پایان عصر قاجار و روایتی از هواداری مردم گیلان از مشروطیت
کتاب پایان عصر قاجار و روایتی از هواداری مردم گیلان از مشروطیت
نقشآفرینی آزادیخواهان گیلان در دورهای که به دورهی استبداد صغیر مشهور است
هفت صفحه از کتاب پایان عصر قاجار به نقشآفرینی مشروطهخواهان گیلان در دوران استبداد صغیر اختصاص دارد و نویسنده در آن بخش کوشیده است تا مختصری از زحمات آن دسته از طرفداران انقلاب را که در تاریخ ایران با عنوان برازندهی «مجاهدان شمال» نام خود را ثبت و ماندگار کردهاند مرور کند. این هفت صفحه در سومین فصل کتاب پایان عصر قاجار قرار دارد؛ فصلی که با مقاومت مشروطهخواهان تبریز شروع میشود با حملهی بختیاریها به شهر اصفهان و پیروزی آنان بر هواداران دربار ادامه مییابد و بعد به خیزش مجاهدان شمال و جنگ رشت به اوج میرسد. موجی که از گیلان برخاست و «به سرعت مازندران را هم فراگرفت و سپس نیروهای وفادار به محمدعلیشاه را در قزوین فروشست و عقب راند. این ضربه هم مانند شورش اصفهان، دربار و بیشتر متحدان ریز و درشت آن را مبهوت و مرعوب کرد و محمدعلیشاه و آخرین یارانش را در تنگنا انداخت». در آنجا اشاره شده که «دلبستگی به انقلاب و اهداف آن میان گیلانیها بسیار شدید بود و آنها زودتر از ایالتهای دیگر به جریان مشروطهخواهی پیوسته و از آن پشتیبانی کرده بودند». زیرا گیلان از زمان تجزیهی قفقاز یکی از ایالتهای مرزی محسوب میشد؛ «مردم آن ـ به ویژه در مناطق شهری ـ از یک طرف در سیطرهی پادشاهی قاجار بودند و مانند همهی مردم ایران از ظلم و تبعیض رنج میبردند و از طرف دیگر متأثر از تحولات قفقاز و رفت و آمد بازرگانان خارجی با واقعیتهای دنیا و فقر اقتصادی و عقبماندگی کشور آشنا بودند. همچنین سنگینی سایهی روسها بر سیاست و اقتصاد کشور را بیش از مردم ایالتهای دیگر احساس میکردند و از دخالتهای دایم آنها رنجیده و خسته بودند». نهضت مشروطیت در نگاه بسیاری از گیلانیهای آن زمان، حرکتی برای نجات ایران از این نکبت و حقارت و تیرهروزی بود. «از اینرو همزمان با شکلگیری جریان معترض و گسترش اندیشهی آزادی و قانون در کشور، جریانهای انقلابی گیلان هم یکی پس از دیگری متولد شدند و هر کدام به سهم خود بخشی از مردم و حتی جمعی از اربابان محلی را با خود همراه کردند».
انقلاب به پیروزی رسید و مظفرالدینشاه فرمان مشروطیت را صادر کرد و چندی بعد هم از دنیا رفت. پسرش محمدعلیشاه که جای او را گرفت، از همان آغاز با نظام جدید کشور مشکل داشت و از کاهش قدرت و اختیارات شاه و بسته شدن دست دربار آزرده و خشمگین بود. سرانجام هم با روسها تبانی کرد و در کودتایی خونین مجلس شورای ملی را به توپ بست. مشروطهخواهان و نمایندگان مجلس را یا کشت یا زندانی کرد؛ یا به تبعید فرستاد. دورانی که پس از آن آغاز شد به دوران «استبداد صغیر» مشهور است که با حوادثی مثل مقاومت جانانهی آزادیخوهان تبریز و نقشآفرینی ستودنی ستارخان، و بعد با حملهی بختیاریها به اصفهان و پیروزی آنان بر هواداران شاه شناخته میشود؛ و چنان که در ابتدا گفتم در فصل سوم کتاب پایان عصر قاجار به آنها پرداخته شده است.
اما بعد از کودتا در تهران، طرفداران شاه در گیلان هم قدرت گرفتند و مشروطهخواهان را بیرحمانه سرکوب کردند. حتی حاکم رشت، آقابالاخان سردار افخم «به امید تثبیت قدرت خود عدهای را به جرم ایجاد بینظمی به زندان انداخت و شمار زیادی از مردم بیگناه را در رشت و حوالی آن به دار آویخت». چند ماه وضع گیلان چنین بود و سرکوب و خشونت بر شهرها سیطره داشت. اما کم کم، در واقع از زمانی که معلوم شد محمدعلیشاه و متحدانش ماندنی نیستند و توان مدیریت کشور را ندارند، شرایط برای واکنش آزادیخواهان مهیا شد. همچنین نارضایتی مردم عادی از فضای حاکم بر گیلان و مشکلات اقتصادی شدت گرفته و همه چیز برای ضدحملهی انقلاب آماده بود. «چند روز مانده به شورش بزرگ، میرزا کوچک و شمار دیگری از هواداران مشروطیت به نشانهی اعتراض به شیوهی حکومت سردار افخم و بدرفتاریهای نزدیکان او با مردم به کنسولگری عثمانی پناه بردند و همانجا تحصن کردند. خبر این حرکت آنها در شهر پیچید و هیاهوی زیادی به پا کرد. بیشتر مردم رشت هم که از شرایط زمانه ناراضی و از بیدادگریهای دولت آزرده بودند به حمایت از تحصن برخاستند و فضای شهر رنگ اعتراض گرفت و مهیای حوادث بعدی شد». چند روز بعد گروهی از نزدیکان سردار افخم با تعدادی از مردم شهر درگیر شدند و یکی از آنها را کشتند. «در پی این ماجرا بود که خشم عمومی به حد انفجار رسید و شهر به آشوب کشیده شد. مجاهدان هم با بهرهگیری از فرصت بهوجود آمده با نیروهای دولت درگیر شدند و در کمتر از نصف روز سراسر شهر رشت را از آن خود کردند. در این ماجرا بیشتر متحدان شاه و دشمنان مشروطیت غافلگیر و فلج شدند و حتی فرصت فرار از مهلکه یا پناه بردن به کنسولگری دولتهای خارجی را پیدا نکردند. خود سردار افخم نیز ـ هنگامی که برای فرار و پنهان شدن میدوید ـ گرفتار شد و به ضرب گلولهی یکی از مجاهدان از پا افتاد. مشروطهخواهان همان روز بیشتر از سی نفر از برجستهترین متحدان دربار و سرسختترین دشمنان انقلاب را کشتند و چند نفر از آخوندهای ضد مشروطه را هم در گوشه و کنار شهر به گلوله بستند. این چنین بود که شهر رشت و به دنبال آن سراسر گیلان نیز از قلمرو قدرت دربار بیرون رفت» و دست متحدان محمدعلیشاه از گیلان کوتاه شد. سخن را کوتاه میکنم و روایت ماجرا را همین جا به پایان میبرم. میتوانید جزئیات بیشتر ماجرا و آنچه را که پس از پیروزی در جنگ رشت روی داد در کتاب پایان عصر قاجار آخرین اثر مرتضی میرحسینی بخوانید.
پی نوشت: کتاب پایان عصر قاجار آخرین اثر مرتضی میرحسینی به همت انتشارات کتاب کوله پشتی منتشر شده است.
بازپینگ: گفتوگو با سید مرتضی میرحسینی ، نویسنده « پایان عصر قاجار » - مجله فرهنگی، اجتماعی لاهیجان