتل و مصب ولگا را خزران در اختیار داشتند (چنان که راه وصول به دریای سیاه نیز روزگاری که کییف در درست خزرها بود در اختیار آنها قرار داشت). نتیجه امر آن بود که روسها میبایستی برای عبور هر دسته از کشتیهای خود اجازه خاص بگیرند و بهعلاوه ده درصد باج راه نیز بپردازند و این دشنام دوسره را که هم به غرورشان لطمه میزد و هم به جیبشان زیان وارد میکرد تحمل کنند.
چندگاهی قرار و مدارهای متزلزلی در میان بود که دو طرف بر وفق آن عمل میکردند. کشتیهای روسی باج خود را میپرداختند و به دریای خزر راه مییافتند و معاملات خود را با مردم آن سامان انجام میدادند. ولی در آن دوره و از نظر روسها، تجارت و غارت غالباً مترادف بود. در اواسط سالهای ۸۶۴ تا ۸۸۴ قایقهای روس به بندر آبسکون در طبرستان حمله کردند ولی شکست خوردند. روسها در سال ۹۱۰ دوباره به این منطقه هجوم آورده شهر و روستاهای پیرامون آن را غارت کردند و عدهای از اسرای مسلمان را با خود بردند تا به بردگی بفروشند. این واقعه میبایستی دردسر بزرگی برای خزرها فراهم کرده باشد زیرا که آنها با دربار خلافت روابط دوستانه داشتند، بهعلاوه گروه ضربت سپاهیان خزر نیز از مزدوران مسلمان تشکیل میشد. سه سال بعد (۹۱۳) موضوع به رودررویی و کشمکش انجامید و به دنبال آن حمام خونی راه افتاد. جزییات این ماجرای بزرگ را مسعودی در کتاب خود (مروجالذهب) آورده است ولی تاریخ روس دربارهاش سکوت میکند. به روایت مسعودی چندی پس از سال ۳۰۰ هجری (مطابق با ۹۱۲ و ۹۱۳ میلادی) ناوگان روس مشتمل بر ۵۰۰ کشتی ـ که هر کشتی ۱۰۰ تن سرنشین داشت ـ به قلمرو خزر وارد شدند: «چون کشتیهای روس به مردان خزر که در دهانه خلیج مستقر بودند رسیدند نامهای به پادشاه خزر فرستادند تا آنان را اجازه دهد که از قلمرو او بگذرند و در رودخانه او فرود آیند و از رودخانه خزر به بحر خزر که همان دریای گرگان و مازندران و بلاد دیگر عجمان است داخل شوند و شرط کردند که هرچه از مردمان سواحل آن دریا به غنیمت گیرند نیمی به او دهند. پادشاه خزران اجازه داد… و آنان از مصب رودخانه تا شهر اتل درآمدند و از آن گذشته به دهانه رودخانه و مصب آن تا دریای خزر رفتند… و کشتیهای روس در این دریا پراکنده گشتند و گروههای جنگی به گیلان و دیلم و شهرهای مازندران و آبسکون ـ در کرانه گرگان ـ و بلاد نفتخیز باکو و طرفهای آذربایجان فرستادند… روسها خون ریختند، زنان و کودکان را به اسیری گرفتند، اموال را به غنیمت بردند و غارتها کردند. همهجا را ویران کردند و به آتش کشیدند.»
روسها حتی شهر اردبیل را ـ در مسافت سهروزه راه از دریا ـ غارت کردند و تا مردم غافلگیرشده شهر به خود آمدند و دست به سلاح بردند، ورسها طبق همان استراتژی کلاسیک خود، عقب نشستند و به جزایری در نزدیکیهای باکو انتقال یافتند. مردمان بومی با استفاده از زورقهای کوچک و کشتیهای بازرگانی درصدد تعقیب آنها برآمدند. «ولی روسها بر آنان تاختند. هزاران تن از مسلمانان کشته شدند یا غرق گشتند. روسها چندین ماه در این دریا ماندند و چون به غنایم دست یافتند و حوصلهشان سر رفت به دهانه رودخانه خزر و مصب آن بازگشتند و نامه به سوی پادشاه خزر فرستادند و اموال و غنایمی را که شرط شده بود به او گسیل داشتند… و چون آرسیان (مزدوران مسلمان در سپاه خزران) و مسلمانان دیگر خزر از چگونگی امر آگاهی یافتند به پادشاه گفتند: “ما را با این جماعت بازگذار، اینها سرزمینهای برادران مسلمان ما را غارت کرده و خونها ریخته و زنان و کودکان به اسارت گرفتهاند.” پادشاه قادر به جلوگیری از آنان نبود. پس کس نزد روسها فرستاد و آنان را باخبر کرد که مسلمانان قصد جنگ دارند. مسلمانان لشکر آراستند و در طلب روسها در جهت جریان آب سرزیر شدند و چون چشم دو سوی بر یکدیگر افتاد روسها از کشتیها درآمدند، مسلمانان در حدود پانزده هزار تن بودند با اسب و ساز و برگ. و گروهی از مسیحیان مقیم اتل نیز با آنان بودند. جنگ سه روز طول کشید و خداوند مسلمانان را نصرت بخشید. روسها را از دم شمشیر گذراندند. عدهای کشته و عده دیگر غرق شدند. عدهای که به دست مسلمانان در کنار رودخانه خزر به قتل رسیدند در حدود سی هزار تن شماره شدند.»
پنج هزار تن از روسها موفق به فرار شدند ولی آنها هم در چنگ برتاسها و بلغارها گرفتار آمدند و کشته شدند. این است روایت مسعودی از ماجرای مصیبتبار حمله روسها به دریای خزر در سال ۹۱۲ و ۹۱۳. البته این روایات بیطرفانه نیست. فرمانروای خزر در این ماجرا به صورت رفیق دزد و همراه قافله جلوه میکند که نخست بیسروصدا با غارتگران روس همدستی میکند و بعد اجازه میدهد که به آنها حمله برند. ولی در عین حال آنها را از کمینی که مسلمانان تحت فرمان خود او نشسته بودند آگاه میسازد. مسعودی درباره بلغارها میگوید که مسلمانند، اگرچه توصیف ابنفضلان که ده سال پس از آن به بلاد بلغار رفته نشان میدهد که بلغارها هنوز از مسلمانی بسیار به دور بودهاند. روایت مسعودی البته عیب و ایرادهایی دارد، ولی مشکلاتی را که خزران با آن مواجه بودند روشن میکند. ممکن است که خزران از بابت مصیبتی که بر سر مردم در کرانههای دریای خزر میآمد تشویشی به دل راه ندهند، چه آن روزگار زمانه احساساتیگری نبود. ولی اگر روسهای غارتگر پس از دستیابی به کییف (اوکراین امروزی) جای پایی در ولگا به دست میآوردند مطلب عوض میشد. علاوه بر این، یک هجوم دیگر روسها به دریای خزر ممکن بود که خلیفه را به خشم آورد و به عوض روسهایی که از دسترس او به درو بودند، خزرها در معرض غضب قرار گیرند. روابط خزرها با دربار خلافت، آرام ولی متزلزل بود. این نکته از داستانی که ابنفصلان آورده است معلوم میشود. حمله روسها که مسعودی شرح داده به سال ۹۱۳ برمیگردد، مأموریت ابنفضلان به بلغار در سال ۹۲۱ بود. داستانی که او نقل کرده چنین است: «مسلمانان در این شهر (ایتل) مسجد جامعی دارند که نماز جمعه را در آن به جای میآورند. این مسجد منارهای بلند و چند مؤذن دارد. چون پادشاه خزران در سال ۳۱۰ (مطابق ۹۲۲ میلادی) خبر یافت که مسلمانان، کنیسهای را در دارالبونج (که نمیدانیم دقیقاً کجاست) ویران کردهاند او هم دستور داد تا مناره مسجد را خراب کردند و مؤذنین را به قتل رسانیدند. آنگاه گفت اگر نمیترسیدم که در تمام بلاد اسلام، کنیسهای را برجای نگذارند مسجد را هم ویران میکردم.» این داستان نشانگر آن است که خزرها به لزوم خودداری متقابل و خطر بالاگرفتن اختلافات توجه لازم را داشتند و میخواستند با مسلمانان در صلح و آشتی باشند.
*
از این ماجرا، یعنی از حمله روسها به سواحل دریای خزر و تجاوزشان به گیلان که منجر به تباهی و خونریزی بسیار شد اطلاعات زیادی در دست نداریم. بیشتر راویان قدیم یا اصلاً به این موضوع نپرداختهاند یا به اشاره از آن گذشتهاند. از اینرو دست مورخان و پژوهشگران جدید هم برای ارائه روایتی منسجم و کامل از درگیریهای آن سالها خالی است. فقط میدانیم که در آن مقطع، پادشاهی علویان ـ که سادات زیدی با حمایت مردم محلی آن را برپا کرده بودند ـ بر نواحی شمالی ایران حکومت میکرد. اما چگونگی مواجهه این دولت با مهاجمان به درستی مشخص نیست. مثلاً دکتر میترا مهرآبادی در کتاب ۸۰۰ صفحهای تاریخ سلسلههای محلی ایران به همین حد اکتفا میکند که بنویسد: «یکی از وقایع مهم دیگر در زمان حکومت حسن بن زید، حمله روسها میباشد. تاریخ این حمله در دست نمیباشد؛ اما روایت شده که در زمان او روسها به آبسکون تاختند و جنگی در آن نقطه درگرفت.» روایت آرتور کوستلر هم که از کتاب خزران گزینش شده بود، جریان حوادث را بر اساس نقشی که خزرها در این ماجرا ایفا کردند بازخوانی میکند، که البته از همین روایت ـ و اطلاعاتی که عرضه میکند ـ نکات جالب و مهمی به دست میآید. مثلاً اینکه ساحلنشینان دریای خزر برای مواجهه با حملات ناگهانی آماده نبودند و گویا حتی پیشبینی حملات اینچنینی را هم نمیکردند. از اینرو قبل از اینکه فرصت واکنش به هجوم را پیدا کنند، زمان از دست رفته و آسیب وارد آمده بود. البته معلوم میشود که مردم آن روزگار احتمالاً در صلح و صفا و آرامش زندگی میکردند و ذهنشان به سمت موضوعاتی مثل هجوم ناگهانی و تجاوز و کشتار نمیرفت، که اگر میرفت شاید احتمال حمله را هم پیشبینی و حداقلی از آمادگی را در خودشان ایجاد میکردند. همچنین معلوم میشود که دریای خزر محل رفتوآمد کشتیها کوچک و بزرگ بوده و به جز قایقهای صید ماهی، کشتیهایی هم وجود داشتند که با آن کالاهای تجاری جابهجا میشد. و نیز از نوع مواجهه روسها و مسلمانان میتوان استنباط کرد که روسها در آن زمان چقدر بَدَوی و وحشی بودند و از حیث فرهنگ و مدنیت به پای مسلمانان نمیرسیدند. با این فرض، هجوم روسها به سواحل دریای خزر را میتوان در چارچوب قاعده همیشگی هجوم اقوام نامتمدن به حوزه تمدن دید. به قول ویل دورانت: «این تقریباً قانون کلی تاریخ است که همان ثروتی که سبب پیدایش تمدنی می شود، بیمدهنده انحلال و انقراض آن تمدن هم باشد. این فرایند از آن جهت است که ثروت همانگونه که هنر را پدید میآورد تنآسانی را نیز همراه دارد؛ جسم و طبیعت را لطیف و ظریف میکند و راه تجمل و خوشگذرانی را به روی مردمان میگشاید؛ جنگجویان خارجی را، که پنجه پولادین و شکم گرسنه دارند به هجوم بر چنان سرزمینهای پرثروت میخواند.»