داستان کوتاه: سرعت غیرمجاز در اتوبان ممنوع!
داستان کوتاه: سرعت غیرمجاز در اتوبان ممنوع!
چراغ میزنیم، بوق میزنیم ولی انگار نه انگار. انگار نه ما را می بیند و نه صدای ما را می شنود. امویام در این اتوبان به هیچکدام از ما راه نمیدهد و انگار اتوبان ارثیهی اوست. اکنون ما ماندهایم و خودروهایی که نمیتوانیم بیشتر از سرعت امویام، از سرعتشان استفاده کنیم.
نویسنده: امیررضا سلطان الکتابی
در اتوبانی رانندگی میکردیم که یک کادیلاک جلوتر از بقیه حرکت میکرد و به ترتیب ما رانندهها سعی میکردیم برای رسیدن به کادیلاک تلاش کنیم.
گاهی نزدیک میشدیم و گاهی باز فاصله میگرفتیم.
از چند پیچ خطرناک پشت هم، با این باور که کادیلاک دچار مشکل نمیشود گذشتیم. ایمان داشتیم که کادیلاک میتواند مسیر را برای ما هموار کند.
گاهی مسیر صعبالعبور میشد، گاهی سر بالایی و گاهی مثل آخرین لحظات پیش روی کادیلاک، سرازیری. هیچکدام از رانندهها نمیدانستند چرا و چطور یک کادیلاک میتواند در مسیر سرازیری چپ کند. اما کادیلاک به بدترین شکل ممکن چپ کرد و تنها چیزی که بعد از آتشسوزی از ماشین ماند، موتوری بود که هنوز هم میشد به آن امید داشت…
حالا سالهای طولانی از آن خاطره و انفجار کادیلاک می گذرد و ما در اتوبانی رانندگی میکنیم که یک امویام جلوتر از بقیه حرکت میکند. هیچ راه سبقتی نیست و همه به امویام رسیدهایم. چراغ میزنیم، بوق میزنیم ولی انگار نه انگار. انگار نه ما را می بیند و نه صدای ما را می شنود. آن روز، ما با فولکس و پیکان و اپل و شورولت و بنز و ژیان تلاش میکردیم به کادیلاک برسیم، و امروز با بنز و پورشه و بیامو و مازراتی و فورد و پژو و رنو و… میخواهیم از امویام سبقت بگیریم.
اما امویام در این اتوبان به هیچکدام از ما راه نمیدهد و انگار اتوبان ارثیهی اوست. اکنون ما ماندهایم و خودروهایی که نمیتوانیم بیشتر از سرعت امویام، از سرعتشان استفاده کنیم.