جمعه, دی ۷, ۱۴۰۳
مطالب ویژه

زندگی آخرین فاتح ایلیاتی ایران، روایت میرحسینی

زندگی و زمانه آخرین فاتح ایلیاتی ایران به روایت مرتضی میرحسینی

مجله لاهیجان: اوایل پاییز امسال، انتشارات آفتابکاران تهران کتابی تازه از مرتضی میرحسینی با عنوان «آخرین فاتح ایلیاتی ایران منتشر» کرد که روایتی پژوهشی از زندگی و زمانه موسس دودمان سلطنتی قاجار بود. روایتی از کشمکش چند ایل بزرگ ایرانی برای برتری بر یکدیگر که دوره‌ای از جنگ‌های داخلی را در کشور ما رقم زد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تا جایی که می‌دانیم در تاریخ طولانی کشور ما آقامحمدخان قاجار یکی از معدود شاهانی بود که نوروز را برای تاجگذاری انتخاب کرد (۱۱۷۵ خورشیدی). خادمان دولت و دربارش هفته‌های آخر زمستان سال ۱۱۷۴ کارهای برگزاری مراسم را انجام می‌دادند و احتمالاً بسیار نگران نتیجه نهایی کار خودشان بودند. چون خان هم از تشریفات زاید و هزینه‌های اضافی خشمگین می‌شد و هم اعلام سلطنت در مراسمی سبک را کسر شأن خود می‌دید و مجریان کار را – به سبک خاص خودش – تنبیه می‌کرد. در امور مالی بسیار سخت‌گیر بود، حساب سکه به سکه خزانه را داشت و اصلاً ریخت‌وپاش را، با هر توجیه و استدلالی هم که باشد تحمل نمی‌کرد. تحمل نمی‌کرد که هیچ، پوست خاطی را می‌کند (او به معنی واقعی کلمه این کار را می‌کرد). چند نفر از مردان دولت و دربارش، از صدراعظم گرفته تا نگهبانان در ورودی کاخ قبلاً به اربابان دیگری خدمت کرده بودند، اما کسی را مثل او حساب‌کِش نمی‌شناختند. پس مجبور بودند با کمترین هزینه، بهترین مراسم را برپا کنند. گروهی از روسای ایلات و عشایر و کشور و جمعی از بزرگان و متنفذان – برخی به میل و برخی به اکراه – در تاجگذاری‌اش شرکت کردند و تأسیس سلسله جدید پادشاهی در ایران را از نزدیک به چشم دیدند. خود آقامحمدخان که آن زمان نزدیک به ۶۰ سال داشت چنین روزی را همان بدو جوانی، قبل از رسیدن به ۲۰ سالگی در رویاهایش دیده بود. البته بعد از اینکه پدرش در جنگ با زندها کشته شد، به تبعید رفت و به آوارگی تن داد. سال‌ها در دشت‌های ترکمنستان کنونی سرگردان بود و حتی دوره‌ای از شدت فقر، چوپانی و گله‌داری کرد. بعد از آن خودش را به کریم‌خان زند تسلیم کرد و به ایران برگشت. مشمول عفو کریم‌خان شد، به شرطی که در شیراز، در پایتخت دولت زند بماند و «مهمان» (در واقع گروگان) او باشد. پذیرفت و چند سال هم در شیراز، در نوعی حبس محترمانه زندگی کرد. در شیراز ثروتمند هم به او سخت گذشت و بارها تحقیر شد. مثلاً می‌گویند عمه‌اش که او هم از قاجارهای گروگان در شیراز بود زن یکی از بزرگان شهر شد. آقامحمدخان هر وقت به دیدن عمه‌اش می‌رفت، با بی‌اعتنایی و تلخی شوهرعمه مواجه می‌شد. یک روز به واسطه یکی از اقوام از این رفتار شاکی شد، که هرچند من اینجا اسیرم، باز رئیس بزرگ‌ترین ایل این کشورم. شوهرعمه گفت «به این خان قجر بگویید همین است که هست. تو هر وقت شاه شدی شکم من را پاره کن.» راوی می‌افزاید آقامحمدخان بعدها که به قدرت رسید و شیراز را هم فتح کرد شوهرعمه را فراخواند و «تقاضای ده پانزده سال قبل او را برآورده ساخت.» او که به قول گاوین همبلی مورخ، «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» بود یکی از کهن‌ترین مناسبت‌های رایج این سرزمین را برای اعلام رسمی سلطنتش انتخاب کرد. شاید این تصمیمش معنای دیگری هم داشت، که زمستان به پایان رسیده و بهار و دوره باززایی آغاز شده است؛ که او خودش را وارث دولت صفوی، و دوره افشارها و زندها را انحرافی در سیر تاریخ می‌دید. حتی تاج چهار پری را که نادرشاه به سر می‌گذاشت نپذیرفت و به جای آن تاج دیگری را که بسیار ساده بود برگزید. آن روز، یعنی روز تاجگذاری، شمشیر شاه اسماعیل صفوی را هم به کمرش بست و حداقل به شکل نمادین میراث صفویان را احیا کرد. اما می‌دانیم که او در زمانه‌ای متفاوت با زمانه صفویان به قدرت رسید و رویای او برای احیای آنچه سال‌ها پیش نابوده شده بود، حتی اگر رویای درستی هم بود امکان تحقق نداشت.

*

آخرین فاتح ایلیاتی ایران چنان که عنوان فرعی‌اش هم نشان می‌دهد پژوهشی درباره زندگی و زمانه آقامحمدخان قاجار است. کسی که بر خاندان زند چیره شد و دولتی را که آنان در جنوب ایران به مرکزیت فارس برپا کرده بودند سرنگون کرد، بقایای دودمان افشار را در خراسان کنار زد و روی ویرانه‌های هشت دهه جنگ داخلی، سلطنت تازه‌ای در ایران برپا کرد. خان قاجار، فاتحی متعلق به دنیای فاتحان ایلیاتی بود که سوار بر اسب و بعد از چند سال جنگ و لشکرکشی قدرتش را به سراسر این سرزمین گسترش داد و هر که را سد راهش بود یا به اطاعت کشید یا فروشکست. کسی که در تاریخ ما بیش از هر صفتی، به سنگدلی مشهور است و حکایت‌های بسیاری درباره بی‌رحمی‌هایش نقل می‌کنند. پس از تصاحب تاج و تخت، از زنده و مرده همه کسانی که از آن‌ها نفرت داشت انتقام گرفت. سرانجام، بر تمام رقبا و دشمنانش چیره شد و به تعداد اندکی از آنان رحم کرد. اما واقعیت‌های دیگری هم درباره زندگی و زمانه او، اویی که می‌خواست جانشین شاهان صفوی باشد وجود دارد. این کتاب، روایتی درباره همین واقعیت‌هاست. نیز ناگفته نماند که کتاب «آخرین فاتح ایلیاتی ایران»، بعد از «پایان عصر قاجار»، «سی قرن و سی‌حادثه»، «از نادرشاه تا آقامحمدخان»، «سقوط پارس» و «جنگ حران» ششمین کتاب مرتضی میرحسینی محسوب می‌شود.

آخرین فاتح ایلیاتی ایران ـ نویسنده: مرتضی میرحسینی ـ انتشارات آفتابکاران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *