کتاب گیلان پژوهش مرحوم کریم کشاورز
کتاب گیلان پژوهش مرحوم کریم کشاورز
“در همه خوراکهای مردم گیلان، جز فسنجان، سیر به کار میرود.”
” مردم زحمتکش شهر و روستای گیلان اگر کمبودها و عیوبی هم داشته باشند ـ و به قول یک مثل گیلکی «بیعیبه خودا» ـ واجد مزیتها و صفتهای ممتازی هستند که بزرگتر از همه آنها نوطلبی و تجددخواهی و آزادگی و نداشتن تعصبهای جاهلانه است.”
“هنوز هم کسانی در گیلان معتقدند که اگر در شب بارانی شغال صدا کند و سگ پاسخش گوید فردای آن شب هوا صاف خواهد بود و شغال و سگ جانشین هواشناسی شمرده میشوند.”
ـ برشهایی از متن کتاب
مرحوم کریم کشاورز که معمولاً او را با ترجمه رمانها و داستانهایی از ادبیات روسیه میشناسیم، چند کار پژوهشی هم در کارنامه خود دارد که کتاب «گیلان» او یکی از مهمترین و جالبترین این پژوهشهاست. این کتاب چنان که عنوانش هم نشان میدهد کتابی است درباره گیلان، از مروری بر تاریخ و تأملی بر فرهنگ آن گرفته تا جغرافیای طبیعی و معرفی مختصر شهرهای آن، و با بحثهایی مقدماتی درباره طبیعت گیلان و نامهایی که از قدیم دریای خزر را به آن میشناختند و نیز مسائلی مرتبط با زبان گیلکی آغاز میشود. مینویسد: «مسافری که هرگز شمال ایران (آن سوی کوههای البرز) را ندیده باشد، چون از منجیل بگذرد، چشمانداز تازه و نابیوسیدهای [به معنی: غیرمنتظره] در برابر دیدگانش گشوده میشود. کوهها تا قله پوشیده از درختان است و بعد از رودبار و رستمآباد، جنگل دو طرف جاده هر لحظه انبوهتر میشود. سفیدرود پرآب و خروشان در سمت راستش روان است و غران و جوشان به سوی دریای کاسپیان (یا خزران) میشتابد… چون دریاچه عظیمی را که در پشت سد سفیدرود پدید آمده پشت سر گذارید و زان پس از رودبار بگذرید، همه چیز دگرگون میشود: چشماندازها، کوهها، قیافههای مردمی که در جادهها در گشت و گذارند، لباس روستاییان، رطوبت هوا، غذای مردم … همه چیز غیر از آن است که در جنوب البرز دیده میشود. حتی اگر مسافر ما اندکی دقیقتر شود و به سخنانی که در چایخانههای عرض راه گفته میشود گوش فرا دهد، متوجه میگردد که بیشتر واژهها را نمیفهمد یا به دشواری معنی آنها را درمییابد، زیرا که اینان به گیلکی گپ میزنند».
البته کشاورز آگاهانه به این بحث که گیلکی زبان است یا لهجه نمیپردازد و با این استدلال که در این کتاب کوچک «مجال این گونه بحثها نیست» به اشارهای کوتاه بسنده میکند: «ما از روی قصد اصطلاح زبان یا لهجه و گویش را در مورد سخن گیلکی به کار نبردیم، زیرا که در تعریف مفهوم زبان و لهجه در میان زبانشناسان اختلاف است. پارهای از دانشمندان سخنی را که دارای ادبیات مکتوب باشد زبان میدانند. برخی فقط سخنی ار که به وسیله دولتی رسمیت یافته باشد زبان میخوانند و سخنی را که صدها هزار نفر بدان گویا باشند و به سببی به رسمیت شناخته نشده و یا فاقد ادبیات مکتوب باشد زبان نمیشمارند و لهجه یا گویش میخوانند». او در ادامه همین بحثش به این نکته هم اشاره میکند که «اکنون گیلکها تقریباً همه دو زبانی شدهاند و به فارسی و گیلکی ـ هر دو ـ سخن میگویند. به ظن قوی، در نتیجه تعمیم فرهنگ و ازدیاد آموزشگاهها و به ویژه روزنامه و رادیو، به تدریج بعد از چند نسل، به کل گیلکی سخنی مهجور و متروک گردد» و میافزاید: «دو زبانی شدن گیلکان در شرایط تاریخی کنونی امری است طبیعی» و البته اجتنابناپذیر.
فصل مربوط به تاریخ در این کتاب که عنوان «اندکی تاریخ» برای آن انتخاب شده است با بخش «گیلان در گذشته دور» شروع میشود و دورههای مختلف را یکی بعد از دیگری، از دوران باستان تا سالهای پس از جنگ دوم جهانی مرور میکند. نکته مهم این فصل از کتاب این است که مؤلف به جای افسانهپردازی و تخیل، فقط به اسناد و مدارک موثق تکیه میکند و خرافات و ادعاهای عجیب را ـ که زیاد میشنویم و عدهای هم عادت به تکرار و بازتکرارشان دارند ـ کنار میگذارد. او تاریخ را با همان اندک منابع و مستندات به جای مانده از گذشته، ولو به شکلی ناقص بازسازی میکند و روایت مختصر خود را به جعلیات آلوده نمیسازد.
اما تاریخ به کنار، کتاب «گیلان» فصلهای دیگری هم دارد که کشاورز در آنها موضوعاتی مثل حیوانات اهلی و وحشی گیلان، محصولات کشاورزی و شیوههای دامداری را بررسی میکند، و فصلی مجزا را هم به شهرهای عمده و اصلی استان ما اختصاص میدهد. درباره لاهیجان مینویسد: «اشپیگل، محقق آلمانی، نام لاهیجان را به معنی شهر ابریشم میداند. شهر لاهیجان در مشرق رشت، قرنهای متمادی تختگاه بیهپیش و مرکز گیلان بوده است. مردم بیهپیش را ناصرالحق به مذهب زیدیه درآورد. متابعت زیدیه از مذهب معتزله، که یکی از منطقیترین فرقههای اسلامی بوده، پوشیده نیست و چون والی بیهپیش، کارکیا سلطان، به مذهب شیعه درآمد، اتباع خویش را هم مجبور به قبول آن کرد… لاهیجان از شهرهای باستانی گیلان است و در زمان ساسانیان نیز وجود داشته است»؛ و درباره سخن اشپیگل، در زیرنویس همان صفحه این نکات را هم اضافه میکند: «این عقیده اشپیگل از کتاب حملات روسیان به سواحل کرانه خزر درن نقل شده، ولی وی توضیحی درباره آن نمیدهد. دوست گرامی آقای دکتر بهرام فرهوشی، استاد زبانهای باستانی ایرانی دانشگاه، این اشتقاق را چنین توجیه میکند: لاه ـ لاس پارسی میانه (پهلوی) که اکنون به فضولات ابریشم اطلاق میشود تبدیل به س پارسی میانه به ه پارسی نوین در موارد دیگر نیز دیده شده، به اضافه لاه در برهان قاطع به معنی پارچه ابریشمی سرخ آمده و ئیک صفت نسبی است. لاهیک میشود: منسوب به ابریشم، و لاهیکان که لاهیجان شده میشود: محلی که در آن ابریشم به دست میآید».
بررسی همه نقاط مثبت و منفی این کتاب در اینجا ممکن نیست، و این یادداشت را با اشاره به برخی نکات جالب آن، که لابهلای صفحات و در حاشیه مسائل اصلی دیده میشود به پایان میبریم. مثلا درباره واژه «پاچ» مینویسد: «عده کوتولهها در جلگه گیلان بسیار است و حتی کلمه پاچ که در زبان فارسی و لهجههای دیگر ایرانی وجود ندارد، در گیلکی به کوتوله و کوتاه اطلاق میشود (اعم از انسان و درخت و حیوان)»؛ یا درباره اعتقادات مردم گیلان پیش از اسلام مینویسد: «در گذشته دور و عهد پیش از اسلام، طبق مدراک تاریخی موجود، گیلانیان هیچگاه زرتشتی نبودند» و در واقع دین خاصی نداشتند؛ که این حرف را پیش و پس از کشاورز، بسیاری دیگر از محققان هم بیان کردهاند. یا آنجا که آمار سرشماری جمعیت کشور در سال ۱۳۳۵ را بازخوانی میکند که طبق آن جمعیت گیلان عددی بیشتر از یک میلیون و ششصدهزار نفر محاسبه شده بود. هرچند خود او در ادامه به آمار دیگری که سال ۱۳۳۷ از سوی اداره بهداشت استان منتشر شد هم اشاره میکند که در آن جمعیت گیلان یک میلیون و سیصد هزار نفر برآورد شده بود؛ و مینویسد که به احتمال زیاد این آمار دوم واقعیتر باشد. یا اشارهاش به بیماریهای فراگیری که در طول تاریخ، جان هزاران گیلانی را گرفته است: «در گذشته، وبا و طاعون گهگاه سری به گیلان میزدهاند، و به خصوص طاعون سال ۱۲۴۶ هجری که کشتار عظیمی کرد و مثلاً در تولمات همه ساکنان را کشت، به طوری که کس در آن دیار نماند و آمدگان از لاهیجان و دیگر نقاط آنجا را مسکون کردند».
پینوشت: کتاب گیلان پژوهش مرحوم کریم کشاورز به همت نشر فرهنگ ایلیا و با همکاری حوزه هنری گیلان منتشر شده است. هرچند سالهای زیادی از زمان تألیف کتاب میگذرد و شاید برخی اطلاعات و بحثهای آن دیگر آن طراوت و تازگی گذشته را نداشته باشند، اما کتاب هنوز و همچنان کاری ارزشمند و بسیار پرفایده است و در حجمی کم، تصویری نسبتاً گویا از فرهنگ و زندگی و جغرافیای گیلان به خوانندهاش عرضه میکند و از اینرو میتوان صحت ادعای طرح شده از سوی ناشر در آغاز کتاب را پذیرفت که «قریب به اتفاق کسانی که به پژوهش در زمینه گیلان پرداختهاند، بینیاز از رجوع به این اثر ارزشمند نبودهاند.»
کتاب گیلان پژوهش مرحوم کریم کشاورز