رسانه ها و بازخوانی مسائل آنها
بدون فهم ساختار و ماهیت رسانه ها، راه به جایی نمیبریم
نیاز به دیدن تصویر بزرگ به جای تمرکز روی افراد؛ گفتوگو با فاطمه مرتضوی ـ کارشناس ارشد ارتباطات
اشاره: مشکلات و موانع کار رسانه ای در استان ما بسیار است؛ آنقدر زیاد که حتی هنوز کسی خود این مشکلات و موانع را به درستی فهرست و مشخص نکرده است. در چنین شرایطی صحبت از راهحل و تدبیر شاید کمی زود باشد. اما خب، قرار هم نیست که دست روی دست بگذاریم و کاری نکنیم. حداقل اینکه میتوانیم سراغ یکی از متخصصان رسانه برویم و به کمک او ـ از لابهلای صحبتهایش ـ کمی دربارهی آن فهرست فکر کنیم. میتوانیم حتی آن را گام نخست در این مسیر بنامیم. چنانکه خواهید دید بحث ما دربارهی وضعیت موجود و چالشهای رسانه های گیلان، به درنگ بر ماهیت و فلسفهی رسانه و نیز اندیشیدن دربارهی ابعاد پیچیده و چندوجهی رسانه در دنیای مدرن منتهی میشود. ناگفته نماند که حوزهی تخصصی و زمینهی اصلی مطالعاتی مرتضوی، فلسفهی رسانه و اقتصاد سیاسی رسانههاست. وی در پایاننامه ارشد خود روی موضوع چالشهای نظری فراگیری حوزهی عمومی از طریق رسانه های شهروندی (مثل شبکههای اجتماعی) کار کرده است و در این گفتوگو نیز کارکرد رسانه های مکتوب را در مقام جزئی از ساختار کل جامعه میبیند. مزیت این نوع تحلیل، تسهیل فهم ما درخصوص تأثیر و تأثر رسانه ها در کنش و واکنش با سایر نهادهای اجتماعی است.
لاهیجان: اولین سوالی که برای ما و خیلیهای دیگر وجود دارد این است که چرا بیشتر رسانه های گیلان خوانندگان پُرشماری ندارند و بسیاری از آنها در جذب مخاطب ناکام و ناتوانند.
مرتضوی: من تمایل و ترجیحم این است که کلا رسانه های مکتوب را در یک چارچوب کلیتری نگاه کنم. با این نگاه کلنگر دربارهی سوال نخست، باید بگویم که کم بودن مخاطب یا اثربخشی پایین رسانه های مکتوب را مربوط به فقدان سنت روزنامهخوانی میبینم. سنت روزنامهخوانی یعنی چه؟ یعنی در غرب به عنوان خاستگاه رسانه، به دلیل اینکه امرِ تصمیمگیری روی دوش شهروندان افتاده بود، آنها را ناگزیر میکرد که اطلاعات کسب کنند و در مورد اطلاعاتِ کسبشده هم به روز باشند. پس رسانه های مکتوب تولید و تکثیر میشوند. به چنین وضعیتی، سنت روزنامهخوانی میگوییم؛ وضعیتی که در آن شهروندان ناگریز و ناگزیر هستند از آگاه بودن نسبت به جریان اطلاعات و منطقیترین و دردسترسترین راه برای در معرض اطلاعاتِ روز بودن، استفاده از روزنامه بوده است. این سنت از ابتدا در ایران به طور جامع و همهگیر شکل نگرفت.
البته در خود غرب هم الان دیگر اوضاع مثل سابق نیست و رسانه های مکتوب با چالش کمبود مخاطب مواجه هستند. که این وضعیت هم به دلایلی مثل فراگیر شدن رسانه های شهروندی و کاهش ارجاع به رسانه های جریان اصلی اتفاق افتاده است.
پس به طور کلی دربارهی محور اول بحثتان نظرم این است که این کمبودِ مخاطب را نه در رسانه های گیلان، بلکه به صورت یک کل که نگاه کنیم، به فقدان سنت روزنامهخوانی یا به کاهش ِ ضرورت حضور رسانه های مکتوب در امرِ تصمیمگیریِ شهروندان میشود ربطش داد.
لاهیجان: بسیاری از مجموعههایی که ادعای کار رسانه ای دارند، حرفهای عمل نمیکنند. یعنی گردانندگان این مجموعهها از همان شروع کار به دنبال سود و نفع مشروع و سالم این عرصه نیستند و گام نخست را برنداشته در مسیرهای نادرست میافتند.
درخصوص محور دومی که پرسش شده، یک پیشفرضِ خیلی اغراقآمیز در آن هست که بحث را از آسیبشناسی حوزهی رسانه به عنوان یک سیستم در تعامل با سیستمهای دیگر اجتماعی، به سمت اتهامزنی به افراد و عاملین فساد سوق میدهد که برای من دافعه دارد… اگه از این اشکال بگذرم، برای فهم چنین اتفاقی در فضای رسانه، شاید بهتر باشد این را در نظر بگیریم که رسانه ها در ایران، مشغولِ انجامِ کارهای حزبی هستند. یعنی به جای نظارت بر سیستم سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی و رصد این حوزهها، سخت سرگرم کارهای حزبی و شبهحزبی و بدهبستانهای سیاسی هستند. در چنین کانتکستی، افراد سعی میکنند به جای تقویت معیار «تخصص»، بر معیار «تعهد» (تعهد به نظام سیاسی یا حزبی خاص) متمرکز شوند. در واقع میشود گفت در نظام رسانه ای کشور به طور عام به کارکردِ سیاسی افراد بیش از کارکردِ تخصصیشان توجه میشود.
لاهیجان: آیا حذف تمام حمایتهای مالی دولتی و حاکمیتی از رسانه ها به فضای سالم و غیررانتی برای کار مطبوعاتی منجر میشود؟ بدین صورت که آن زمان فقط آدمهای جدی و کاربلد در این عرصه باقی میمانند و رقابت نابرابری که اکنون وجود دارد به یک رقابت پاک و حرفهای تبدیل میشود.
مرتضوی: حمایتهای مالی در همه جای دنیا، نه تنها از سوی دولت، که از سوی کارتلهای اقتصادی بزرگ حتی، همیشه وجود داشته و به نظرم ایرادی هم ندارد که وجود داشته باشد. به نظرم برای رفع یا تعدیل مسئلهای که در محور سوم به آن پرداختید، باید روی بحث «شفافیت» متمرکز شد. یعنی این شفافیت وجود داشته باشد که مثلا فلان رسانه اجتماعی ـ فرهنگی را بشود به لحاظ اقتصادِ سیاسیاش بررسی و نقد کرد. یعنی به جای تمرکز زیاد روی رانتهایی که وجود دارد، در وهلهی نخست این رانتدهی و رانتگیری از شکل مبهم و مرموز خودش خارج شود و به سمت شفافیت تامینِ مالیِ رسانه ها برویم. این روند، تا حدودی مستلزم بالا بودن سواد رسانه ای مخاطبان هست. پس در وهلهی دوم بهتر است مخاطب دنیای رقابتی رسانه ها را بشناسد و با کسب مهارتهای سواد رسانه ای از خودش در برابر رسانه ها دفاع کند.
دولت، حکومت یا هر نظام سیاسیای مثل سایر شخصیتهای حقوقی و حقیقی در نظامِ مبتنی بر جریان آزاد اطلاعات، این حق و این امتیاز را باید داشته باشد که تریبونی برای اعلام مواضع و توجیه خودش داشته باشد. همه جای دنیا هم ائتلافِ بین منابع قدرت سیاسی ـ اقتصادی با منابع قدرت اطلاعاتی وجود دارد و اصلا تداخل و درهمتنیدگی پیچیدهی این دو نوع قدرت هست که به «عصر اطلاعات» و گزارهی «قدرت، اطلاعات است» فرصت بروز و ظهور داده است. پس به جای تقبیحِ افراطی این پیوند، آن را به عنوان «طبیعتِ رسانه» در دنیای فعلی بشناسیم و تمرکزمان را روی آگاهی مخاطب در استفاده و استعمالِ از رسانه بگذاریم تا در جهت تعدیل آسیبهای توجیهناپذیر ائتلافهای اینچنینی حرکت کنیم.
لاهیجان: آیا قبول دارید که برخی کارها، مثلاً مدیرمسئولی که برای بودن در یک عکس با فرماندار یا نمایندهی مجلس خودش را به آب و آتش میزند یا خبرنگاری که در به در به دنبال گرفتن چیزهایی مثل کارت هدیه و بن تخفیف از این و آن است در کاهش اعتبار و مخدوش کردن حیثیت رسانهها و مطبوعات موثرند؟
مرتضوی: بله بله متاسفانه این مسائل وجود دارد و با هیچ توجیهی نمیشود ذرهای هم زمینِ بالقوهی فسادی را که وجود دارد، تطهیر کرد. در این باره گاهی به حقوق پایین و مسائلی مثل بیمه یا این اواخر به مسئلهی طرح ترافیک اشاره میشود به عنوان عواملی که زمینهساز بروز چنین فسادی هست. بله! اینها هم هست. اما جهتگیری من در این بحث بیشتر معطوف به ساختار رسانه هست. یعنی وقتی کژکارکردی در یک سیستم دیده میشود، منطقیتر هست که به طور همهجانبه ابعاد دیگر این سیستم را هم در ایجاد چنین کژکارکردی در نظر بگیریم. ابعادی غیر از فشار اقتصادی (که البته انکار هم نمیشود)؛ مثل پایین آمدن سرمایهی اجتماعی در جامعه؛ که منجر به فشارهای روانیای شده که فرد برای رهایی از این فشارها، به شیوع برخی ناهنجاریهای اخلاقی از جمله حساسیت پایین نسبت به فسادهای اخلاقیِ اینچنینی دامن میزند.
وقتی بحث شفافیت به طور کلی دنبال میشود و جایگاه ایران در این بحث شفافیت رصد میشه، این نگاه تقویت میشود که فقدان شفافیت منجر به ریشه زدن فساد میشود. در حالت گستردهتر و پیشروندهتر این فساد به فساد سیستماتیک تبدیل میشود. اصطلاح فساد سیستماتیک در توضیح سازوکاری به کار برده میشود که طی آن دیگر افراد و کنشگر فردی مسئول یا عامل فساد قلمداد نمیشود؛ بلکه ساختار و سازوکارهای درونی یک ساختار معیوب است که آن فساد را به صورت خودکار در چرخدندههای خودش هضم کرده است. در چنین وضعیتی، تمرکزِ صرف بر جنبههای اقتصادی، تقلیل و تحدید بحث میشود که چندان هم راهگشا نیست.
نگاهِ کلنگر و ساختاری ایجاب میکند که به جای فروکاستن بحث به عوامل اقتصادی و تقبیحِ اخلاقیِ افرادی که چنین سوءبرداشتهایی از جایگاه روزنامهنگار دارند؛ به ریشههایی که چنین کژکارکردیای را تولید و تثبیت میکنند توجه شود. در ساختاری که به طور تلویحی بیاخلاقی را تحسین میکند و پاداش میدهد، نمیشود روی امتناع و مقاومت افراد در انواع فسادها، حساب باز کرد. گرچه این بحث به هیچ وجه نباید نافیِ مسئولیتِ اخلاقیِ تکتکِ ما به عنوان کنشگران عرصهی رسانه تلقی شود؛ بلکه منظور من بیشتر این است که تاکید آسیبشناسی و ارائهی راهحل برای تعدیل چنین آسیبهایی که اکنون به صورت افراطی بر اشخاص و افراد متوجه است، برداشته شود و بر زمینهها و زمینهای فساد متمرکز شویم.