جمعه, اردیبهشت ۱۴, ۱۴۰۳
مطالب عمومی

رسیدیم به پنجاهمین شماره مجله لاهیجان

رسیدیم به پنجاهمین شماره مجله لاهیجان ـ معترفیم به کاستی‌ها و امیدواریم به آینده

مجله لاهیجان ـ یاسمن ابراهیمی: سرانجام، در پاییز ۱۴۰۲ به پنجاهمین شماره مجله لاهیجان رسیدیم. راهی که تا اینجا آمدیم، راهی طولانی و سخت، اما نه خالی از لذت بود. احتمالاً از این به بعد نیز همین‌طور خواهد بود. هرچند ما به پایان خوش این قصه، بسیار امیدواریم.

[یک] مجله لاهیجان چند سالی است به زندگی من اضافه شده، از شماره چهل تا شماره پنجاه… ده شماره، چیزی حدود ده فصل… برای من که در آستانه چهل سالگی ایستاده‌ام، گاهی اعداد معنا مفهوم خاصی دارند. از شماره چهلم که شروع کردم و با مجله لاهیجان همراه شدم، میان همه کارهای دیگر، جایی را برای مجله کنار گذاشتم. چون نوشتن برای مجله کاری بود برای پرداختن به حال دل خودم، و پاسخی به شور و اشتیاقم به نوشتن. اما خیلی زود، حتی شاید بیشتر از آنچه در آغاز انتظارش را داشتم، قصه من و مجله بزرگ و بزرگ‌تر شد و ‌پا از علاقه‌ای  کوچک و ساده فراتر گذاشت. درگیرش شدم و قصه را، تا جایی که می‌شد رها کردم که بزرگ‌تر شود. که راستش را بخواهید، به نظرم نوشتن از همه‌چیز جهان خوش‌تر است. تولید ادبیات، ساختن، مصاحبه، گزارش، روایت… وقتی برمی‌گردم و به عقب، به این مسیری که با مجله لاهیجان آمدم نگاه می‌کنم می‌بینم در حد ممکن موفق شدم از حوزه‌های مورد علاقه‌ام سخن بگویم و محصول نهایی را مثل کتابی کوچک و کوتاه دوست بدارم. در این معاشرت، که حالا عمرش به سه سال می‌رسد، چنان الهام و انگیزه‌ای به من ارزانی شد که گاهی برای کار، شب‌ها را بیدار می‌مانم و دلخوشم به نوشتن. راستش باور دارم، آدم وقتی کاری را که دوست دارد انجام می‌دهد، هم آدم‌تر است و زیباتر… و همچنین به زندگی نزدیک‌تر. جمله‌ای از میلان کوندرا، نویسنده اهل چک را در ذهنم مرور می‌کنم که می‌گوید «یک بار زندگی کردن مثل اصلاً زندگی نکردن است.» شاید مجله لاهیجان، که من نیز از جایی به آن پیوستم، در این زندگی ناکافی فرصتی بود تا شکل ممکنی از خودم را که دوست داشتم بسازم.

[دو] زیر فشار تورم، در بحران کاغذ و تنگناهای اقتصادی دیگری که گریبان نشریات چاپی را گرفته و گویا قصد رها کردن‌شان را هم ندارد، مجله لاهیجان ـ بی‌اعتنا به همه فیدبک‌های منفی و دلگرم به خوانندگانش ـ جزو آن دسته دونده‌هایی است که به سرسختی شناخته می‌شوند. خب قطعاً گاهی درک‌مان نمی‌کنند و با ما در تحقق هدفی که در سر داریم همدل نیستند. حتی گاهی تعابیر نادرستی در وصف کوشش‌های ما به کار می‌برند. البته این‌ها هیچ‌کدام چندان اهمیتی ندارند. تا جایی به ما برمی‌گردد، تکلیف‌مان با خودمان مشخص است. معتقدیم که باید گفت، تلنگر زد و روایت کرد. روایت کرد و مانع فراموشی و نسیان جمعی شد و سیطره ذهنیت سرخورده را ـ که نتیجه‌اش انفعال است ـ درهم‌شکست. یادمان نمی‌رود که امید محصول حافظه و ناامیدی محصول فراموشی است. به خودمان نگاه می‌کنم، سرشار از اشتیاق به ما مرگ می‌فروشند و ما شیفتگان زندگی هستیم. ‌‌خنجر به پهلو به همدیگر می‌گوییم «ادامه می‌دهیم»، که ما جنس تازه‌ای از مقاومت را ـ کنار یکدیگر ـ تجربه می‌کنیم. امید در این معنا با خوش‌بینی فرق می‌کند. امید یعنی مشارکت و تلاش جمعی برای ساختن چیزی بهتر و کوشیدن به هدف پایان دادن به تباهی. تا آنجا که از دست‌مان برمی‌آید، برای حقیقت می‌کوشیم و قصدمان نیز یاد گرفتن و آگاهی است. البته ما، پیش و بیش از همه، معترفیم که کاستی‌های فراوانی در کارمان وجود دارد و فهرست خطاها و ضعف‌های‌مان بلندبالاست. ولی تلاش‌مان همیشه برای بهتر شدن بوده و است. برای همراهی و ماندن مجله لاهیجان به کیوسک‌ها سر بزنیم و یک نسخه از آن را بخریم. یا اگر ممکن بود، خبر انتشارش را روی صفحه شخصی‌مان بگذاریم و برای خوانده شدن و دیده‌‌شدنش، به قدر وسع‌مان قدمی برداریم. این کارهای به‌ظاهر کوچک، لطف بزرگی به ما، و کمکی به ارتقای فرهنگ و دفاع از حقیقت است. از همه کسانی که همراه ما بودند و هستند ممنونیم. قصه ما هنوز تمام نشده است.

پنجاهمین شماره مجله لاهیجان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *